در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال تئاتر | اخبار | گزارشی از زمزمه‌ی «ترانه‌های قدیمی» رحمانیان بر صحنه‌ی تئاتر
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:45:14
نمایش ترانه های قدیمی | گزارشی از زمزمه‌ی «ترانه‌های قدیمی» رحمانیان بر صحنه‌ی تئاتر | عکس
در میان اتفاقات و خبرهای این روز تئاتر، بازگشت محمد رحمانیان و اجرای نمایش تازه‌اش «ترانه‌های قدیمی»، خبر مهمی برای تئاتری‌ها است.

محمد رحمانیان بعد از چند سال دوری از صحنه تئاتر ایران، حالا دوباره مشغول تمرین نمایشی تازه است تا بزودی در سازمان فارسی‌زبانان به صحنه ببرد، چه فرصتی بهتر تا با حضور در یک جلسه تمرین نمایش هم دیداری با رحمانیان تازه کنیم، هم گپ و گفتی و هم گزارشی از تمرین نمایش بنویسیم:

همه چیز آشناست به جز محل تمرین. کمی زودتر از قرار مقرر می‌رسیم به جایی که نمی‌دانیم کجاست، محلی شخصی در مرکز شهر. در آغاز خوشحال شدیم که قرار نیست مسافت زیادی را طی کنیم اما بعد از دیدن شرایط تمرین گروه، از این خودخواهی شرمنده شدیم.

محمد رحمانیان نمایشش را در مکانی تمرین می‌کند که گویا شرکتی خصوصی است و توانسته آن را به کمک دستیارش در اختیار بگیرد. اتاقی است با میزی و چند صندلی و بازیگران دور این میز تمرین می‌کنند.

لذت بازی علی عمرانی

مگر محمد رحمانیان تئاتر اجرا کند که لذت بازی علی عمرانی را بچشیم، چرا که بازیگر حرفه‌ای تئاتر ما در آثار هنرمندان دیگر بازی نمی‌کند.و حالا اولین صحنه، صحنه علی آقاست. دو بازیگر دارد که مسلما اولی علی آقاست، علی عمرانی و دومی افشین هاشمی.

دو مرد هستند؛ «علی آقا» و «مصیب» که از یک قرار می‌گویند. دو مرد در برج میلاد، یکی جانباز و روی ویلچر با حافظه‌ای که فقط برخی چیزها را به یاد می‌آورد اما «کربلای 4» هیچوقت از یادش نمی‌رود. علی آقا چیز دیگری را هم به یاد می‌آورد، یک قرار ، قرار بوده مردی که نامش حاج ناصر است یا یک نام دیگر ( چراکه او به یاد ندارد) راهی بسازد از میدان راه‌آهن تا تجریش که علی آقا با ویلچرش راست راه را بگیرد و برود اما حاج ناصر قولش را فراموش کرده....

قطعه‌ای کوتاه است هم خیلی با نمک و هم خیلی دردناک. لحظه‌ای از خنده ریسه می‌روی و لحظه‌ای بعد تمام دلت پر از غصه است و حالا علی آقا و مصیب در برج میلاد، در این شهر بزرگ گم شده‌اند گویا.


«ترانه‌های قدیمی» نمایشی است که رحمانیان سال 90 در مراسم اختتامیه جشنواره‌ی «فیلم شهر» اجرا کرد. پنج قطعه کوتاه نمایشی بود که همراه با هر یک قطعه‌ای موسیقی و یکی از ترانه‌های خاطره‌انگیز اجرا می‌شد. حالا چند قطعه تازه نوشته است که با همان حال و هواست. برخی تک‌گویی هستند و بعضی گفتگوهای دو نفره. تمام این قطعات در مکان‌های مهم شهر تهران روایت می‌شود، مانند برج میلاد، امامزاده صالح، ترمینال شرق، کافه نادری و ... یعنی همه مکان‌هایی که بخشی از هویت تاریخی معماری تهران را توضیح می‌دهد.

همراه هر قطعه ، یک ترانه خاطره‌انگیز هم اجرا می‌شود که این قطعه‌ها توسط فردین خلعتبری هنرمند آهنگساز انتخاب شده و با اجرای زنده پیانوی سامان احتشامی و خوانندگی علی زند وکیل اجرا می‌شود.

گروهی از بهترین بازیگران تئاتر این قطعات را بازی می‌کنند؛ علی عمرانی، مهتاب نصیرپور، حبیب رضایی، افشین هاشمی، علی سرابی، اشکان خطیبی، سحر دولتشاهی، بهاره مشیری و معصومه رحمانی بازیگران نمایشی هستند که با تمام شیرینی‌اش فقط قرار است 10 شب روی صحنه باشد.

