«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
هنگامی که باران تصمیم به باریدن میگیرد، قطره ها میخواهند تنها ببارند...
اما هنگامی باران میگیرد که همه در کنار هم می آیند...
باران یعنی با هم بودن...
اما این روزها فقط تنها زیر باران قدم میزنم
جای تو خالیست من تنهای باران...
اما تو کجایی؟
مرا زیر تمام خاطراتت دفن کردی...
از: خود
تنهایی...
گفت سلام، گفتم سلام
گفت خوبی؟ گفتم خوب...تو چطور؟
گفت ماهم خوبیم... پرسیدم خوبید؟!!
گفت من و تنهایی...
ناگهان صدای شکستنم را شنیدم
آن عابر رفت...
ومن هنوز حتی با تنهایی ام تنهای تنهایم
چشم به راه مسافری که هرگز تنها نخواهد آمد...
از: خود
خسته از تمام تکرارهای مداوم فقط در انتظار تمام شدن این کابوس! بازهم مرا در آغوش بکیرو آرام ببوس...
مرا با خود ببر از یاد که بوی فراموشی میدهد این رفتار...
نمیدانی نمیدانم نمیداند نمی خواهی نمیخواهد
به پایان ای کابوس و ارامس برسیم
در همین حال و هوا ناگهان آمد صدا ، پریدم از این رویای ملس
وای بر من وای بر ما
از: خود