چوبه ی دار مرا اماده کرد
این همان بود که میگفت تورامیخواهم
این همان بود زدوری چشم گریان
وهمانی که وصالم از برایش ارزو بود
بند دار اویخت برگردن من
انکه از عالم وادم از برای او بریدم
تابمانیم
تابپوسیم
تابمیریم
تاکه احساس کنیم
آنچه در طالع مابود
چارپایه راکشید
این همان بود که میگفت رخت ایینه ی مهتاب
وعشقت شعله ای
... دیدن ادامه ››
داغ اندرونم شعله ور کرده
این همان بود همانی که برایم زندگی زهر ومردن ارزو کرده
این همان بود...
محمد کاوریان