بدون مقدمه مینویسم ...
در روزی خوب و سرشار از انرژی در هفته ی آخر اجرای عمومی ، به دیدن نمایش « خون به پا می شود » بکارگردانی مسعود طیبی می نشینم . نمایشنامه نوشته ی شهرام احمدزاده بر گرفته از اثر « تیتوس آندرونیکوس » ویلیام شکسپیر است . این نمایشنامه نخستین تراژدی است که شکسپیر نگاشتهاست،نمایشنامه ای که گفته میشود خونینترین و خشنترین تراژدی است که ویلیام شکسپیر به تحریر در آورده .
هنوز نمایش شروع نشده ، نگاهم به صحنه ایست که لُخت است و تنها تابی در حرکت و تامورا ( ندا مقصودی ) را سواری میدهد. در طرف دیگر صحنه اما انرژی دیگری فعال است ، سه بازیگر پُر جنب و جوش که مشخص میشود برادران تامورا هستند، مدام در جست وخیز هستند و در واقع سگ هایی درنده و وحشی را به نمایش می گذارند.
دیدن نام بازیگران اصلی نمایش این
... دیدن ادامه ››
نوید را میدهد
که کاری در خور را به تماشا نشسته ام .
باید جسارت و شهامت مسعود طیبی کارگردان را در انتخاب این اثر ستایش کرد . او متنی دشوار را برای اولین حضورش در تماشاخانه ایرانشهر برگزیده است!
از انتخاب بازیگران اصلیش دلم آرام میگیرد او توانسته است بازیگران سرشناسی چون #خسرو شهراز ، #ندا مقصودی ، #امین طباطبایی را با خود همراه کند و این امتیاز خوبی است .
ذهنم در گیر میشود که دراین صحنه ی لُخت چه اتفاقی خواهد افتاد و چه فضایی حاکم خواهد شد که نمایش آغاز میشود..... ومن شش دانگِ حواسم را جمع میکنم و بدقت نمایش را نظاره گر میشوم:
نمایش که تمام میشود صدای دست زدن تماشاگر افکارم را قطع میکند ، لحظه ای میمانم و بعد آرام از جایم بلند مبشوم و سالن را ترک میکنم ....
پیش از هر سخنی به گروه خوب و تلاشگر مجری خسته نباشید و دستمریزاد میگویم امید که شاهد اجراهای دیگر این گروه باشیم . و اما در مورد اجرا :
این نمایش اساسا در فضا سازی دچار مشکل است . طراحی صحنه معقول و در راستای اجرا و نمایش نیست ! میزانسن ها بر اساس منطقِ صحنه صورت نگرفته و اشتباه است .
این اثر همانطور که از داستانش پیداست مربوط به سردار و ژنرال بزرگی ست بنام تیتوس که نگاه و درک اشتباه کارگردان حضورش را در این نمایش کمرنگ کرده است !
بطور خلاصه می توان گفت این نمایشنامه درباره اتفاقات انگلستان در اوایل قرن هفدهم میلادی است. از کمبود غله و مایحتاج مردم و مشگلات سخت و دشوار اقتصادی و مشگلات سیاسی و اجتماعی و مشکل نبود جانشین برای ملکه الیزابت ، سخن میگوید.
ومسعود طیبی بعنوان کارگردان تصمیم میگیرد در وحله اول فضا و موقعیتی معاصر را بوجود آورد که به کمک آن مشگلات سیاسی ، اجتماعی، اقتصادی کشور مان و مردمانش را به تماشا بگذارد (ایده و فکر مورد تقدیر است ) ولی موفق عمل نکرده ! چون در ساختار متن چیزی باسم ( حرکت مردمی) جایش خالی است ، اساسا نقش مردم در بحران بوجود آمده و تغییر قدرت یا حکومت نادیده گرفته شده و در واقع باکشتن ساتورنینوس توسط تیتوس انتقامی شخصی صورت میگیرد. در این نمایش اصولا مردم و حضور شان در متن نادیده گرفته شده !
