ظرفیت ِصحنه تئاتر آنقدر زیاد است که می تواند فرم ها و نحوه اجراهای متنوع و متعددی را درخود بپذیرد .
خلاقیت ِنمایشی ِگوناگون، مسیرِ بازیافت ِراهیست که دراثر تکرار و تمرکز هنرمندان بر یک سری شیوهها، مورد اغفال مانده و مقاومتیست در برابر تن به سازش دادنِ یک زبان کهنهیِ اجرایی …زبانی که اگر با خلاقیت تغییر نکند و تازه نشود، تحت سلطه ی قدرت، تبدیل به قانون می شود ..
البته اگر خلاقیت های فرمی بر پایهی متن و زیربنای ساختاری ِمحکمی نباشد، نیز نتیجه به درستی و تاثیرگذاری نخواهد بود ...
ارتباط تماشاگر با صحنه در اجراهایی که فرم شاخصتر است، حضوری استعلایی است … چراکه باید متن را به فراخور دریافت هایش با فرم پیش رو، منطبق کند ومدام درپی کشف و ارتباط بین آنچه در صحنه رخ میدهد با آنچه بعنوان متن و دیالوگ میشنود باشد و این با نمایشهایی که فرم ِاز قبل تثبیت شده ای دارند و تنها تمرکز بر بازی و متن ست، رویکردی متفاوت دارد.
دستور العمل هایی پرواز برای خدمه و خلبان، در جهت بازنمایی” زبانی نو” و “این زمانیست” ….معاصریتی که آگاهی بیافریند نه در لایه های تکرار از چشم بیفتد.
موسیقی، نور و گرافیک، سه عنصر متحد و اساسی و بارز دراین نمایشند که درکنار متن، ظرفیت سازی ِمعنایی دارند، که می خواهند “غیاب“ِ آنچه دریک اجرای صحنه ایی نیازست، ایجابی پر کنند.
صدا، صوت و گفتار، فراگیرتر از حضور همیشگی اش دارد تا، مادیّت ِمتکثری را شامل شود چنانکه، یک صدا برهر سه کارکتر روی صحنه دلالت می کند و افتراقی بین ِپگاه، مارین، نکیسا یا مهسا ریاضی وجود ندارد..و همزمان هرسه یا هر کسی دیگر، گویی آن دیالوگ را تکرار می کنند.
همانطور که غیاب ِمهسا، برحضوری تاکید می کند که در تمام نمایش جاری ست و اصولا، محور متن، برهمین “غیاب وحضور، پرواز، زندگی، مردگی و سقوط “استوارَست .. تمام آنچه که در ۴۰ ثانیه پایان بندی، با مخاطب قرار دادن تماشاگر، به آن جایگاه می کشد و مترادف می کند…
بازی کلامی و لذت ِمتن، چیزی است که از” نگاه به ذهن ” نفوذ می کند، اگرچه کلیت واقعه دریک پروسه پروازی از چک کردن پاسپورت ها تا گیت ورودی و هواپیما و پرواز میگذرد اما تمام این روند، می تواند وجه نمادینی از تولد، زندگی و مرگ و آنچه در ذهن انسان در ارتباط با این روال شکل می گیرد، باشد..
“دستورالعملهای پرواز برای خدمه و خلبان”، یک تاتر رولان ِبارتی است با همان شیوه برخورد، درهمان فضای سیال و غیرقطعی که زبان، زخم می شود یا می فریبد یا ابزاری می شود که تاثیرش را بر مخاطب می گذارد .. و پر میشود از نشانه هایی که دلالت مندی دارند بر معانی عمیق تری در زندگی انسان و هستی شناسی اش…و به سمتی پیش می رود که گزارههای تحلیلی، از کلمات و معانی استخراج می شوند.. و ترکیبی را سامان می دهد که ذات ِتئاتر ست ،یعنی لحظه ای و نامتعین، این همان مواجهه مستقیم تماشاگر با جریانات صحنه است…
گرافیک نیز با خطوط و اَشکال و موسیقی، به کمک این نشانه شناسی می آید آنچنان که گمان میشود از سیناپس های عصبی و اکسون ها و نرون ها عبورمی کند از چشم و گوش و حواس می گذرد تا به فرامعنایی برسد…تا ذهن را آمادهیِ یک سقوط یا پرواز کند …همان جایی که ماده و ذهن تلاقی دارند و ادراکی حاصل می شود که مخاطب به تجربه جدیدی از مفاهیمی پیش رو دست می یابد…
گاهی خرگوش های دُس ُاخوس چشم قرمز میشود که خود ِترسند (نمادی از ترس های آدمی) و یک جفت از آنها هرسال بیش از ۳۰۰ هزارتکثیر دارد که اگر دیگر چیزی برای خوردن پیدا نکنند به جانوران کم رمق تر و کم بنیه تر دسته ای حمله می کنند، گاهی گوزن چهلم، که میرود پشت بوته های تمشک یا می زاید یا میمیرد، و گاهی مهسا ریاضی که از بالکن طبقه ششم، پرت شده و به کما رفته است .
چنین موقعیت سازی در یک اجرا توسط فرهاد فزونی، با خط سیری جفت وجور می شود که با صحنه ای پر تحرک و دکورهای متحرک و با استفاده از اسکوترهای برقی درحال تغییر،حرکت و تعویض است. این تغییر مدام، دورتند ِجهانی ست که درشتاب میگذرد و زندگی که بی وقفه در حرکتَست؛ همان فاصله ی ورود تا پرواز یا سقوط ..
اگرچه به نظر میرسد استفاده از بازیگران چهره و شناخته شده، چندان تاثیری در ماهیت اجرا ندارد اما شاید ثقل ِجسمانی و کاریزمای شخصیتی و تسلط بر صحنهی ِآنها توانسته در ارتباط گیری تماشاگر با اجرا موثر باشد.
“دستورالعملهای پرواز برای خدمه و خلبان” یک نمایش به سبکی تلفیقی و مولتی مدیاییست که می خواهد از صحنه ی زنده ی تاتر، ظرفیت های بیشتری از یک اجرا را با مخاطب به اشتراک بگذارد، در نتیجه تماشاگران یا گروهی هستند که بسیار راضی اند و یا گروهی که ناراضی از سالن خارج خواهند شد .
موسیقی حرفه ای و کار شده ی فرشاد فزونی، و متن بارتی و قابل تأمل فرهاد فزونی و صدای تاثیرگذار صابر ابر و بازی های متناسب بازیگران ، مجموعه ی خوبی ست که بتوان از یک نمایش در یک فضای بلک باکس، پرواز و سقوطی را تجربه کرد که بارها و بارها برایمان رخ داده و درکش نکرده ایم ..ترس هایی که اگر از آنها رها نشویم ، مرده ایم ..
باآرزوی موفقیت برای کارگردان وگروه محترم اجرایی
نیلوفر ثانی
سالن پالیز - ۲۵ اردیبهشت ۹۷
منابع: لذت متن / رولان بارت / پیام یزدانجو
نقد ونوشته هایی درباره تئاتر / رولان بارت / دکتر مازیار مهیمنی