در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال تئاتر | اخبار | آیینه‌ی اندیشه در «راپورت‌های شبانه دکتر مصدق»
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:33:11
نمایش راپورت‌های شبانه دکتر مصدق | آیینه‌ی اندیشه در «راپورت‌های شبانه دکتر مصدق» | عکس

خشی از صحنه روشن و پیرمردی عصازنان و لنگان‌لنگان در آن به پیش آمد. صدای گزارشگری در تالار پیچید. صدا از فرار دکتر مصدق و خیانت او بر میهن و شاه گفت. هربار که واژه خیانت شنیده شد، پیرمرد ایستاد، برگشت و گوش تیز کرد و دوباره سر در گریبان و لنگان‌لنگان به پیش آمد. به کمترین فاصله که رسید، گفت: «من محمد مصدق، متولد ١٢٦١ تهران...» مو بر تنم سیخ شده بود. دکتر مصدق! شگفتا که چنین واژه‌های تأثیرگذاری از دهان کسی بیرون می‌آمد که بارها با طنزش ریسه رفته بودم. «فرهاد آییش» چنان در نقش دکتر مصدق جا افتاده و تأثیرگذار بود که انگار نه انگار یکی از توانمندترین کمدین‌های کنونی ایران است. بازی به یادماندنی آییش در کنار هنرِ ذاتی «ایرج راد»- که او و نقش‌هایش را از کودکی دوست داشته‌ام- نمایش «راپورت‌های شبانه دکتر مصدق» را یکی از دیدنی‌ترین نمایش‌های کنونی کرده است.

ایرج راد با وقارِ همیشگی‌اش، نقش کرمیت روزولت- مأمور سازمان سیای آمریکا و گرداننده کوتای ٢٨ مرداد علیه دولت ملی دکتر مصدق- را بازآفرینی می‌کند. به لطف دوستی ارجمند در اجرای افتخاری این نمایش برای روزنامه‌نگاران و عکاسان خبری به دیدن این تئاتر رفته بودم. تماشاگر حرفه‌ای فیلم و تئاتر نیستم و بیشتر با نگاهی حسی به تماشای آنها می‌نشینم، با این‌رو نمی‌توان از بازی زبردستانه «نرگس محمدی» در نقش خانم رئیس، «خسرو احمدی» در نقش «گنده لات»، بازی احساس‌برانگیز «رؤیا میرعلمی» در نقش خدیجه دختر دکتر مصدق و چهره پیشکسوت هنرهای نمایشی «منوچهر علیپور» در نقش رئیس دادگاه نظامی چشم پوشید. اگر بخواهم از توانایی گروه بازیگران و بازیگردانان بگویم، بی‌گمان جا برای نوشتن بسیار اندک است، اما افزون بر موضوعِ پرکشش نمایش- که گذری تند بر سرگذشت پرافت‌وخیز نخست‌وزیر ملی ایران یعنی دکتر مصدق است- نمی‌توان بر کارگردانی خوب و بازی یکدست و گیرای گروه نمایشی و تلاش تأثیرگذار آنان آفرین نگفت. نمایش راپورت‌های شبانه دکتر مصدق دارای نکته‌های ظریف تاریخی و سیاسی فراوانی است که باید رفت و دید اما «اصغر خلیلی» نویسنده و کارگردان نمایش درباره کارش به خبرگزاری مهر می‌گوید: «درحقیقت ساختاری که در پیرنگ نمایشنامه جاری است، همان زندگینامه دکتر مصدق از بعد از ملی‌شدن صنعت نفت تا مرگ او را در برمی‌گیرد اما زاویه دید من به زندگی مصدق به شکل نمایش صرف بیوگرافی او نیست بلکه بیشتر عوامل رخ دادن کودتای ۲۸ مرداد و مرگ مصدق را از زاویه دید رسانه‌ها و افکار عمومی مورد بررسی قرار داده‌ام.» با همه اینها شنیدن و خواندن درباره مصدق، کمتر برایم جایگزینی داشته است اما این‌که خود را در دادگاه او ببینم و سخنان، رفتار و کنش‌های او و مخالفانش را حس کنم، بی‌گمان حسی کمیاب است. پیش از اجرای سکانس دادگاه نخست‌وزیر ملی، چندین آینه بزرگ به روی صحنه آورده شد. حضور آینه‌ها اندیشه‌ام را درگیر کرد! تا این‌که خود و انبوه تماشاچیان را در آنها دیدم. راستی در دادگاه تاریخی این مرد بزرگ و شاید دیگر بزرگمردان تماشاگرانِ ناچارِ همیشگی بوده‌ایم.

چند روزی است که حضور آینه‌ها آزارم می‌دهد. نمی‌دانم چرا به یاد شعرِ «بیا ز سنگ بپرسیم» فریدون مشیری می‌افتم که در بخشی از آن آمده که: درون آینه‌ها درپی چه می‌گردی؟/ بیا ز سنگ بپرسیم/ که از حکایت فرجام ما چه می‌داند/ بیا ز سنگ بپرسیم/ زانکه غیر از سنگ/ کسی حکایت فرجام را نمی‌داند/ همیشه از همه نزدیک‌تر به ما سنگ است/ نگاه کن/ نگاه‌ها همه سنگ است و قلب‌ها همه سنگ...

منبع: روزنامه شهروند

۰۲ مرداد ۱۳۹۵