اجرا در ایجاد فضایی باور پذیر رنج میبرد ! در طول نمایش هیچ اثری از خون و خشونت و بهم ریختگی نیست ! تیتوس (خسروشهراز) با بی رحمی دخترش را سر می برد ! حرکت خوب است ،ژست و فیگور عالی ست ، حس و انرژی بی نظیر است ، اما خونی در میان نیست ! صحنه تمیز است و پاستوریزه ! ... این عمل چندبار دیگر با استادی هرچه تمام تر توسط تیتوس تکرار میشود ! ( سر بریدن یکی از برادران ملکه گوت ها ، سر بریدن ملکه ، سر بریدن ساتورنینوس « امین طباطبایی » ) اما بازهم خبری از خون نیست ! صحنه تمیز است و پاستوریزه ! در کشته شدن باسیانوس ( ایمان اشراقی) توسط برادران ملکه و دریدن شکم او بوسیله دندانهای سگها، همچنین خوردن جگر و خونِ شکمش توسط تامورا ،یعنی فجیح ترین اکت نمایش ،تنها نور است که خیلی کمرنگ قرمز میشود ! و اینجاست که تماشاگر خنده اش میگیرد ، وقتی در تبلیغ مینویسم در ایرانشهر « خون به پا می شود » وقتی از کشتار و خشونت و خون حرف میزنیم ،دیگر نور و فیلتر قرمز جوابگو نیست ...!!! تفکر کارگردان بگونه ای ست که تماشاگر را پس میزند ! تماشاگر تحت تاثیر نام نمایش ( خون به پا می شود ) قرار گرفته و در طول نمایش منتظر اتفاقی غیر منتظره است ، انتظار دارد صحنه به حمام خون تبدیل شود ، توقع دارد تامورا وقتی سرش را در بدن باسیانوس فرو میکند با بالا آمدنش از دهانش خون سرازسر شود ، توقع داردمیز غذا خوری با سر بریدن های تیتوس و صحنه های مشابه ، لبریز از خون شود و صحنه به فجیح ترین شکل ممکن وحشتناک و پر از خشونت تبدیل گردد! وقتی اینگونه نباشد تماشاگر بیاد بازیهای کودکانه میافتد و خنده اش میگیرد و پس میزند.
کارگردان میخواهد با استفاده از ابزارهایی همچون « اسکیت ، فندک ، طنانچه از نوع امروزی و ... اجرا را مدرن معرفی کند که اساسا فکر اشتباهی را دنبال میکند و با این عمل بافت اجرا را بهم زده است ! این ابزار باطراحی لباس و نور و گریم اساسا هماهنگ نیست و تماشاگر با آن ارتباط برقرار نمی کند ! این مورد اصولا میبایست در ساختار متن اتفاق بیفتد...! این اشتباه در میزانسن ها هم اتفاق افتاده :
میزانسن ورود باسیانوس ( ایمان اشراقی) و لاوینیا ( پانیذ خوش نیک) باسیانوس در آوانسن رو در روی تماشاگر دیوار چهارم را می شکند و با تماشاگر حرف میزند و لاوینیا چون قهرمانان اسکیت سوار ویراژ میرود ! بدون شک منظور کارگردان نشان دادن صحنه ای عاطفی و عاشقانه بوده است !!!
میزانسن گفتگوی تیتوس و مارکوس همچنین تیتوس ساتورنینوس در عمق صحنه انجام میشود که اصولا باتوجه باینکه این گفتگوها بصورت نجوا و درِگوشی ست ، منطقی ست که نزدیک به تماشاگر و در آوانسن انجام گیرد . در این صورت است که موقعیت و حالت و حس بازیگران را تغیر نمیدهد.
و اما عجیب ترین و بی منطق ترین میزانسن که اکثر صحنه های خوب را نابود کرده ،قرار گرفتن باسیانوس در جایگاهی است که تیتوس از بلندی نظاره گر دخترش لاوینیا بوده است . هدف کارگردان را متوجه نمیشوم زیرا این میزانسن تا پایان نمایش ادامه دارد .!!!!
معنا و مفهوم و منظور این حرکتِ کارگردان براستی چه بوده است !؟ صحنه ها و اتفاقات خوب و عالی از این پس شروع میشوند و باسیانوس همچنان آن بالاست و پائین بیا نیست !
ادامه صحنه : خلوت ساتورنینوس و تامورا و میز شام .صحنه ای زیبا با بازی خوب امین طباطبایی و ندا مقصودی . تصویر زیبای این صحنه را حضور بی ربط باسیانوس ( ایمان اشراقی ) مخدوش کرده است !!!!
ادامه صحنه : صحنه ی پایانی ، رویارویی بی نظیر تیتوس و ساتورنینوس بازی فوق العاده خسروشهراز و امین طباطبایی ، این صحنه بهترین و تنهاترین صحنه ای ست که نظر تماشاگر را بخود معطوف میکند شاهکاری که در ذهن میماند . نمایش تمام میشود و هنوز باسیانوس آن بالاست . دلیلش را نه من فهمیدم نه کارگردان .!!!!!
انتخاب و عملکرد بازیگران : بهترین زوج برای تبتوس و ساتورنینوس ، خسروشهراز و امین طباطبایی است این انتخاب از ویژه گیهای مثبت این اجراست . خسروشهراز بازیگر پیشکسوت و توانای تئاتر و تلویزیون و سینماست که اخیرا جایگاه ویژه ای در عرصه ی تصویر بدست آورده . بازی اخیر او در سریال " آنام " و " گاندو " نام او را سر زبانها انداخته است .خسروشهراز بازیگری با احساس ،خوش ریتم ، خوش صدا و خوش بیان و باهوش و پر انرژی ست . او در نمایشنامه های شکسپیر همواره درخشان ظاهر شده و عملکردی عالی دراین نمایش دارد . امین طباطبایی نیز بازیگر ی تکنیکال ست که سالهاست در عرصه ی تئاتر حضوری فعال و خوب داشته است او نیز فعالیت چشمگیر در نمایشنامه شکسپیر داشته است و حضوری عالی در این نمایش دارد .صحنه های رویارویی خسروشهراز و امین طباطبایی از بهترین های این نمایش است .