اصولا مختصرمان کرده‌اند

از رحمانیان می‌پرسیم حیف نیست فقط 10 اجرا؟ که او توضیح می‌دهد:«اصولا مختصرمان کرده‌اند. سازمان فارسی زبانان (اکو سابق) جای مناسبی برای اجرای این نمایش نیست. حیف به خاطر گروهی است که دوست ندارم بیش از این صدمه ببیند. می‌شد این نمایش را در تالار مناسب‌تری اجرا کرد چون دوستان ما در مرکز هنرهای نمایشی چندان این نمایش را دوست نداشتند به پیشنهاد محمد حیدری و با حمایت حجت‌الله ایوبی توانستیم این تالار را داشته باشیم البته آقای ایوبی قبلا هم با حمایت‌هایشان جلسات نمایشنامه‌خوانی را برگزار و علاقه‌مندی‌شان را به تئاتر اثبات کرده بودند و این امکان را به ما دادند تا از این تالار برای اجرایمان استفاده کنیم و ما هم سعی کردیم اجرای مختصری داشته باشیم.»

اولین قطعه که تمام می‌شود، فرصتی پیدا می‌کنیم برای گفتگو. اولین پرسش بیشتر کنجکاوی یک علاقه‌مند به تئاتر است، پرسشی درباره ماندن رحمانیان و همسرش مهتاب نصیرپور در ایران که رحمانیان پاسخ می‌دهد: «در فاصله‌ای که اینجا اجازه کار نداشتم و خارج از کشور بودم، یک کلاس بازیگری و نمایشنامه‌نویسی دایر کردم که خوشبختانه بخوبی مورد استقبال قرار گرفت. حدود چهار نمایش اجرا کردم که برخی کم پرسوناژ بودند مثل «ترانه‌های قدیمی» و تعدادی پر پرسوناژ بودند مثل «آرش ساد» یا «شب سال نو» یا «شاپرک خانوم».

اما همه فعالیتهای او به تئاتر خلاصه نشده و محمد رحمانیان در کانادا اولین فیلم بلند سینمایی‌اش را نیز ساخته است و همین فیلم، یکی از دلایل بازگشت به کاناداست:« بخشی از بازگشت من به دلیل آماده نبودن آن فیلم است که باید آخرین مراحل فنی‌اش را طی کند، تصحیح رنگ و تصاویر به اضافه کارهای مسترینگ و نهایی صداگذاری هنوز باقی مانده که ناچارم این سه مرحله را در کانادا انجام دهم و وقتی کارها تمام شد، امیدوارم بتوانم برگردم و کار کنم.»

طبیعتا پرسش بعدی ایسنا این است که آقای رحمانیان کی بر می‌گردید؟ و او پاسخ داد:« فکر می‌کنم این کار تا حدود فوریه یعنی بهمن همین امسال طول بکشد و امیدوارم نسخه قابل قبولی داشته باشم که بتوانم آن را در ایران پخش کنم. دور نمایی از شرایط ندارم، ولی امیدوارم مثل همه کارهایی که اولین مخاطبانم را از میان تماشاگران ایرانی می‌جستم، در فیلم «کنسل» هم باز اولین مخاطبان ما، تماشاگران ایرانی باشند.»

توضیح داستان فیلم برایش کمی سخت است اما در یک تعریف یک خطی می‌گوید: «این فیلم در مورد سه زن است که برای مدتی ناگزیرند، یکدیگر را زیر یک سقف تحمل کنند. بازیگر اصلی یک خانم پاکستانی کانادایی است به نام زارا درانی ، دو بازیگر اصلی دیگر مهتاب نصیرپور و هرمین عشقی هستند که همراه با تعدادی بازیگر ایرانی و کانادیی بازی می‌کنند. مدیر فیلمبرداری فرهاد صبا و صدابردار تایماز صبا هستند.»

محمد رحمانیان با همراهی حمید امجد در ایران گروه تئاتر «پرچین» را راه‌اندازی کرده بودند. او پس از رفتنش به کانادا نیز گروه دیگری را تاسیس کرده، گروهی تئاتر «ونک» که علاقه‌مندان تئاتر ایران کم و بیش در جریان فعالیت‌های آن هستند؛ فعالیتهایی مانند برپایی جلسات نمایش‌نامه‌خوانی و اجرای چند نمایش.

