ایران تئاتر: ضرورت آگاهیرسانی یکی از لازمههای جهان اکنون است که از طریق گوناگون به مخاطب منتقل میشود. حال این کنش از سوی نویسندگان و کارگردانها در مدیوم تئاتر باتوجه به گروههای سنی مختلف توانایی آن را دارد تا راهکاری قابل درک را رقم بزند. بنابراین اهمیت دادن به عنوانهای مختلف در این راستا بنابر کاربردی که دارند هر کدام میتوانند ثمرهای گویا و خوانا برای تغییر باشند.
مهدی فرشیدی سپهر از جمله هنرمندانی است که نمایشهای خود را با درک درست از شرایط امروز برای گروه کودک و نوجوان تولید میکند. او ضرورت این رویکرد را بر مبنای آموزش و آگاهی دادن به این گروه سنی مدنظر قرار داده تا بتواند از این طریق راهکاری مناسب را برای زندگی آنها به تصویر در آورد. لذا اهمیت این تمرکز به آن جهت است که کودکان و نوجوانان بتوانند در آینده با لازمه اندیشهورزی روبرو شوند. در کارنامه کاری این نویسنده، کارگردان آثاری چون «پدران»،«عقل صورتی»، «زیر سوال»، «من من من»، «تصمیم تصمیم» و «بیچیز» به چشم میخورد. حال به بهانه اجرای نمایش «بیچیز» که در سالن بوستان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تا پایان مهرماه در ساعت 19 روی صحنه میرود با وی گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
نمایشهایی که در گروه سنی کودک و نوجوان تولید میشوند باید دارای چه خصوصیاتی جهت درک و باورپذیری مخاطب خود داشته باشند؟
نمایشهایی که در گونه تئاتر کودک و نوجوان تولید میشود همان خصلت تئاتر بزرگسال را دارند با این تفاوت که باید دقیقتر تولید شوند. تصور اینکه کودکان درک پایینی دارند و در واقع تئاتر را باید به گونهای تولید کرد تا آنها متوجه شوند یک سر تصور کهنه و قدیمی است. حال تنها خاصیتی که تولید تئاتر برای این گروه سنی دارد این است که ما همان مفاهیم را باید دقیقتر به اجرا در آوریم و نه ساده فهمتر، زیرا کودکان دچار اختلال ادراکی نیستند. بنابراین این باور یک تصورکهنه است که کودکان کم میفهمند، لذا ما باید برای آنها مسائل را هجی کنیم. بنده بعنوان تولیدکننده تئاتر کودک و نوجوان در طی سالها این تجربه را به دست آوردهام که تولید برای کودک و نوجوان مانند تولید برای گروه سنی بزرگسال است با این تفاوت که باید دقیقتر، ظریفتر و مسئولانهتر حرف بزنیم.
آیا این تصمیمها بنابر ضرورتهایی که این گروه سنی باید بدانند گرفته میشود؟ نقش نویسندگان و کارگردانهایی که در این حوزه فعالیت میکنند چگونه میتواند اثرگذار باشد؟
تصمیمی که بنده عرض کردم یعنی دقیقتر، ظریفتر و جدیتر تولید کردن به سبب مسئولیت هنرمند در این حوزه است و نه به سبب نکته خاصی در وجود کودکان. کودکان یک انسان کامل هستند که از مریخ به زمین نیامدهاند و تنها به صرف در جشنوارههای مشهوری که برای بزرگسالان برگزار میشوند حضور ندارند به آن معنا نیست که آنها کندذهن هستند و نکات را با تاخیر متوجه خواهند شد. حال باید اشاره داشته باشم که نویسندگان و کارگردانها باید دقت بیشتری به جزئیات زندگی داشته باشند. ممکن است یک هنرمندی که برای رده سنی بزرگسال اثر تولید میکند بتواند در اتاقی بنشیند، چراغ مطالعهاش را روشن کرده و متنی را تولید کند. اما برای تولید متن در گروه سنی کودک ونوجوان باید در خیابانها، میدانها، مدارس و... به انسانها نگاه کنند و حقایق زندگی را جذب کنند و نه آنکه در اتاق روشنفکرانه خودشان بنشینند و متن تولید کنند.
