کجاست آنجایی که نباشد و کجاست زمانی که بودش در نبودش باشد؛ جز آنجا که در لحظه است؛ در لحظه خلق، آفرینش، بود گشتن.
بیزمان-بیمکان، حدیث نفس در لحظه است؛ لحظهای که از پیش تعیین نگشته؛ خلقشده بدون هیچ حسابگری و هیچ نقشهی از پیش تعیین شدهای.
بیزمان-بیمکان، بودن در لحـظه لحظههایی است که از خود خالی بوده و فقط رنگ و نقش و قلم حرف زدهاند.
بیزمان-بیمکان، قصهی دل است، از سبزیهایی که سیاه، نقــش شدهاند و سیاهیهایی که نور گشتهاند.
بیزمان-بیمکان، سیاهیها و سپیدیهایی است که در میانهی این دو تن خارج از رنگ، رنگها دویدهاند؛ تا خود را بنمایانند؛ عشق و سرور و جاری بودن را...
بیزمان-بیمکان، ثبت لحظههایی است از تنهایی که با قلم و رنگ جفت گشتهاند؛ جفت گشتهاند تا به نور برسند.
و...
اینها قصهی من است، تا قصهی شما از کجا آغاز شود.
سوسن اتحاد