تشریح تناقضات خونی دختر جناب برفی
نمایش تنها بازگویی رابطه ی میان دختر و پدر نیست بلکه با حضور یافتن پدر در قالب جسد و دختری که به تشریح آن می پردازد مناسبات ان دو را به وقوع می رساند.
پدر با وصیتی که میکند .دختر را در جایگاه خود قرار می دهد.این بار دختر بدون هیچ احساسی به تشریح جسد پدر می پردازد.او فراموش می کند پدر را اما این اتفاق تنها عکسی از دختر است و تمام ماجرا نیست.او در تلاش برای زندگی به گذشته اش می اندیشد و به جریان خون.
دختر چشم هایش را می بندد تا به یاد اورد, او دیگر تاب حضور در این جایگاه را ندارد.
چه خوب که در پایان دختر هیچ حضوری ندارد او نه توان تشریح دارد و نه توان حضور به عنوان استادی از جنس برف