دلیل آنکه اغلب نویسندگان و کارگردانهای تئاتر تمایلی به فعالیت در حوزه ندارند به چه عواملی باز میگردد؟ شما این موضوع را چگونه آسیبشناسی میکنید؟
نظرم این که چنین اتفاقی از ضعف شخصیت فرهنگی نشات میگیرد. میدانیم که سند، فرش قرمز، سوییچ ماشین برای بزرگترها است و وجود این موضوع چنین تصوری را به وجود میآورد که جهان جدیتر برای بزرگترها است. حال اینکه این باور یک ضعف شخصیت فرهنگی است. البته باید اشاره داشته باشم که در ایران شخصیتهای شناخته شدهای چون «بهرام بیضایی»، «ناصر تقوایی»، «امیر نادری» برای کودکان آثاری را ساختهاند و اغلب بزرگترها مانند «اسپیلبرگ»، «تارانتینو» برای کودکان کمیک استریپهایی را تولید کردهاند. بنابراین شما در فرهنگهای غنی و با اعتماد به نفس میبینید که هنرمندان حوزه بزرگسال برای کودکان آثاری را خلق کردهاند. نمونه بارز این اتفاق را باید به «بهرام بیضایی» نسبت داد که بزرگترین محقق و هنرمندان ایرانی است که برای کودکان آثاری را تولید کرده است. بنابراین دلیل آنکه اغلب ترس تولید در این حوزه را دارند از نظر بنده ضعف شخصیت فرهنگی خودشان است.
عنصر تغییر یکی از اهرمهای جهان نمایش «بیچیز» است که شخصیت را در اثر پیش آمدن اتفاقهایی دچار تحولات درونی میکند. دلیل این نگاه از سوی شما بعنوان نویسنده،کارگردان و بازیگر چیست؟
بنده کودکان و نوجوانان را مشاهده میکنم که متاسفانه آلوده جهان بزرگسالها شدهاند و آنها نیز به دنبال مشهور شدن، ماشین خریدن و لباسهای مارک دار پوشیدن هستند. کودکان و نوجوانهایی که درونگرا هستند و به علوم انسانی احترام میگذارند در حال انقراض هستند. ما در جامعه کمپینهای برای محافظت پلنگ مازندران اما کمپینهای برای از بین نرفتن کودکان و نوجوانان درونگرا وجود ندارد. زمانی کودکی ما در تلویزیون تولیداتی چون «قصههای مجید» ساخته شد که درباره یک انسان درونگرا بود. قهرمان این مجموعه یک کودک درونگرا بود که لباس گران به تن ندارد، بازوی قوی ندارد، پاهای قوی ندارد بلکه درونگرا است. حال در این زمان کارگردان آن اثر یعنی «کیومرث پوراحمد» نیز از ساخت و تولید چنین آثاری دور شدهاند و در واقع حوزه تولید تئاتر و سینما برای کودکان درونگرا کاسته شده است. بنابراین بنده در نمایش «بیچیز» به کودکان و نوجوانان پیشنهاد میدهم که به جای درگیر با مشاهیر، غذاهای معروف، لباسهای گران به جهان درون خود روی آورند. دلیل این دعوت به تغییر مواردی است که به آنها اشاره داشتهام.
تصویرسازیها باتوجه به محتوا و تاکید بر فضاسازی رخ میدهد تا مخاطب ترغیب به کشف و شهود شود. ضرورت این ترکیب در راستای درام با در نظر گرفتن چه نکاتی فراهم شده است؟
در نمایش «بیچیز» ما جزئیات رایج درام نادیده گرفتهایم. حرف بسیار سادهای را با روشی سهل بازگو میکنیم و از مخاطب نمیخواهیم به روشهای سقراطی درام را دنبال کنند، زیرا مخاطبی در سالن این نمایش مینشیند سریال بین است. سریالها ذهن مخاطب را به سادهانگاری عادت میدهند با این توضیح که در آن مجموعه یک معما مطرح میشود و کار مخاطب آن است که بعد از پایان آن اذعان کند که پاسخ معما را یافته است در صورتی که روش به نوعی فرو کاستن قدرت هنر خواهد بود. لذا قدرت هنر آن نیست که چیستانی برای مخاطب طرح کند و بعد از آن افراد اذعان کنند که پاسخش چه بوده است. بنابراین در این نمایش ما آمدهایم آن کشف و شهود کلاسیک را نادیده گرفتهایم و از مخاطب خواستهایم که با خودشان به جای آن کشف و شهودهای دراماتیک روبرو شوند.
