هر رابطه عاشقانه ای نمایشی خصوصی از ایدولوژی حاکم است. با این پیشفرض غریب به یقین ،نویسنده این نمایش اساسا درکی از رابطه نداشت و به صوتی کاملا کلیشه ای به آن پرداخت بود. یک هنرمند اگر نتواند ریشه های شکاکیت، عدم اعتماد به نفس، خشونت، کم ارتفاع بودن سقف تخیل در یک رابطه عاشقانه و... را در زندگی روزمرهی متأثر از ایدولوژی و سیاست حاکم، پیدا کند پس اساسا در پی چه میگردد؟! غر زدن؟! نمایش رفتارهای کلیشه ای؟! یا میخواهد به مخاطب القاء کند که همین است که هست و خیلی هم طبیعی است ( طبیعی سازی وضعیت).
مخلص کلام عشق یک کنش سیاسی است و عاشق یک کنشگر سیاسی است، اگر در جامعه ای عاشقی کردن واکنش به وضعیت است و نه کنشی برای بسط دادن تخیل در راستای تغییر وضعیت، با کلیشه سازی نمیتوان آن را تبدیل به مسئله در ذهن مخاطب کرد.
همین.