بخشی از مصاحبه روزنامه هفت صبح با امین سعدی، کارگردان نمایش خاندان چن چی
"امین سعدی" مدت هاست که در کسوت های مختلف تئاتری از جمله بازیگری، نویسندگی و کارگردانی فعال است. او سال پیش نمایش "دولوروسا" را بر صحنه داشته و امسال دست روی نمایشنامه ای از "آنتونن آرتو" گذاشته است. این کارگردان با نمایش جدید خود، "خاندان چن چی،" نشان می دهد آدمِ انتخاب های سخت است. سعدی با تغییرات مهم، نمایشنامه را به صحنه آورده است. از عمده ترینِ این تغییرات می توان به کوتاه شدن زمان نمایش اشاره کرد. کوتاه شدن زمان مستلزم بالا رفتن ریتم است که به خوبی در اثر رعایت شده. از دیگر تغییرات مهم، همسو شدن محتوای نمایشنامه با شرایط کشور است. متن اصلی دارای صحنه هایی است که امکان نمایش در تئاتر ایران را به دلیل محتوای اخلاقی ندارد. سعدی اما این صحنه های مهم را در جریان نمایش تغییر داده و با گرفتن مضمون اصلی، آنها را به شکلی قابل نمایش درآورده است. وی در اجرای این نمایشنامه، زمان و مکان را نیز حذف کرده و سعی نمونده آن را جهان شمول و فارغ از جغرافیای مشخصی به روی صحنه بیاورد.تصویرهای درخشان او دانست، تصاویری که همچون ریسمان، نمایش های این کارگردان را به هم متصل می کند. گفتگوی ما را با امین سعدی درباره خاندان چن چی در زیر می
... دیدن ادامه ››
خوانید:
در خلاصه داستان نمایش چنین آمده است: «کنت چن چی در پی جنایت های خود، دست به اقداماتی جدید می زند». با توجه به خلاصه ی نمایشنامه، محور اصلی آن چیست؟ خشونت؟
داستان بر روی مذهب تاکید دارد و در مورد خشونتی حرف می زند که مذهب و قدرت در کنار هم، به انسان ها وارد می کنند. این موضوع برای ما تازه نیست و ما به ازاهای بیرونی آن را بسیار دیده ایم، اما برای به صحنه آوردنشان نیاز بود عرف و شرع حاکم را در نظر بگیریم و این محدودیت، کار را دشوارتر می کرد. در این نمایشنامه دو قطب قدرت و مذهب رو به روی هم قرار می گیرند. قدرت با رشوه دادن به کلیسا روی کثیف کاری هایش را می پوشاند و کلیسایی که خود کثیف شده است. این دو قطبی بودن داستان برای من جذابیت ویژه ای داشت.
نمایشنامه دو نویسنده دارد. شما برای اجرا بردن آن از کدام منبع استفاده کردید؟
"آنتونن آرتو" و "پرسی بیشی شلی" دو نویسنده این نمایشنامه، تفاوت زیادی در پرداخت به موضوع داشته اند. شلی بسیار متکی بر حرف بوده و صد و پنجاه صفحه دیالوگ نوشته است، برعکس آرتو که بسیار تصویری عمل کرده. در ابتدای تمرینات، از هر دوی این نمایشنامه ها استفاده کرده و سعی کردیم این دو را پا به پای هم جلو ببریم؛ اما به در بسته خوردیم. پس دنبال متن اصلی اثر گشتیم و بعد از مدت ها یک نسخه از آن را در یکی از دانشگاه های ایتالیا یافتیم. سپس آن را به فارسی ترجمه کرده و تازه آن وقت بود که نقاط تاریک ذهن مان روشن شد. در دو متن ابتدایی، بسیاری از صحنه ها گنگ بوده و ترجمه ی ناقصی داشت. با ترجمه متن اصلی تازه متوجه شدیم چه اتفاقی در ترجمه افتاده است. محدودیت های اخلاقی که در ترجمه وجود داشت، باعث شده بود بسیاری از صحنه ها از جمله صحنه ی مهمانی با ابهامی عجیب رو به رو شود. با خواندن متن اصلی و رفع شدن ابهام هایی که شکل گرفته بود، تصمیم گرفتم بیشتر روی تصاویر کار کرده و فضا را معتدل تر کنیم.
نمایش شما یک ساعت است، اما زمان نمایشنامه ی اصلی گویی بیش از این است. چقدر به نمایشنامه متعهد بودید؟
اگر قرار بود نمایشنامه اصلی را مو به مو اجرا کنیم به زمانی حدود صد دقیقه نیاز داشتیم اما زمان طولانی مخاطب را پس می زد. در نمایش به دیالوگ وفادار بودم اما به کلیت نمایشنامه خیر. به دلیل محدویت هایی که پیشتر ذکر شد، باید صحنه ها پس و پیش شده و برخی مفاهیم به صورت تصویر ارائه می شدند. نمایش همچنین باید زمان مناسبی می داشت. پس مجبور شدم ریتم را بالا برده و صحنه ها را تلفیق کنم. برخی صحنه ها را نیز حذف کردم تا گپ های نمایشنامه گرفته شود.
