Merci d'être venu seul et de jouer pour nous
.
.
.
ممنون که تنها آمدی و برایمان اجرا کردی …
برای مردی که نمیشناختمش اما به تنهایی همه کار میکرد ، پروانه میشد و مست از عطر گیاه تلو تلو خوران در آن بُرِش کوچک از جنگل بال میزد ، مار میشد و بین بوته ها میخزید ، عنکبوت میشد و بازیگوشانه معلق میماند در هوا و “ شادویزو “ میشد …