در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | محسن نوحی درباره نمایش هم هوایی: من جمعه 4 دی به تماشای این نمایش رفتم. اولا مشکل همیشگی تئاترهای سالن
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 05:41:36
من جمعه 4 دی به تماشای این نمایش رفتم.
اولا مشکل همیشگی تئاترهای سالن اکو همچنان در این نمایش مشهود بود. تاخیر تاخیر و تاخیر. آغاز نمایش با 35 دقیقه تاخیر.
جمع آوری برگه های نطرسنجی تقریبا به زور! حتی دوستان برای تبلیغ محصولشان و تاکید مجدد روی پر کردن فرمها که به گونه ای جمع آوری اطلاعات بینندگان است، همه کسانی که با تعجب و سردرگمی منتظر پایان تاخیر در اجرا بودند را مجبور کردند به قسمت شمالی سالن کوچک انتظار بیایند به امید شنیدن خبری خوش از آغاز نمایش که باز هم این عزیزان آگهی محصولشان را طی یک سخنرانی چند دقیقه ای پخش کردند!
بعد که بالاخره توانستیم از دست معطلی ها خلاص شویم و به صندلی تنگ و ناراحت خود برسیم، و تمامی پله ها از بینندگان اضافی لبریز شد نمایش آغاز شد.
متاسفانه اگر شما قبلا نمایش "عامدانه، عاشقانه، قاتلانه" خانم بیان و آقای آذرنگ را دیده باشید که به طرز فوق العاده ای 3 روایت را به نماش گذاشت، در ابتدا کاملا به یاد آن می افتید! ولی شبیه سازی کاملا ناشیانه و پر از قضاوت های یکطرفه.
دروغ چرا، من از دیدن این نمایش آنقدر که باید لذت نبردم. شاید در اعماق ذهنم به این نمایش حق نمیدهم که اجرای مجدد داشته باشد در جایی که نمایش هایی به مراتب ارزشمندتر با داستان های قویتر زمانهای کوتاهی اجرا داشتند. شاید شانس این نمایش استفاده از چهره های شناخته شده سینمایی و تلویزیونی بوده ... دیدن ادامه ›› شاید هم چیز دیگر.
ضمن احترام به کلیه گروه و بویژه بازیگران این تیاتر نسبتا طولانی، واقعا سوال من این است که آیا لازم است که حتما با پختن کیک و حلوا تماشاچی را در فضای نمایش آورد؟ واقعا این نمایش اینقدر در متن نمیتوانست تماشاچی را مجذوب کند؟ آیا زن ایرانی که شاید نویسنده میخواسته از او دفاع کند، شاید هم نه، بزرگترین مشخصه اصلیش پخت و پز است؟ آیا آن زن کوهنورد فقید واقعا دوست داشته با آشپزی از او یاد شود؟ نمیدانم. قضاوت های متعدد در مورد افرادی که در زندگیشان سرک کشیده شده بود، ورود به پرونده ای مشکوک که بسته شده و هنوز کسانی که درگیر آن بودند بین ما هستند و سرشناس، ورود به زندگی شخصی دوست پسر آن کوهنورد فقید، قضاوت در مورد ریزترین ابعاد زندگی شخصی و خانوادگی آن قهرمان جنگ، و اطمینان از درست بودن قضاوتهایمان چیزی نیست که من از این نمایش انتظار داشتم. ببخشید طولانی شد و بعضی جاها تند.
در هر صورت خسته نباشید به عوامل عزیز این نمایش و یادی خوش از نمایش "عامدانه، عاشقانه، قاتلانه" که ایکاش شانس اجراهای مجدد و متعدد و تمدید و... را داشت.
دوست عزیز،در مورد سالن و تاخیر همیشگی اش و صندلی های بسیار نامناسب آن کاملا با شما موافقم.ولی در رابطه با شبیه سازی کاملا ناشیانه با نمایش "عامدانه..." با شما موافق نیستم.تا اونجایی که یادم هست متن نمایش هم هوایی ر قبل تر از "اجرای" نمایش "عامدانه...." نوشته شده و تنها شباهتشان یکی از کاراکترها و حضور سه زن و زنانگی شان هست.اصلا ساختار این دو نمایش با هم متفاوت هست.حتی شهلا جاهد خانم ادبی زمین تا آسمان از شهلا جاهد خانم اسکندری متفاوت است.نمایش "عامدانه،عاشقانه،قاتلانه" زمینه مستندش قوی تر بود،شاید بدلیل وجود شخصیت روزنامه نگار و تم مصاحبه مانندش.
و اما پختن. باید دید آیا واقعا ساختار آشپزخانه و پختن برای جذب کردن مخاطب بوده یا خیر؟ جواب، حداقل برای من منفی است.
شما از کدام قسمت متن و نمایش نتیجه گرفتید که بزرگترین مشخصه اصلی این سه زن در این نمایش پخت و پز هست؟ در ضمن غذا پختنشان به نوعی ... دیدن ادامه ›› نماد زندگی هر سه است.مخصوصا زن کوهنورد و شهلا جاهد که در آخر دور ریخته می شود.بالاخره این نوع روایتی است که نویسنده انتخاب کرده و حداقل برای من نه تنها جای سوال که بسیار منطقی است.
ممنونم که بالاخره یک نفر نقد مخالف نوشت از این کار :-)
۰۷ دی ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید