نمایش شهربازی، نمایشی خوب، متوسط یا ضعیف؟
این نقد را یک هفته پس از دیدن نمایش می نویسم. به این دلیل که اجازه دهم تا زمان، اثر لحظه ای و اولیه ی نمایش را از ذهنم پاک کند و آن تاثیر عمیقش در لایه های پسین وجودم را بر من آشکار کند. اکثر آثاری که تا کنون دیده ام، پس از گذراندن این مرحله، دیگر ردی از آن ها در وجودم نیافته ام. اما در مورد این نمایش اینگونه نبود. جایی از نمایش اذیت شدم، اما این اذیت شدن در وجودم ماند. جایی خندیدم، جایی رنجیدم و حتی جایی با آن دسته از تماشاگرانی که خواهان پایان اجرا بودن همدل شدم، اما این بی طاقتی مشترکمان در تحمل آنچه نمایش داشت به ما نمایش می داد هم تا به امروز در وجودم ماند. حسی درست شبیه به حس فیلم پرتقال کوکی استنلی کوبریک. نمایش شهر بازی نه تنها نمایش خوبی بود بلکه بسیار خوب بود.
هنر گاهی سیلی می زند، هنر گاهی اذیتت میکند. مثل یک ریگ در کفش مدام در هر قدم تو را می رنجاند اما از هر قدمی که برمیداری آگاهت میکند. لحظه ای که ریگ را خارج کردی ارتباطت با پاهای در کفشت، با ریتم قدم هات و با وزنی که بر زمین میکوبی از بین می رود. آگاهی لذت بخش نیست، آگاهی اذیت کنندس، آگاهی ما را به زحمت می اندازد و ما را وا می دارد تا با هرچه که در اختیار داریم خود را هرجور شده از آن خلاص کنیم.
خسته نباشید به گروه نمایش و خداقوت به جسارتشان که قدم در مسیری برداشته اند که مشخصا دشواری های فراوانی دارد، اما امیدوارم که از بازخوردهای منفی دلسرد نشوند و با قدرت بیشتر به مسیرشان ادامه دهند. شما باعث میشوید من به ماندنم امیدوار شوم... .