بدن چه میتوان کرد؟
پرسشی که از شروع این اجرا برایم شروع شد و تا واپسین لحظات شب بعد از اجرا ذهنم را مشغول کرده بود، این پرسش یا این تیتر برای من نیست، نقل از اسپینوزاست، و در هنگام دیدن این اثر، مثل برخورد با شهاب سنگی این جمله اسپینوزا ناگهان مرا به مشاهده گری ناب دعوت کرد.
اسپینوزا بر این باور بود که بدن و ذهن دو جنبه مختلف از یک واقعیت واحد هستند و هر دو تحت تأثیر قوانین طبیعی قرار دارند. او حرکت و بدن را به عنوان بازتابی از وضعیت روحی و ذهنی انسان تلقی میکرد و تصور را به عنوان عنصر کلیدی در شکلدهی به تجربیات انسانی میدانست.
.
یک بدن تا چه میزان و تا کجا قادر است آنچه هست را فعلیت بخشد؟
این پرسش که تا امروز که دارم درباره اجرا مینویسم همراه من است... سوالی شهودی و کماکان تکنیکی...
ما در کنشهای روزمرهمان غرق میشویم تا
... دیدن ادامه ››
جایی که خود را فراموش میکنیم و شب آشفته حال در میان رخت خواب با خیالهایی و رویاهایی به خواب میرویم.
از حاشیه رفتن دور میشوم، اگر نه این است که تئاتر در خلوص خودش، شعر بدنهاست، حضور بدنها و مواجهه بدنها با هم، بدنهای اجراگر، و بدنهای مخاطب... بدنهایی فی نفسه، بدن با تمامیت خودش، که ذهن جزئی از آن است نه چیزی ورای آن...
.
حال در این اجرا با طراحی حرکتهای منحصر، ساده و در عین حال پیچیده با بدنهایی عصیانگر مواجهه میشویم، بدنهایی که توان های بالقوه ای را بالفعل کرده اند.
و حالا این پرسش را مطرح میکنم، بدن چه میتوان کرد؟
کمی درباره رقص ها و حرکت ها صحبت کنیم، در طراحی حرکتها، با طراحیهایی مواجه هستیم که از روزمره گی هایمان فراتر میروند. و با ظرافتی شعبده گون آناتی از زیست روزمره و فراروزمرهیمان (بخوانید خواب، رویا، کابوس و...) را برای مان تداعی میکنند. آنات و لحظاتی که برای هریک از مخاطبان میتوان خاص، منحصر و یونیک باشد.
حال این آنات و لحظات تداعی نمیشوند مگر از رهگذر طراحی های تکنیکی سخت کوشانه، طراحی هایی که جزئیات آن در خدمت کلیت اجرا (نمایش) است.
موتیف هایی که از رهگذر کنشهای روزمره ما میگذرد.
.
درهم تنیدگی رقص(حرکت) و کلام(بخوانید، صوت، آوا و...) که به لطف تیزبینی کارگردانش به خوبی مونتاژ، طراحی و مدون شده است. و این مرا به نظریه تئاتر سوم یوجینیوباربا وصل کرد. چرا و چگونه بگذریم... که اگر مجال پژوهش و گپ و گفت باشد، بسیار میتوان گفت.
.
در آخر، اولین جملهای که بعد از اجرا برای خودم یادداشت کردم را به اشتراک میگذارم:
...توانهایی که تداعیهای آزادانهی بالقوهای را بالفعل میکنند.
و این یعنی چیزی در این میان شکل میگیرد، چیزی، حالتی، که نام آن را نمیدانیم، اما ما را فرا میخواند...