شینیون . . .
(این سیزیف لعنتی)
(خواندن این نوشته ممکن است نه تنها نمایش بلکه باطن شما را هم لو بدهد. مراقب باشید!)
.
.
.
.
.
.
.
.
.
7 صبح از خواب بیدار می شوم. ساعت بیدار شدنم هم دیگر دست خودم نیست. یک اتفاقی درونم افتاده که بخواهم یا نخواهم 7
... دیدن ادامه ››
صبح بیدارم، حتی روزهای تعطیل. بی حوصله و بی انگیزه مسیر خانه تا محل کار را طی می کنم. سر کار سایت های مختلف را چک می کنم. تا جایی که بشود از کارم می زنم و سعی می کنم با تقلب و سرهم بندی ظاهر ماجرا را حفظ کنم تا همه فکر کنند دارم وظیفه کاری ام را درست انجام می دهم. بعد از ظهر ها که ساعت کاری تمام می شود می روم دنبال تفریح. اما مهم ترین تفریح من رویا پردازی است. رویا پردازی در مورد این که یک روزی فلان قدر پول به دستم می رسد یا مثلا بازنشسته می شوم. آن موقع دیگر مجبور نیستم هر روز سر ساعت هفت بیدار شوم. مجبور نیستم به خاطر همین حقوق بخور و نمیر پشت میز بنشینم و ادای کار کردن در بیاورم. رویاهای من همیشه با بیداری در سحر و تکرار چرخه ی مزخرف زندگی تمام می شود. . .
استاد عزیزی داشتم که می گفت: بعضی تئاترها خیلی خوبند. در بازیگری و صحنه پردازی و دکور و نور و میزانسن و مناسبات شخصیت ها کاملا درست پرداخت شده اند اما وقتی می بینی شان به خودت می گویی: این ها که دغدغه ی من نیست! این ها دغدغه ی من جهان سومی له شده زیر چرخ های بی رحم صنعت نیست. اما «شینیون» دقیقا به روزمرگی مزخرف انسان هایی می پردازد که برای خیلی از ماها کاملا شناخته شده اند. خیلی راحت می توانیم جلوی آینه برویم و یکی از همین ها را ببینیم. آدم هایی که هویت شان فقط به لحاظ نوع منبع درآمدشان از هم تفکیک می شود: فلانی تاجر است و آن یکی کارمند ثبت و بعدی هم رفتگر و آن آخری . . . موهایش آبی! اما فاجعه وقتی است که هویتت، منبع درآمدت، دلیل وجودی ات از تو سلب می شود. این جاست که باید ناکام و در حسرت رسیدن به آن «جعبه ی صدم» از بین بروی. چون دیگر به درد نمی خوری، چون «از این کله دیگه مو در نمیاد!».
در «شینیون» هم یک «بنجامین» داریم! بنجامین خر پیر داستان قلعه حیوانات را یادتان هست؟ بیشتر از همه دوست داشت رها باشد و آزاد اما معتقد بود هیچ راه نجاتی وجود ندارد و همیشه همه چیز بدتر خواهد شد. از همان هایی که همیشه فکر می کنند: اینا همشون دستشون تو یه کاسه اس! سگ زرد برادر شغاله! اینا پشت پرده با هم بستن! جمله هایی که در کشور ما بیشتر به نام «ادبیات تاکسی» شناخته می شود!
شینیون آن قدر خوب است که راه را برای بیشتر نقدهای جدی می بندد. شاید تنها ایراد جدی اثر به نظر من این باشد که کار با یک گریم بهتر، تاثیرگذارتر از آب در می آید. با این همه می دانیم که مشکلات پیش روی تئاتر دانشجویی آن قدر زیاد است که همین گریم هم برای یک گروه دانشجویی قطعا به سادگی امکان پذیر نبوده. آرزوی موفقیت برای حسین پوریانی فر، سیاوش حیدری و بقیه ی پاپتی ها.