اینکه اجرای همچین فرم و اجرایی، به جرات کاریه که شاید کمتر کسی تواناییش رو داشته باشه قابل انکار نیست. به تصویر کشیدن بیماری های روانی مثل اسکیزوفرنی به این بی نقصی و قابل لمسی هم کار هر کسی نیست. من با نمایشی روبرو شدم که از لحاظ کارگردانی و بازی شاید در لول بهترین تئاتر هایی بود که تو زندگیم دیده بودم...
ولی واقعا حیف نبود که محتوای به این شدت دِمُده، تکراری و البته غیر منطقی و غیر واقعی برای همچین اجرایی استفاده بشه؟ که البته تو همون محتوای ضعیف سوراخ ها و خارج شدن از منطق انقدر توی ذوق بزنه؟
من نمیخوام داستان رو اسپوسل کنم اما در کل برای هنرمندی با این حجم توانایی(کارگردان و نویسنده نمایش) بد نیست که هنوز به کلیشه ای ترین شکل ممکن غصه تکراری هیولایی به نام کروموزوم y و فرشته ی ذلیل و تو سری خوری به نام کروموزوم x رو روایت میکنه؟
از دیدن نمایش پشیمون نیستم و دستمریزاد میگم بهتون ولی حسرت میخورم کاری که میتونست اسمش تو تئاتر موندگار باشه انقدر اصرار به سطحی و کلیشه ای بودن داشت