در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | مصطفی بیگ محمدی: اون یه سگ بول داگ کوچولو هم داشت که وقتی می دیدیش، فکر می کردی حتا ی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:53:12

اون یه سگ بول داگ کوچولو هم داشت که وقتی می دیدیش، فکر می کردی حتا یه شاهی هم نمی ارزه، فقط به این درد می خورد که ولش کنی همون دور و بر واسه ی خودش بپلکه و با غضب نگاهت کنه و هی دراز بکشه و تو کمین باشه تا چیزی کش بره. اما همچی که سرش شرط بندی می کرد، سگه از این رو به اون رو می شد، فک پایینش کم کم جلو می اومد و عین عرشه کشتی بخار می زد بیرون و یواش یواش دندونهاش که عین آتش تون حموم برق می زدن از اون زیر پیدا می شدن. کافی بود یک سگ به این بولی کوچولو حمله کنه تا بولی گازش بگیره و دو سه دفعه بندازدش اینور و اونور کولش. اسم سگه اندرو جکسون بود. اندور جکسون دست بردار نبود الا زمانی که اوضاع به کامش می شد و دیگه نفس کشی دور و برش نمی دید، و واسه همین هم شرط بندی رو می برد. حریفهاش همیشه دو برابر و چهاربرابر می شد، تا جاییکه رقم شرط بندی به بالاترین مبلغ می رسید، اونوقت اندرو جکسون بی هوا می پرید به سگ حریف و پای چپ سگه رو از نزدیک مفصل گاز می گرفت. البته ملتفتی که، سگه رو لت و پار نمی کرد، اما حتی اگه یک سال هم می گذشت، همونطوری نگهش می داشت و فقط وقتی ولش می کرد که اسفنج خیس رو به نشونه شکست سگه بندازن توی گود. اسمایلی{صاحب سگ} همیشه با اون سگ برنده از میدون خارج می شد، تا اینکه یکبار سگی به تورش خورد که اصلا پای چپ نداشت، چون پای چپش با کمان اره قطع شده بود، و این شد که وقتی همه چی مهیای شروع مسابقه شد و پولهای شرط بندی رو جمع کردن، سگه اومدتوی گود تا لنگ حریفش رو بقاپه، اما فوری دستگیرش شد که قافیه رو باخته و حریف داره از میدون به درش می کنه. میشه گفت از وجناتش پیدا بود که خیلی جا خورده و زهره ش طوری آب شده که دیگه امیدی به جنگیدن و برنده شدنش نیست، انگاری می خواست بهش بفهمونه که دلش شکسته و تقصیر اونه که همچین وضعی پیش اومده و سگی رو به جنگش آورده که پای چپی نداره تا بشه گازش گرفت، یعنی اصلی ترین چیزی که نتیجه مبارزه ش رو تعیین می کرد، این شد که بعد از مسابقه چند قدمی لنگون لنگون رفت و یه مرتبه افتاد زمین و مرد. خوب سگی بود اندرو جکسون و اگه زنده می موند واسه خودش اسم و رسمی به هم می زد، چون هم جوهرش رو داشت و هم نبوغش رو-من این رو خوب می فهمم، چون هیچ وقت حریفی نداشت که جلوش حرفی واسه گفتن داشته باشه، و وقتی ... دیدن ادامه ›› که یک سگ طوری می جنگه که حریفهاش هیچ کاری ازشون بر نمی آد، معناش اینه که حتما سگ باهوش و استعدادیه. هروقت یاد شب آخر زندگی اون سگ و وضع مردنش می افتم، غصه م می گیره.

بخشی از داستان کوتاه شاهکار "قورباغه جهنده ی بدنامِ "کالاوراس کانتی"

از: شانس(جلد اول از مجموعه داستان کوتاههای مارک تواین کبیر)/ترجمه روان علی مسعود نیا/نشر زاوش

پ.ن: این مجموعه داستان کوتاه پر است از این دست حکایتهای مطایبه آمیزِ مضحک و فوق العاده خواندنی.
محمود زهره‌وند (mahmoud)
فوق العاده اس این کتاب!
ممنون از مصطفی بیگ محمدی نازنین.
۲۲ دی ۱۳۹۳
بعدا بخوانم . اولش خوب بود :)
۲۲ دی ۱۳۹۳
محمود جان خیلی خوشحالم که با دوست خوش ذوق و نازنینی چون شما در زمینه علاقه به آثار مارک تواین کبیر هم داستانم :))
غزاله عزیز حتما کتاب رو تهیه کن و بخون که اصل جنسه :))
۲۳ دی ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید