سفرنامه دور اروپا 10: چک (بخش دوم)
چک با جاهای دیگه ای که توی اروپا دیده بودیم متفاوت بود. انگار یه کشور اروپایی نبود! ظاهر مردم خیلی شکسته بود. خلاصه از برنو خارج شدیم و مسیرمون رو به سمت پراگ که متوجه شده بودیم خودشون به اون پراها (Praha) میگن ادامه دادیم.
با توجه به سابقه ای که توی یونان و ایتالیا در رفتن از مسیرهای فرعی داشتیم، اینبار هم تنظیمات gps رو برای مسیرهای فرعی تغییر دادیم. حدود ساعت ۳ بود که از برنو به سمت پراگ راه افتادیم. مسیرهای جنگلی انبوه، دریاچه ها، کوهستانها همه و همه جزئی از زیبایی های طبیعی چک بودند. توی مسیر قلعه های قدیمی زیادی رو
... دیدن ادامه ››
می شد دید.
مسیرهای کوهستانی پر بود از درخت های سیب و آلوی وحشی. از شهرهای کوچک و زیبای زیادی عبور کردیم. قسمتی از مسیر از یک جاده خاکی زیبا از وسط جنگل عبور کردیم. بر خلاف سایر بخش های اروپا که نمیشد به راحتی وارد جنگل شد و جنگل ها حصارکشی شده بودند، در چک از حصار خبری نبود. داخل جنگ هم غارت درختان دیده می شد.کشاورزی اصلی مردم توی جمهوری چک، گندم و ذرت بود و بود که بصورت سنتی بیشتر در حال کشاورزی بودند.
نزدیک های غروب بود که نزدیک پراگ برای خوردن نهار توقف کردیم. خودمون رو آماده می کردیم برای ورود به یکی از شگفت انگیزترین شهرهای جهان. بالاخره به پراگ رسیدیم. با ماشین وارد شهر شدیم. شهر خیلی جذاب تر از اونی بود که فکرش رو می کردیم. پراگ ما رو سحر کرده بود. فقط ساختمان های قدیمی و زیبای شهر رو میدیدیم. بدون اینکه فکری برای شب مانی کنیم، اولین پارکینگ توقف کردیم و پیاده راه افتادیم توی شهر!
هنوز خیلی نرفته بودیم که ترس تمام وجودمون رو فرا گرفت! شهر اصلا به شهرهای دیگه ای که دیده بودیم شبیه نبود! به هیج وجه احساس امنیت نمی کردیم! گارد پلیس همه جا پر بود، درحالی که سایر جاها اصلا پلیس دیده نمی شد. توی پارکی که ازش رد شدیم پر بود از کارتون خواب ها و معتاد! با این حال این شهر انسان رو جادو می کرد و ما رو به ادامه دادن ترغیب می کرد.
پیاده به میدان واسلاوسکی رفتیم. میدان واسلاوسکی، میدانی بزرگ است که آخر آن یک ساختمان قشنگ و بزرگ است و سه مجسمه جلوی آن هست و مجسمه ی وسطی مجسمه ی چارلز چهارم روی اسب است. ساختمان های اطراف بسیار زیبا و البته خوشرنگ هستند و اجتماع عزیمی از نیروهای پلیس و جهانگردان توی این خیابان دیده میشه.
دیگه هوا هم داشت تاریک میشد، دیگه خیلی احساس عدم امنیت می کردیم. سریع خودمون رو به ماشین رسوندیم و به سمت یک کمپ سایت که تقریبا داخل شهر بود رفتیم. در راه کاملا این احساس بهمون دست داده بود که وارد یک شهر مافیایی شدیم. به کمپ سایت رسیدیم و بیشتر ترسیدیم. دور تا دور کمپ سایت با سیم خاردار پوشیده شده بود! و با نگهبان و سگ محافظت می شد و بدتر از همه اینکه کمپ سایت پر بود! با اصرار زیاد بالاخره نگهبان راضی شد که یه جای کوچیک به ما بده. کمپ سایت کوچیک و نسبتا کثیفی بود. ولی بسیار محیط گرم و با صفایی داشت، و سازه هایی به سبک سرخپوستی و آتیش همه رو دوره هم جمع کرده بودیم. شب رو با صدای تیراندازی به خواب رفتیم.
برای دیدن تصاویر به http://www.parsis.ir مراجعه نمایید.
نویسنده: سعید عمرانی