رئالیسم جادویی سبکی است که در این اثر باتوجه به محتوا مورد استفاده قرار گرفته است. دلیل استفاده از این سبک به آن جهت بوده که فرم نیز هم راستا با محتوا پیش برود و یا آنکه فلسفه کودکانهای به نوعی در اثر جاری باشد؟
بنده باید به سه نکته اشاره داشته باشم. ابتدا اینکه فلسفه برای کودکان جزو بزرگترین علوم روز دنیا است. لذا در کشورمان علمای دینی به این موضوع روی آوردهاند که به کودکان فلسفه بیاموزید و در جهان «متیو لیپمن»، «ایزابل ملون» وهمسرش «برنی فیه» درباره فلسفه کودکان فعالیت دارند. حال در ایران کتبی با استفاده از «شمس»، «مولانا» و «ملانصرالدین» به چاپ رسیده که برای پرسش و پاسخهای فلسفی کودکان است. بنابراین فلسفه برای کودکان امری جدی تلقی میشود و نه خرده گفتگو. بنده برای تمرکز مخاطب از این سبک استفاده کردهام. چنانچه اشاره داشتهام مردم ما عادت به کشف معماهای ساده دارند که از طریق مجموعههای تلویزیونی آموختهاند. لذا در این نمایش بنده تا اندازهای واقعیت را به مخاطب نشان میدهم و سپس آن واقعیت را دستخوش تغییر خواهم کرد. زیرا مخاطبی که عادت کرده است با خرید بلیط و تنقلات به تماشای یک اثر بامزه بنشینند منتفی در نظر گرفته شود تا در مقابل تمرکز خود را بر محتوایی که ارائه میشود معطوف کند. حال اینکه اندیشمند بزرگی میگوید اجازه بدهید که هنر شیپوری باشد برای بیداری مردم و نه نوایی برای به خواب رفتن آنها. بنابراین بنده از آن جادو در زمینه واقعگرایی بهره گرفتهام تا تمرکز مخاطب را ایجاد کنم تا آنکه خودشان را بادقت ببینند.
ترکیب بدن و بیان جزو لازمههای جهان نمایش است که سبب میشود بنابر دلایلی موجه به برونریزی شخصیت یاری برساند تا او بتواند جهان درون و بیرون خود را آشکار سازد. درباره شکلگیری این ارتباط بگویید.
در نمایش «بیچیز» ترکیب بدن و بیان را به اوج خودش مبدل کردهایم. با این توضیح که ما هیچ عنصر جز بیان و بدن آدمی را مشاهده نخواهیم کرد. حال این دو عنوان آموزههایی هستند که از دوران نوزادی آنها را فرا گرفتهایم و با طی شدن دوران به صورت رایج نمایان میشوند. یعنی آنکه حرف زدن و استفاده از بدن برایمان یک کار معمول است. لذا ما در این نمایش مجدد اشاره به آن لحظات بنیادین استفاده از بیان و بدن خواهیم داشت. حال باتوجه به این مضوع باید اشاره داشته باشم که در نمایش «بیچیز» این خواسته را به اوج خودش تبدیل کردهایم، زیرا در صحنه این اثر مخاطب هیچ چیز به جز بدن و بیان یک بازیگر نمیبیند.