چرا از مثلث استفاده کردید و سراغ دیگر اشکال هندسی نرفتید؟
مثلث خشونت است. دکور ترکیبی از هندسه های مختلف است و سعی شده در قالب این هندسه ها، حرف نمایش زده شود. اگر کسی به طراحی صحنه آشنا باشد، هندسه های نمایش برای وی جذاب تر خواهد بود. در کف صحنه، یک ذوزنقه نقش بسته که خود ترکیبی از مربع و مثلث است. مربع را می توان نماد چهار عنصر اصلی آب، باد، خاک و آتش دانست. مربع همچنین نمادی از چهار جهت جغرافیایی نیز می باشد که به نوبه خود لازمانی و لامکانی را نشان می دهد. سعی کردم تمام جهات را دیده و جهانی n بعدی را به تصویر بکشم. بی زمانی نیز با دایره ای در بک صحنه دیده می شود. دایره ای که نماد خورشید است.
سه راس مثلث در این نمایش، نماد چه عناصری هستند؟
با توجه به متن نمایشنامه، سه راس مثلث نمادهای آفرینش، مرگ و روابط جنسی می باشند. مثلث همچنین نمادی از دوران گوتیک است. اگر یک صفحه از کلیساهای زمان گوتیک ببرید، متوجه می شود که از آن یک مثلث در می آید. معماری گوتیک بسیار در طراحی نمایش خاندان چن چی تاثیرگذار بود.
در انتهای نمایش، شما قوانین تئاتر و نحوه ی ورود و خروج بازیگران را شکسته و چن چی را به بیرون از سالن تئاتر می فرستید. او پس از مرگ در سالن را باز می کند و از آن خارج می شود. هدف تان از برهم زدن قوانین تئاتری چه بود؟
چن چی را می کشند و خشونتش پخش می شود. او در را باز می کند و این خشونت را میان مردم واقعی می برد. در واقع با مرگ نه تنها خشونت از بین نمی رود بلکه میان مردم عادی بیشتر و بیشتر پخش کرده و گریبان آنها را بیشتر می گیرد. برای نمونه باید به شخصیت «صدام حسین» اشاره کنم. تمامی خشونت سرزمین عراق در این فرد جمع شده بود، اما آیا با مرگ او خشونت در عراق از بین رفت؟ خیر! بلکه بعد از او خشونت بیشتر و بیشتر پخش شد و هنوز هم از بین نرفته است.
با شنیدن اینکه قرار است نمایشنامه ای از آرتو روی صحنه برود، مخاطب توقع دارد خشونت معروف آرتو را روی صحنه ببیند، اما شما این خشونت را به شکلی که آرتو بیان می کند، نشان ندادید!
این نمایشنامه دست کارگردان را سر تمرین باز می گذارد. در تمرینات گمان می کردیم که آرتو هر روز با ما دعوا می کند و یکدیگر را می زنیم. حضور او در تمرینات ملموس بود. آرتو دو نمایشنامه بیشتر نداشت و بیست سال از عمرش را در تیمارستان بود. خودش نیز در اجرای این نمایشنامه موفق نبوده است. من خشونت را در این نمایشنامه به ذات شخصیت ها منتقل کردم و صحنه ی آخر را به میان مردم بردم.
خشونت شما با خشونت آرتو فرق دارد. جنس این خشونت، لطیف است. شما به جای پاشیدن خون روی صحنه، از تکه های قرمز پارچه استفاده کردید، پارچه ای که حتی از فاصله دور هم جنس لطیف آن حس می شود. به عبارت دیگر خشونت شما، خشونتی شاعرانه است.
این شاعرانگی باید باشد، به این خاطر که زندگی همین است، زندگی احساسی است که خفه شده.
مخاطبانی که هر دو نمایش اخیر شما یعنی «دولوروسا» و «خاندان چن چی» را دیده اند، به راحتی می توانند امضای کارگردان را در پای کارش مشاهده کنند. این امضا شامل تصاویری می شود که با تغییر در جزئیات در هر دو نمایش تکرار شده است.
همان طور که اشاره کردید عمدی در به جای گذاشتن ردپای خودم در نمایش هایم داشته ام. «دولوروسا» و «خاندان چن چی» دو گانه از سه گانه ای هستند که قصد داشتم کار کنم. نمایش هایی که موضوعات اجتماعی را با نقابی سیاسی بررسی می کنند. سعی کردم تصویری کار کنم و با تصویر حرفم را در ذهن مخاطب ثبت نمایم. در نمایش هایم تاکید مهمی بر روی مردم و اجتماع دارم. مردمی که نباید لا به لای مذهب و قدرت گم شوند.
گانه ی سوم این سه گانه چه خواهد بود؟
تنها چیزی که می دانم این است که کار بعدی کاملا بی دیالوگ و مبتنی بر فرم خواهد بود. شاید هم کمدی باشد، هنوز تصمیم نگرفته ام. این احتمال هم وجود دارد که «شیطان و خدا» از «ژان پل سارتر» را کار کنم.
و حرف پایانی؟
حمایت، همین!