زوج " لاوینیا " و " آرون " با بازی " ندا مقصودی و وحید جباری " انتخاب خوبی ست . ندا مقصودی بازیگر باسابقه ای در عرصه تئاتر و سینماست و دراین نمایش حضوری خوب دارد . در مقابلش وحید جباری ست که آنهم انتخاب خوبی ست که اگر ریتم و تحرکش را کنترل کند یکنواختی در بازیش از بین میرود ،جباری در طول نمایش موفق عمل میکند و در لحطاتی عالی ست .
انتخاب برادران تامورا " الاربوس، چیرون ، دیمتریوس" با بازی ( ایمان میرهاشمی ،علیرضا قیدری ، کامران حاجیعلی اکبر ) نیز از بهترین انتخاب هاست ، هرسه خوب و پر انرژی هستند و عملکردی مثبت و خوب دارند .
و اما انتخاب بازیگرانی کم تجربه برای کاراکتر های لاوینیا ، باسیانوس ، مارکوس ، و لوسیوس ، اشتباه بزرگ مسعود طیبی بعنوان کارگردان است این تصمیم بدرستی صورت نگرفته و کارگردان با نگاهی ساده باین شخصیت ها دست بانتخابی سطحی زده و با این انتخاب ضربه ای جبران ناپذیر به اجرا زده است ، این شخصیت ها پیچیده و اکتیو و مهم و بسیار حساس هستند و بازیهای دشواری را بهمراه دارند و بازیگرانی با تجربه ، خلاق و توانا و با شاخصه های حرفه ای را می طلبد .!
این بازیگران اساسا از مهارتهای جسمی ، فکری و معنوی به دور هستند . مهارت های جسمانی ، بدن و صدا و بیان را ، به عنوان ابزار ارائه ی احساس تقویت می کند. مهارت های فکری و عقلانی ،توانایی تحلیل نمایشنامه و صحنه ها را بوجود می آورد و به ما می آموزد که شخصیتی که ارائه می کنیم چگونه در درون متن عمل می کنند. مهارتهای روحی و معنوی, آرامش درونی, احساس مرکزیت, مشاهده و تمرکز, آگاهی همزمان در سطوح مختلف, و مهمتر از همه تجربه ی انتقال _ «تبدیل شدن» به شخصیت مورد نظر را در ما گسترش می دهد.
ناگفته نماند که بازیگران لاوینیا و لوسیوس ( پانیز خوش نیک و بابک محمود زاده ) نسبت به دو نفر دیگر بهتر بودند و عمق فاجعه حضور باسیانوس ( ایمان اشراقی) است ! او در صحنه بلاتکلیف است ، عجول و سردرگم بازی میکند ، اساسا نقش را درک نکرده و نمی فهمد . اشتباهاتش در راه رفتن ، ایست ها ، لحظات عاطفی ، عدم تسلط او به نقش را نشان میدهد . او از همان لحظه ورود نشان میدهد که تجربه نقش های سنگین را ندارد ! وقار و شخصیت شاعر را ندارد ! شاعری که شاهزاده هم هست .! ضعف بیان او بشدت توی ذوق میزند ! صحنه ی تنهایی او زمانی که اشعارش را میخواند و ورق ورقش را به زمین می اندازد بسیار بد و کودکانه با موقعیتش برخورد میکند ! او اصولا ایرانی بازی میکند و صلابت یک شاهزاده ی شاعر را درک نکرده است . در صحنه ی دستگیر ی او و لاوینیا و مقابله اش با برادرش ساتورنینوس به هیچ وجه شاهزاده ای شاعر نمی بینیم او دقیقا یک آدم لمپن را بازی میکند . دریک کلام کاراکتر باسیانوس برای او فوق العاده سنگین و دشوار است و قابل درک نیست !
مارکوس نیز بهمین منوال او هم در حد و اندازه ای نیست که بتواند با این نقش سنگین کنار بیاید و برای این نقش مناسب نیست !
ودر پایان تنها افسوس است که میماند !
افسوس از نگاه و بینش و تحلیل کارگردان !
افسوس از متنی که به دل ننشست !
افسوس از صحنه ای که همچنان خالی ماند !
افسوس از انتخاب بازیگرانی که تجربه ی ایفای نقشهای بزرگ را ندارند !!