طراحیهای به کارگرفته شده در اثر از جمله مواردی است که نقش موثری در معرفی و اعمال او دارد. آیا این طراحی بیشتر به جهت فضاسازی مورد استفاده قرار گرفته و یا صرفا جهت تایید محتوا است؟
در نمایش «بیچیز» هیچ طراحی صحنه و لباسی ندارد و تنها این اثر از تخیل مخاطب خود بهره میگیرد. در واقع باید این طور بیان کرد طراح صحنه و لباس این نمایش مخاطب است. زیرا مخاطب هیچ چیز در جهان این اثر نمیبیند. لذا باید اشاره داشته باشم که اتفاقا در این اثر آن جزئیات را حذف کردهایم تا آن سندروم تکراری که برای کودکان و نوجوانان باید وسایلی که به سن آنها مربوط است مورد نکوهش قرار بدهیم. زیرا با گذشتن چنین عناصری در صحنه نمایش از اصل موضوع که همانا رویا و تخیل این گروه سنی است دور خواهید شد.
نمایش «بیچیز» باتوجه به حضور در جشنوارههای داخلی و بینالمللی چه تاثیرات قابل توجهای توانسته بر درک و باور مخاطب داشته باشد؟
مدت زمان نمایش «بیچیز» چهل دقیقه است که بعد از آن به مدت پانزده دقیقه با مخاطب گفتگو خواهیم داشت. اولین نکتهای این اثر برای مخاطب همراه میآورد دعوت به فکر کردن است. دعوت به این است که زندگی تنها خوردن، آشامیدن، مدرسه رفتن، تلویزیون دیدن و... نیست و ما مازاد بر این زندگی روزانه نیازمند آن خواهیم بود که اندیشه کنیم. با این توضیح که این موضوع حرف تازهای نیست بلکه این نکته توصیه ابوعلی سینا، سعدی، حافظ که ما نیازمند آن هستیم که به پدر و مادر، زندگی و سایر داشتهها فکر کنیم و نه آنکه تنها آنها را انجام بدهیم. بنابراین اول نکتهای که این نمایش در کشورها و شهرهای مختلف مطرح میکند دعوت به فکر پروری است.
آیا درک مخاطب داخلی با مخاطبهایی که این اثر را در جشنوارههای بینالمللی به تماشا نشستهاند با یکدیگر تفاوتی داشته است؟
خیر. باید بگویم در تمام کشورهای جهان کودکان و بزرگسالها همبرگر خور و بدون فکر وجود دارند و در مقابل در تمام کشورها و شهرهای دنیا و ایران مردم اهل اندیشه نیز حاضر هستند که درصدی با عدد پنجاه به پنجاه را شامل میشوند. یعنی در شهرهای برلین و فرانکفورت که مکتب فکری فلسفی دارند این اثر را اجرا کردهام و در شهرهای اصفهان، یزد و مشهد هم این اثر را نمایش دادهام. لذا در هر دو این اقلیمها مردم به دو دسته تقسیم میشوند، عدهای که میخواهند همبرگر بخورند و به هیچ چیز فکر نکنند و گروه دیگر حاضرند کمی به جهان پیرامون خود فکر کنند. لذا هر دو گروه در سراسر جهان به عقیده بنده یکسان وجود دارند.
اهمیت آگاهی بخشی و فرهنگسازی را باتوجه به ساختار روانشناسی اجتماعی در اثر شکل دادهاید و یا نگاه شما صرفا با در نظر گرفتن شرایط اکنون بوده است؟
بنده به دههای که در آن اثری را تولید میکنم نگاه میاندازم. پر واضح است که علت زیاد شدن طلاقها، فرزندان کجتاب این است که ما از فکر کردن دست کشیدهایم. در واقع ما هنرمندانی را از سعدی بیشتر میشناسیم، زیرا آن هنرمند خنده را برایمان به وجود میآورد و سعدی فکر برایمان تولید میکند. در واقع باید گفت این خبر بدی است که کودکان و نوجوانان ما آن هنرمند را میشناسند، اما سعدی و حافظ را خیر. زندانهای ما مملو از زندانیهایی است که سعدی نمیخواندند، دادگاههای طلاق مملو از کسانی که روزها سعدی نمیخواندند اما یک موزیک بد گوش میدهند. حال این موضوعها واضح است که مخاطب را به اندیشه ورزی دعوت کرده و نه به خندیدن. در سراسر ایران چهارده هزار صحنه کمدی توسط شهرداری برگزار میشود و در تلویزیون برنامههایی چون «خندوانه» و «دورهمی» تولید میشوند، اما ما هنوز مردم شادی نخواهیم بود زیرا خندیدن شادمانی نیست. حال باید آگاه بود که در مقابل آگاهی شادمانی تولید میکند.
