لحظه هایی پیش می آید
که دلم برای کسانی که
دیگر در زندگی ام نیستند،
حتی آنان که با من
بیگانه اند یا دشمن،
تنگ می شود.
دلم می خواهد به یک یکشان
بدون استثنا تلفن بزنم
و بگویم:« دوستت دارم با همه ی
آنچه داری و شباهتی به من ندارد،
دوستت دارم همان طور که هستی، زنده».
و اگر این کار را نمی کنم
صرفاً به این خاطر است که
می ترسم به نام دیوانه ای تمام عیار
و مشنگ دستگیرم کنند
و به تیمارستان بفرستند.
__کریستین بوبن