ما زمانو گم کردیم!!!
انقدر تو یه اتاق بمونی که نتونی تشخیص بدی چه وقت از روزه یا اصلا شب شده!عجیبه که چطور درد رو با مینیمممطلق گذرش حس میکنیم ولی شادی و لذت رو با ماکسیمممطلقش!
میدونی شکنجه شدن یعنی چی؟!
میدونی بزرگترین شکنجه به نظر من چیه؟!
هر دردیرو میشه تحمل کرد جز شکنجه شدن عزیزانت. زخمی که به تن عزیزم میخوره، اشکی که از چشمانش جاری میشه، نالهای که از ته گلوش بی اراده شنیده میشه! لرزش چشمهاش! ترس نگاهش! ناامیدیش! خستهگیش! شکسته شدن و از زیباییش دور شدن...!
درد عزیزم بزرگترین درد زندگی من میتونه باشه، دردی که برای نچشیدنش جونم که بازیه، شرافتمم میدم!
اینجاست که زمان نه کش میاد که میایسته، انققققدر میایسته که لحظهلحظهی درد کشیدن عزیزت رو مزهمزه کنی!
اینجوری زمانو گم میکردن، گم
... دیدن ادامه ››
میکردیم!
ما تو این یکسالونیم هر لحظه زمانو گم میکردیم! ما لحظه به لحظه همو از دست میدادیم!
حتما از دست دادنو میفهمی!
ما غمخوار نداشتیم که از غممون کم بشه، ما برای هم عزاداری نکردیم!
ما...
اونا...
اونا...
بیاین غمخوارمون بشین!
بیاین با حال خوبتون بار دردمونو از دوشمون سبک کنیم تا شاید بتونیم کمی قامت صاف کنیم!
ما زبان بیزبانهایی شدیم که هیچوقت آزاد نشدن!