او درباره این گروه و فعالیت‌هایش توضیح می‌دهد: « زمانیکه در کانادا مستقر شدم، دریافتم برای انجام کار تئاتر باید تعدادی بازیگر را آموزش بدهم. این کار را با کلاس‌های مهتاب نصیرپور شروع کردیم و بتدریج با هنرجویان این کلاس‌ها، نمایش‌هایی را به صحنه بردیم. همزمان گروه تئاتر «ونک» را در کانادا تاسیس کردیم. فیلم«کنسل» هم محصول همین گروه تئاتر «ونک» است. در واقع همه نمایش‌نامه‌خوانی‌ها و اجراها برآیند همین کلاس‌ها است. برخی از بازیگران این گروه جزو بهترین بازیگرانی هستند که خود من با آنها کار کرده‌ام و در حد بازیگران خیلی حرفه‌ای هستند. بنابراین امیدوارم شرایط طوری باشد که بتوانیم آن نمایش‌ها را در اینجا هم اجرا کنیم.»

محمد رحمانیان برای رسیدن به این منظور فیلم جدیدترین نمایشش «آرش ساد» را با خود آورده و امیدوار است بتواند این نمایش را در ایران هم اجرا کند.

درباره اجرای این نمایش در کانادا هم می‌گوید: «این نمایش را سه شب در یکی از معتبرترین تالارهای ونکوور کانادا که بلک باکس است، اجرا کردیم. فکر می‌کردم اگر قرار باشد این نمایش را در ایران اجرا کنم، تالاری مانند «مولوی» یا «چهارسو» مناسب اجرای آن خواهد بود. در کانادا هم کوشیدم چنین تالاری بیابم. چون تعداد تماشاگران ما خیلی بیشتر از 150 صندلی تالار بود، سه شب اجرا رفتیم. در کلاسی که 10 روز گذشته در اینجا برگزار کردم، بخش‌هایی از این نمایش را با بچه‌ها تمرین کردم و امیدوارم بتوانم، این نمایش را در اینجا اجرا کنم.»


همچنان که ما گفتگو می‌کنیم، بچه‌ها به تمرین خود ادامه می‌دهند. علی سرابی تست گریم دارد. او در این نمایش نقشی بازی می‌کند که سالها با سن واقعی او فاصله دارد. سرابی آرزو داشت تا این نمایش به اجرای عمومی برسد و بتواند در آن بازی کند.

بازیگران تمرین می‌کنند اما شرایط تمرین‌شان چندان مناسب نیست و همین موضوع رحمانیان را کمی آزرده کرده، آنچنانکه می‌گوید: « امیدوارم روزهای آینده شرایط بهتری داشته باشیم. خود من مساله نیستم ولی گروهی که با آنها کار می‌کنیم، گروه بسیار حرفه‌ای تئاتر است از علی عمرانی تا دوستان جوان‌تری مانند افشین هاشمی، اشکان خطیبی، سحر دولتشاهی و ... من و مهتاب نصیرپور کمترین ادعایی در مورد خودمان نداریم، ولی خوب بود به حرمت دوستانی که مخاطبان خاص خود را دارند، شرایطی درخور فراهم می‌کردند.»

هرگز با تئاتر فاصله پیدا نکردم

کنجکاویم، بدانیم هنرمندی که مدتی از تئاتر ایران فاصله گرفته چه دورنمایی برای تئاتر دارد اما رحمانیان این فاصله گرفتن را رد می‌کند و ادامه می‌دهد: «هرگز با تئاتر فاصله پیدا نکردم. مشتاقانه با دقت و با جزییات تمام گزارش‌ها و اخبار تئاتری را دنبال کرده‌ام. اتفاقی در تئاتر ایران نیفتاده که از آن بی‌خبر باشم، فقط نتوانسته‌ام اجراها را ببینم اما به شدت با علاقه‌مندی بسیار این پیگیری را انجام می‌دادم و بسیار خوشحال بودم با وجود شرایط سختی که برای تئاتر ایران فراهم است، باز کسانی هستند که می‌توانند چراغ تماشاخانه‌های این مملکت را روشن نگه دارند. بنابراین همواره افق امیدوارکننده‌ای برایم وجود داشته، دارد و در آینده هم چنین خواهد بود.»

با وجود امیدی که دارد از وضعیت نمایش‌نامه‌نویسی ایرانی غصه‌مند است و به ایسنا می‌گوید: «اتفاقی که مرا اندوهگین کرده، حذف نمایش‌نامه‌نویسی ایران و نمایش‌نامه‌نویسان ایرانی است که گویی با برنامه‌ای حساب شده کم کم این کار را انجام دادند. این حذف، پله پله صورت گرفت و کار به جایی رسید که هیچ نشانه‌ای از تئاتر امروز و گذشته ایران، نمایش‌های سنتی ایران و ... نیست.»

