زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه، زمستان است.
امید طاهری: «هیوشیما» برخلاف اجراهای فاقد دکور این سالهای تئاتر ایران، با اتکا بر فضاسازی تأثیرگذاری که حاصل طراحی و اجرای دکور نمایش، نورپردازی، میزانسن و اصوات و افکتهاست، بعد از سالها اجرایی را شکل میدهد که خاطره سالنهای تک اجرایی را زنده میکند. اجراهایی مبتنی بر فضاسازی و اتمسفری قدرتمند برای در اختیار گرفتن تمام هوش و حواس مخاطب.
«هیوشیما» به نوعی تجربه ژانر وحشت در تئاتر هم محسوب میشود و در ایجاد این فضا موفق است. جلال مرد میان سالی است که در اتاقک نگهبانی یک گورستان حاشیه شهری زندگی میکند. کار او کندن قبر است. همجواری با مردگان، از او مردی مرموز، جانمرده و فاقد احساس ساخته است. سربازی فراری به اتاقک او آمده و شب هنگام، ترس شدید او از فضای گورستان و سایهها و اصواتی که میشنود، خواب جلال را به هم میریزد. اسی دوست معتاد جلال، مانند او از آدمهای ته خطی، مرموز و خطرناکی است که حیاطشان معطوف به مرگ دیگران است.
تمام عناصر اجرا از بروز یک فاجعه انسانی خبر میدهد. در فضای درون اتاقک نگهبانی، بذر جنایت هرلحظه بیشتر و بیشتر رشد میکند و از فضای بیرون اتاقک، خبرهایی مبنی بر رخداد کولاکی شدید، گیر افتادن آدمها در برف و ازدیاد جنازهها به گوش میرسد.
«هیوشیما» اگرچه این نام را به مادهای مخدر نسبت میدهد اما فاجعه انسانی هیروشیما را نیز پشت ذهن مخاطب معطل میگذارد اما در ادامه این فاجعه تاریخی در نسبت با فاجعه طبیعی کولاک برف و مرگ گروه زیادی از انسانها، در راستای رویکرد تماتیک اثر، معنامند میشود.
متن و اجرای مصطفا فراهانی از رویارویی بدنهای زنده و اجساد بیجان، رابطه انداموار و ارگانیکی در ریشه یابی فاجعه تولید میکند. از این منظر، هیوشیما اجرایی است در نکوهش بیاخلاقی و پاسداشت امر اخلاقی. فاجعه در این نمایش چه رخدادی طبیعی و محصول بر هم ریختن عناصر طبیعت باشد و چه رخدادی انسانی و محصول طمعکاری و جنایتهای بشری، هر دو، حیات زندگان را در آوار مرگ مدفون میسازد و بهیکباره نقطه پایانی بر تمام پندارها و اعمال آدمی میگذارد.
تجربه ژانر وحشت در اجرای هیوشیما، برخلاف اغلب فیلمهای سینمای وحشت، تفننی و فاقد اندیشهای انسانی نیست. این نمایش فضای ترس و وحشت را از ابتدا تا انتها ایجاد میکند تا مسئله تماتیک و اندیشه موجود در متن و اجرا را توسعه دهد.
مصطفا فراهانی و تیم اجرایی نمایش هیوشیما، از تکنیکهای مختلف در ساخت این اثر با دقت و حساسیت و طراحی و اجرایی مناسب بهره میگیرند و زمینه حضور بازیگران را چنان باقدرت میسازند که ترکیب این دو و تناسب میان آنها، اجرایی استاندارد و شاخص را در نوع خود ایجاد میکند.
اگرچه عناصر سازنده متن مانند، تشابه اسمی هیوشیما و هیروشیما، مسئله مادر تنهایی که در مرگش نیز طمع دندانهای طلا، دخترش را تا پای جنازه میکشاند، رخداد طبیعی کولاک برف و گیر افتادن آدمها در جاده و مرگ تعداد زیادی از آنها، سرباز فراری و ترسهایش از گیرافتادن در این موقعیت، ذات پنهان و آشکار جلال و اسی و جنایتی که هر آن میتوانند انجام دهند و درنهایت مسئله بدن زنانه و عقدههای سرخورده جلال و اسی، میتوانست در نمایشنامه پیوند انداموار بیشتری داشته باشد، اما کنار هم قرار گرفتن اینها، نهتنها ناهمگون نیست بلکه معنازا و توسعه دهنده بستر محتوایی متن است.
تمام وقایع متن محصول بر هم خوردن نظم طبیعی چیزهاست. ویرانی نظم طبیعی رابطه مادر و دختر، منجر به شی شدگی مادر میشود. فرار سرباز از خدمت، نظم طبیعی زیست پادگانی او را بر هم میریزد. خارج شدن طبیعت از نظم معمول، کولاک شدید برف ایجاد میکند و نظم راهها را بر هم میریزد. مصرف مخدر توسط اسی، او را از ارتباط منطقی با جهان پیرامون خودش دور میکند. همنشینی جلال با مردگان، نظم زندگی طبیعی او را بر هم میریزد و عقدهها و حقارتهای شخصیتی او را به بحرانی فاجعه ساز تبدیل میکند؛ و درنهایت آنچه اتفاق میافتد محصول خارج شدن چیزها از نظم طبیعی خودش است.
در نمایش «هیوشیما»، بازیگران ارتباطی پویا با سایر عناصر اجرا دارند. جلال شبیه اتاقک نگهبانیاش شده. او بهخوبی، انسانی هرچند زنده اما فاقد جان را بازی میکند. او فرق چندانی با تخت خواب کهنه، اثاثیه رنگ و رو رفته و دیوارهای در حال ویرانی اتاقک کنار گورستان ندارد. اسی موجود خطرناک و غیرقابلاعتمادی را به تصویر میکشد که توانایی انجام هر جنایتی را دارد. بااینحال فرق چندانی با آدمهایی که پیرامون خود میبینیم ندارد. هیچکدام از بازیگران، اغراقآمیز رفتار نمیکنند.
ناتورالیسم موجود در بازیها در همجواری با فضاسازی اجرا و قصه آخرالزمانی نمایشنامه، منجر به باورپذیری موقعیت میشود و ارتباط خوبی با مخاطب برقرار میکند.
منبع: ایران تئاتر