حرف ها داریم
گرچه لبمان دوخته شد...
سر بر می گردانیم
گرچه رو حمان پرپر،
در نگاهمان آتش کشید..
به عریانی خواهش یکدیگر خاکستر شدیم
و باز ذهن های ملال آورمان را
شب ها تنها در سایه سرد هم
به اشتراک گذاشتیم...
ترس از شیشه ای بودن کناره هم
ما را چه بی کس
بی صدا کشته است...!
اعتراف های نکرده
غرور
... دیدن ادامه ››
عزیز کرده دنیای ما ست.
دنیای ماست،
تماشای خواب های آشتی پنهان معصومانه....
و شکنجه گاه هم
به جرم حس های سلام یکدیگر...!
این سرفه های مانده از حرف
راه نگاه را با گلوله کینه بسته است....
۶اسفند ۱۳۹۱.