ناراحت است که محمد یعقوبی نمایشنامه‌ی «مرد بالشی» را اجرا کرده نه که این متن را بد بداند اما چرا یعقوبی که خود نویسنده است باید متنی خارجی اجرا کند. وضعیت نمایش‌نامه‌های اجتماعی دیگر غم رحمانیان است و می‌گوید:« بسیاری از نمایشنامه‌نویسانی که در زمینه‌های اجتماعی تئاتر کار می‌کردند ناچار شدند به آثار خارجی روی بیاورند و این بدترین اتفاقی است که برای تئاتر ایران افتاد. البته افق امیدوار کننده‌اش این است که دوباره نمایش نامه‌نویسان ایرانی بتوانند شارح روزگار خود باشند و درام خود را بنویسند چون جدا از هنر نمایشنامه‌نویسی ، یک امر مغفول مانده دیگر، ثبت زندگی مردمان این روزگار است.»

امیدوارم کسانی بیایند که توانایی درست خواندن متون فارسی را داشته باشند

از محمد رحمانیان می خواهیم اولین پیشنهاداتش را به مدیران جدید هنری ارایه دهد و او سر و سامان دادن به اوضاع آشفته و پر هرج مرج اداره نظارت و ارزشیابی و قانون‌مند کردن عملکرد این اداره را مهمترین اولویت خود می‌داند و اضافه می‌کند: « در وهله دوم امیدوارم در این اداره کسانی انتخاب شوند که سواد فارسی و توانایی درست خواندن متون فارسی را داشته باشند به هر حال باید زمانی تکلیف بسیاری از بی‌سوادانی که به عنوان ممیز کار می‌کنند، معلوم شود.»

حمایت از نمایشنامه‌نویسان، دیگر پیشنهاد این هنرمند است که در اهمیت آن می‌گوید:« نمایشنامه مهمترین رکن تئاتر است .در کنار تمام آثار خارجی که اجرا می‌شود و خیلی هم خوب است چون باید در مملکت نمایش‌نامه‌های خوب دنیا مانند آثار شکسپیر، چخوف، برشت، استریندبرگ به صحنه برود ولی در کنار همه اینها باید به نمایش‌نامه‌نویسان بومی هم اجازه داد کار خود را بکنند و از تاریخ و زمانه خود بنویسند و برخی نکات را یادآوری کنند.»

او، استقرار گروه‌های نمایشی و تامین حداقل امنیت شغلی برای گروه‌های تئاتری را دیگر نکته مهم می‌داند و ادامه می‌دهد: « باید گروه‌ها بتوانند روزگار خود را بهتر بگذرانند. اگر قراردادی مانند قراردادهای تیپ خانه تئاتر به رسمیت شناخته می‌شود، همه در آن به یک اندازه سهیم باشند و به صورت خودی و غیر خودی اجرا نشود. به جای پول توجیبی دادن به گروه‌هایی که ثابت شده تماشاگران خود را دارند، دست این گروه‌ها را باز بگذارند و اجازه دهند کار خود را کنند؛ خواهیم دید تئاتر ایران از پول توجیبی دولت یا مرکز هنرهای نمایشی یا هر جای دیگری بی‌نیاز خواهد شد.»

پروژه‌ی حذف شکست خورده است

«پروژه حذف» دیگر دغدغه رحمانیان است، دغدغه‌ای که به عنوان آخرین سخن از آن می‌گوید:« پروژه حذف که همیشه در این مملکت سکه‌اش رایج بوده، پروژه شکست خورده‌ای است و تاریخ نشان داده با این پروژه کاری از پیش نمی‌رود. امیدوارم دوباره این پروژه را به شکل دیگری شروع نکنند و بدانند، هنرمندان کشورشان را بسیار بیش از ممیزها و مسئولان ممیزی دوست دارند و اجازه دهند آنها کار کنند تا این مملکت روی پای خود بایستد.»

حالا نوبت سحر دولتشاهی است که قطعه‌اش را تمرین کند. همه قطعه‌ها شیرین هستند، دوست داشتنی اما غم انگیز و آشنا. همه این آدمها، آدمهای شهر ما هستند با تمام آرزوها، غصه‌ها و تنهایی‌هایشان.

محمد رحمانیان خوب شهر ما را می‌شناسد و آدمهایش را و ما در اندیشه هنرمندی هستیم که با اجرای نمایش‌های «خروس»، «مصاحبه»، «شهادت‌خوانی قدمشاد مطرب در طهران»،«پل»،«آواز قو»،« اسبها»،«فنز»،«مرغ دریایی»،«مانیفست‌چو»،«عشقه» و ...لذت دیدن نمایش‌هایی زیبا را به ما چشاند.


گزارش از ندا آل‌طیب - خبرنگارایسنا

درباره نمایش ترانه های قدیمی
۱۱ شهریور ۱۳۹۲