خلاصه نمایش:
نمایشنامهنویسی در حال نوشتن نمایشی است که قرار است توسط کارگردانی به روی صحنه برود. او از بعضیاز صحنههایی که نوشته است راضی نیست و از طرفی کارگردان به او فشار میآورد که هرچه زودتر متن را تکمیل کرده و به آنها برساند. نمایشی که او مینویسد بر اساس یک قصه فولکلور و شفاهی است و داستان آن از این قرار است:« سلطان، یکی از رعیتهای دشت مغان، همسرش را به خاطر بیماری از دست میدهد و او باید دخترش سارای و پسرش یاشار را به کمک خواهرش نگار بزرگ کند. سارای زندگی آرامی در کنار خانوادهاش دارد و با جوانی به اسم خانچوپان نامزد شده است. زمانی که آنها ییلاق میکنند، خان به همراه مباشر و تفنگچیهایش در حین شکار به چادر سارای نزدیک میشوند. و زمانی که خان چشمش به سارای میافتد، عاشق او میشود و میخواهد سارای را پیش خود ببرد. بین خان و خانوادهی سارای کشمکش و درگیری پیش میآید تا اینکه سارای راضی به وصلت می شود. روز عروسی کنار خان بالای پل رود ارس میرود و خودش را به رود ارس میاندازد. برادر سارای میخواهد خان را با تفنگ بکشد که خانچوپان تفنگ را از دست او گرفته و خودش خان را میزند. تفنگچی ها خانچوپان را میزنند و بقیه را دستگیر میکنند. سیل سارای را با خود میبرد.»
این داستان از زبان یک عاشیق روایت میشود و در طول نمایش اشعار فولکلور و فرهنگ شفاهی آذربایجان به فراخور صحنهها استفاده میشود.
*اجرا به زبان آذری و فارسی می باشد.*
پارکینگ مجموعه آزادی همه روزه در دسترس است.
توجه: پارکینگ مجموعه در ضلع شمال غربی میدان آزادی قرار دارد.
موقعیت مکانی پارکینگ مجموعه آزادی
ورودیِ مجموعه ورودی شمالی است.