٭همیشه مادر
سکوت میکرد دنیا
درون قلب فراموشی
در باور حافظهای که آب رفته بود
اما...
آب یادش بود
کوتاهی شلوار روی بند
یادش بود
با همین دستهای خورشید تراشیدهاش
رخت شب شسته بود در نور
حال...
روی سنگفرش خیس انتظار
نگاهش
... دیدن ادامه ››
خاک دلواپسی میخورد
و ترس مرز نداشت...
در قرمزی خطهای چشم به راه
هنوز حک میشد جا پایش بر دفتر عمر
ولی...
چه بی رحم خط میخورد از صفحهی ذهن
از پشت دیوارهای تا ابد پایان
میدید کودکی را
که تاب میخورد در گذر زمان
جیغ میزد در بیراههی قرن
داد میزد در خاموشی اسم مادر
اشک میریخت در بیتابی یک آغوش
از تخت افتاد
پای اشکش پیچ خورد
او هنوز مادر بود
گریه را تاب نداشت
در خواب رفته بود از هوش
پرستار...
پَ... رَس... تار...
سکوت
ســــُــ کوت
مادر بود، نبود
نبود؟
بود؟
★صمیم ع اسمعیلی
از کتاب: امتداد سکوت