نمایش فنی و خوبی بود، اما با وجود پایبندی سفت و سخت به متن رمان، «بیگانه» نبود. این نمایش، «بیگانه» را از یک تراژدی فلسفی تبدیل به یک ملودرام تراژیک و عاطفی میکند. بسیاری از چیزهایی که میخواستم بنویسم، در نظر آقای کیان آمده است. مخاطب، در نهایت به جای آن که به مورسو فکر کند، با او همدلی و همدردی میکند. از صحنهآرایی گرفته، تا موسیقی و بازی بازیگران، همه در خدمت خوانش دراماتیک آقای دلخواه از اثر هستند که الحق، این خوانش را هم خوب پیاده کردهاند. مهمترین نمود این خوانش هم در رفتار مخاطبان پیدا بود. بسیاری از جملات و دیالوگهای رمان برای پررنگتر کردن absurdity موقعیت انسان (ببخشید، هنوز ترجمهی خوبی برای این واژه وجود ندارد) تبدیل به موقعیتهای کمیکی شده بود که مخاطبان را به خنده وامیداشت. البته غیر از نگرش کارگردان، این نقد مخاطبان و در سطح وسیعتر یک ساختار فکری را هم نشان میدهد؛ ساختاری که هنوز فکر کردن به انسان را، چه در بعد فردی و چه در بعد اجتماعی، جدی نگرفته است. وقتی رفتار ما با کامو اینطور است، قطعا نمیتوان توقع خوانشهای بهتری از تئاتر و ادبیات ابزورد داشت؛ خوانشهایی که صرفا به یک کمدی ختم میشود؛ کمدیای که اصلا جدی نیست.