نگاهی به نمایش «همین حوالی»
«در این حوالی» کسانی زندگی میکنند که شاید بتوان آنها را گروههای به حاشیه رانده شده نامید؛ البته «شاید» و صد البته نه همهشان را... لااقل نه به اندازهی اهالیِ «بیستمتریِ جوادیه».
به عنوان مثال یک بوغچی و لیدرِ تریاکی حتّی اگر فرزند ارشدِ یک حاجی بازاریِ معتبر و محترم هم که باشد چه بخواهد چه نخواهد به حاشیه رانده شده است. یا خواهرِ بزرگی که عاشقانههای سرکوبشدهاش را پای سجّاده و لابهلای مهرههای تسبیح و زیر چادری سیاه در روضهی آخر سال زمزمه میکند در مناسباتِ اجتماعیِ زنِ امروز و بهروز شده شاید به سیاق ایرانِ سابق در پستو نمانَد، امّا بی شک در حاشیه میماند. یا آن دخترکِ بیچارهای که از بیکسی و تنهایی تن به خُطبه و ذکرِ صیغه میسپارد، آن هم در زمانهای که همجنسهایش با پرچمهای سفید بر بلندای قُلّههای برق به رقصِ آنارشی مشغولند و برخیشان در جستجوی بلیط برای رفتن به استادیوم تمام اخبار زنان ایران را غصب کردهاند؛ نه تنها به حاشیه رانده شده که جایی جز حاشیه را نمیشناسد.
متن و نویسنده و کارگردان و بازیگرانِ این نمایش تا آنجایی خوبند و دلنشین که در دلِ مناسباتِ رنگ و رو رفتهی چون عکسهای پشتنویسی شدهی آلبومهای سالهای پیش از دیجیتالیزه شدن جملگی به حاشیه میروند و زشت و زیبای این حاشیه را همچون تار و پودی لاینفک برای مخاطب بافته و ارائه میدهند. دلتنگیهای زمختِ یک عربدهچی که تمام اُبُهّتش به روی سکّوهای ورزشگاه ختم میشود و در خانه حتّی زنگولهی پای تابوتِ پدرِ رو به موت (خواهر کوچیکه) هم از او حساب نمیبرد از آن گونه بافت هاست.
و امّا متن و نویسنده و کارگردان و بازیگرانِ این نمایش و آثاری از این دست آنجا که دچارِ فتیشیسمِ جنوبِشهر میشوند
... دیدن ادامه ››
به همان اندازه در مخاطب دافعه ایجاد میکنند که سانتیمانتالیسمِ طبقه متوسّطیِ نَچَسب. آنجا که جنوبِ شهر و آدمهایش به مثابه کالاهایی متفاوت از کالا/تئاترهای بالای شهر و آدمهایش رُخ مینماید و چیزی جز نوع دیگری از سبک زندگی، ادبیات، دلمشغولی و رفتار و زبان ارائه نمیکند در همان کفهی ترازویی مینشیند که رقیبش سالهاست در آن نشسته.
عنصری که این متن و آثاری از دست را غنی میکند و میتواند در امروزِ تقویمیِ ایران وارثِ بر حقِّ اسلافش باشد خطِّ داستانی و روایت و دراماتیزه کردنِ موقعیّتها و پرداخت شخصیتها و غیره و غیره نیست... اینها نیست... اینها را هَووی طبقه متوسّطیِ این گونه از تئاتر پیش از این به حدّ اعلای بیمعنای خود رسانده. چیزی که این تئاتر در کنار نگاهش به حاشیهنشینان نیاز دارد «ادبیاتِ رهاییبخش» است؛ به جهتِ ارائهی بیانی از خواستها و رؤیاهای حاشیهنشینان، آن هم نه برای طی کردن و بالا رفتن از پلّههای لَقِّ ترقّی،... که برای نیل به آگاهی...
مجید دیندار-آذرماه97