مرز بین جایگاه نویسنده، کارگردان و بازیگر که هر سه عنوان را خودتان برعهده داشتهاید با چه معیارهایی از یکدیگر تمایز دادهاید؟
بنده در آثار دیگری که تولید کردهام مانند «پدران»، «عقل صورتی»، «من من من»، «زیر سوال» تنها بعنوان نویسنده یا کارگردان فعالیت داشتهام. اما در نمایش «بیچیز» قصد داشتهام تا مرزهای مشخص شده را نادیده بگیرم. بنده در زمانی دیگر نکتهای اعلام خواهم کرد و دیگری انجام میدهد. حال اگر کار به درستی پیش نرود او را مسئول میدانم، اگر دیر برسد او را مقصر میدانم، اگر خوب به حرف گوش نکند مجدد او را مدنظر قرار میدهم. بنابراین در این اثر عنوان نویسنده، کارگردان و بازیگر شخص بنده هستم. لذا اگر نقصی در یکی از این عنوانها وجود داشته باشد مقصر خودم خواهم بود. در واقع در این نمایش همه چیز را حذف کردهام و به نوعی خودم را خودم روبرو کردهام تا متوجه شوم بنده در مقام بازیگر میتواند حرفهای من بعنوان نویسنده یا کارگردان را به صورت مجزا درست مانند توقعی که از دیگران دارد را درک کند؟ با این توضیح که در این نمایش با شخص خودم به گفتگو نشستهام تا از طریق واسطه مقصر دیگران هستند از میان برداشته و تنها خودم را ملاک قرار بدهم.
شعار «نمایشی برای انسانهایی که توان خواندن و نوشتن دارند» چه منظوری را متوجه مخاطب میکند؟
ای بسا انسانهای چهل سالهای که سواد خواندن و نوشتن دارند اما در طول روز نه میخوانند و نه مینویسند. ای بسا بچه شش سالهای که هنوز به مدرسه نرفته است اما در طول روز دو یا سه کتاب میخواند و اسمش را مینویسد. بنابراین توان خواندن و نوشتن ارتباطی به طی کردن مقاطع تحصیلی تا مدارج عالی ندارد. ای بسا دکترهایی که یک خط نمینویسند. بنابراین در این اثر ما قصدمان آن است که به جوهر علمجویی اشاره کنیم.
پیشنهاد شما برای آنکه نویسندگان و کارگردانهای به جز حوزه کودک و نوجوان برای تولید اثر در این گروه سنی ترغیب شوند چیست؟
نویسندگان و کارگردانها باید شخصیتهایی چون «بهرام بیضایی»، «نادر ابراهیمی»، «ناصر تقوایی»، «امیر نادری» و... مدنظر قرار بدهند و آگاه شوند که بزرگان ادبیات پیش از مرگ خود برای کودکان و نوجوانان اثر تولید کردهاند. آنها باید بدانند تولید اثر برای این گروه سنی تنها درباره موش و گربه، روباه، خرس و طرف عسل نیست. در واقع ما نیاز داریم جزئیات مختلف زندگی را برای کودکان و نوجوانان بازگو کنیم. مرگ، پول، تولد، حسادت، طمع و... نیاز به کسی دارد که آنها را بازگو کند. لذا اگر هنرمندانی وجود دارند که به جهان بزرگسالها علاقهمند هستند باید معترف باشند که این بزرگسالها مدت زمانی در گذشته خود کودک بودهاند و یک نفر باید در زمان کودک بودن آنها را جدی تلقی میداشت. بنابراین خوب است آنها از خواب غفلت بیدار شوند و برای کودکان اثری تولید کنند.
گفتوگو از کیارش وفایی