در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | Soheyl Moheb درباره نمایش زخم های عمیق زمین بازی: نمایشی بسیار زیبا بود. آنچه از این نمایش در قلب من ماند: نمادهای س
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 12:32:28
نمایشی بسیار زیبا بود.
آنچه از این نمایش در قلب من ماند:
نمادهای ساده و صمیمی
پس از پایان این تئاتر با خواهرم مشغول صحبت شدیم و مفاهیم ... دیدن ادامه ›› زیادی برایمان روشن شد:
در حضور دو نفر بودن و حس کردن احساس آنها به هم تجربه ای شگفت انگیز بود.
دو وجود که در کودکیشان بی پرده با هم از احساسشان  سخن میگفتند اینک خود را پوشیده در لایه‌ای از بار سنگین اتفاقات گذشته مییابند.
چه غمگین بود حس کردن سخت شدن وجود نرم آدمی در بزرگسالی.
دو دوست که همچون آینه به هم خیره میشدند و همچون رود با هم سخن میگفتند اینک دست خود را از قفس های وجود خود دراز میکنند تا دوباره به هم برسند ولی میله های قفس بسیار سخت است.
نمادها:
خون و لباس
آثار زخم هایی که بر سر و پا و چشم این کودکان خورده بود هنوز با آنهاست (به صورت باند پیچی) ولی به راحتی با آن کنار آمده اند ولی لایه هایی که طی دوران زندگی بر روی وجودشان است (که به صورت لباس قرمز و سیاه و لایه ای اضافی روی تنشان  است) برایشان آزار دهنده است و اسیرشان کرده.

نمادها:
قلب
در بزرگسالی میبینیم که یکی از آنها با وجود اینکه دیگر  نمی‌تواند به دلیل آسیب های جسمی بازیهای کودکی را تکرار کند ولی بچدر آرامش نشسته و کودکان را نگاه میکند ولی همزمان روی دیوار تصاویر آزار دهنده ای از جراحی زیبایی دیده میشود
که برای من نشانگر کنار آمدن او با گذر سن بود.
زیبایی به تصویر کشیدن این مفهوم در اینجا بود که این مرد به قلبی روشندر وسط صحنه نزدیک بود و افراد روی دیوار از قلب روشن دور بودند.

قلب
دوست دیگری با وجود آزار هابی که در کودکی به او رسیده و آثار زخم های کودکی همچنان در او پیداست در بزرگسالی دوست خود را از روی ترومای کودکی نمیآزارد ولی افراد در تصاویر روی دیوار به دلیل تاریکی که از کودکی در آنها به جا مانده و زخم های عمیقشان به آزار حیوانات میپردازند.

باز هم میبینیم که این شخص بر خلاف افراد روی دیوار به قلب روشن نزدیکتر است.

قلب
در انتها دیدم که تمام صحنه تاریک شد
به جز قلبی که در مرکز صحنه سوسویی از روشنایی داشت
گویی نمایش مرا دعوت کرد تا پس از آشنایی با این دوستمیهمان درون وجودش شوم.
هیچ رابطه ای از صمیمی تر نیست که مرا نزدیک قلبش فراخواند.
تمام نگرانی از این بود که نکند در تاریکی سرد بزرگسالی روشنی قلبش خاموش شود.
تمام امیدم به این بود که شاید این روشنایی قوت گیرد و وجودش را دوباره روشن کند یا اینکه از این قفس تاریک وجود رها شود و به آسمان پرکشد.

از همفکری خواهرم ممنونم و از عوامل این تئاتر زیبا.
و همچنین میدانم که همچنان گوشه هایی از این اثر هست که هنوز برایم قابل کشف است.
سپهر، امیر مسعود و محمد فروزنده این را خواندند
پارمیدا زارعی و Sorena Yade این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید