بهنظر میرسد نمایش «دستورالعملهای پرواز برای خدمه و خلبان» ساخته فرهاد فزونی بیشتر از آنکه در زمره تئاتر گنجانده شود، قالب پرفورمنسآرت به خود گرفته است. هنر نمایشگونی که در آن مولفه دیگری علاوه بر عناصر تئاتری و موسیقایی با آن آمیخته شده است، یعنی هنرهای تجسمی و البته ترکیب آن با ویدئوپروجکشن که آن را تبدیل به رسانهای میکند که رابط بین اجراگران و تماشاگران میشود. نمایش نمیخواهد انتقال مفاهیم فلسفی-اجتماعی خود را صرفا به کلام بسپارد و از طریق ادبیات دیجیتال که بهصورت ادبیاتی غیرخطی است، تماشاگر را به شنیدن از طریق نظارهکردن دعوت میکند.
نقش کارکردی دیالوگ اجراگران در این نمایش به مینیمالترین حالت ممکن مبدل میشود. دیالوگی که دچار سادگی و ایجاز شده است، با تکرارهای سریالگونه و ربط هندسی طراحیشده به یکدیگر، فرم تجسمی به خود میگیرد که اداشدن را از طرف گوینده نقض میکند. دیالوگی نوشتاری که میخواهد غیرآوایی باشد و حضور خود را در یک زمانمندی غیرخطی نه به ناقل بسپارد و نه به سامع. دیالوگهای تکستواره جنسیت گوینده آن را نقض میکند و هویت خود را بسته به مکان تعریف شده در زمان مشخص از مجازبودن به حقیقیشدن، تغییر میدهد و روایتگر چیزی میشوند که واجد حقیقت نیستند، زیرا خود روایتها دچار استحاله میشوند.
نمایش «دستورالعملهای پرواز برای خدمه و خلبان» اجرایی است پستمدرن که زبان غیرصریح آن لحظه لحظه آن را پیچیده و تخیلی میکند. این نمایش اجرامحور خط بطلانی بر سیطره گفتمان میکشد و روایت را به حدیث نفس شخصیتهای پستمدرنش واگذار میکند. موقعیت سازیهای نمایش که با تاریخسازی همراه است، همه منطقهای ذهنی را از جمله رابطه بین صیاد و صید و همچنین انسانیت حیوانات و حیوانیت انسانها معکوس میکند و تماشاگر باید بیوقفه با کلمات تصویری به نمایش درآمده و ازدحام نورپردازیهای نقاشیشده و بازیهای بدنی اجراگران همراه شود تا در وادی خیال بازی و سازی کارگردان گم نشود. اشیا در طراحی صحنه این نمایش ماهیت صوری به خود میگیرند، از چمدانهای سفر تا کابین خلبان و لاشههای سقوط. همه همه به ادراکات ذهنی تماشاگر از فضاسازیهای مولف برمیگردد که باید فاصله خود را با این اثر خیالپردازانه نیز حفظ کند.نمایش «دستورالعملهای پرواز برای خدمه و خلبان» یک اثر چندصدایی است. کنش خود را به وانمودهها و وانماییها میسپارد. در بینامتن خود، مدام معنای متن را به دگردیسی مبتلا میکند. از ارجاعات خود به متن که رفته رفته چیزی جز یک ماده استقراضی باقی نمیگذارد، بیم دارد و دستورالعملهای خود را از پروازکردن و پریدن و پرتابشدن و حتی کندهشدن از عادات روزمره به چاپ مجدد برای کسانی میرساند که مدتهای مدیدی است که حرکت در هوا و شناورشدن در آن برایشان امری عادی شده است. در انتها، اجراگران خود را همنشین با بینندگان اجرایی میکنند که نظارهگر مجسمه زنده بر فراز ارتفاع هستند که دیگر ترس از سقوط ندارد و زندگی را از مرگ مردنها آغاز کرده است.