هنوز هم
در پشت دیوار
با خشکی گلویمان
کلام همدیگر را تیغ می زنیم...
و وارونه بر سپیدی کاغذ
فتح چشمان آن روزهایمان را می کشیم
که به حرمت شعله هایش
نماز می بردیم...!
هنوز هم
آرزوهای دور
برایمان خوش آهنگ است
و کنار هم بی ساز می باریم
و چرک آلود لبخندمان،
در فضا می رقصد...!
خسته
... دیدن ادامه ››
از حس های گوشه نداشته
می خوابیم در بین یادگاری هایمان...
و هنوز هم
خالی ترین اندیشه هایمان
روح هم را
دستمالی می کند...
و بر سپیدی فکرمان
نقش دلقک عاشق می کشیم
که تنها نبضش را
بین دست ها و پاها می جوییم...!
تا حالا پرسیدی چرا در هم می شکنیم؟!
و به انتظار پاسخ هم
چهره امان کشیده تر و استخوانی تر می شود؟!
چون.....
هنوز هم.............
۲۴شهریور ۱۳۹۲