چند ساعتی از تماشای این اجرای خیلی خوب میگذرد و همهی فکرم درگیر این نکته است که چرا اجرایی تا به این حد متناسب و دقیق و درست، آن چیزی که باید باشد نیست؛ نمایشی چنین پرحرکت با دیالوگهای فراوان و سخت و کشندهی بیضایی، که گاهی خواندن آنها هم آدم را به زحمت میاندازد، چه رسد به از بر خواندن و اجرا کردنشان اینقدر از سر وسواس و دقت. بازیها عالی بود، بیکمترین نقصی. بازیگران کاملا مسلط به متن بودند و اجرای آنها روان و سیال بود؛ چیزی که باید باشد. و میدانیم که در اجرای اکثر نمایشهای بیضایی (که در آنها آدمها حرف اول را میزنند) بازی یعنی همه چیز. و بیش و پیش از همه، بازی خوب یعنی کارگردانی خوب. صحنهی خالیِ تختههای روحوضی با بازی آدمها و اجرای آیینها و سنتهای نمایشی ایرانی جان میگیرد و همهی اینها در چیرهدستیای که فقط از بیضایی سراغ داریم به گفتوگو مینشینند تا روایتی یکسره نو و ساختارشکنانه از همان سنتها و نهایتا زیست مردمان ما به دست دهند. و همهی اینها در این نمایش اتفاق افتاده بود. پس چرا این نمایش آنچه که باید میبود نبود؟
به گمانم باید پاسخ را باید در زبان بیضایی جست. آنچه که بیضایی را از بقیهی نویسندگان ما جدا میکند زبان اوست؛ زبانی سخته و پخته و قوامیافته و متشخص که فقط از قلم او برمیآید و نزدیک شدن به جهانی که این زبان میآفریند آسان نیست؛ سخت هم نیست؛ طاقتفرساست. چیزی که در اکثر اجراهای گذشه از آثار بیضایی مرا آزار داده است، به فهم نیامدن و اجرا نشدن ضرباهنگیست که اگر از اکثر کارهای او گرفته شود، همچون نخ گسستهی یک زنجیرهی معنایی آن را در هم میشکند و افسارگسیخته میکند. اما این ضرباهنگ تنها ویژگی متن بیضایی نیست و به نظرم همین موضوع در این اجرا از نظر مغفول مانده بود. برعکس اکثر آن اجراها، این اجرا کاملا هوشیار و خودآگاه به ضرباهنگ اثر بود و آن را به خوبی به صحنه آورده بود. اما همین تاکید بر ضرباهنگ، زنجیره را در خود حل و تاکیدها و سکوتها و مکثها و فرازها و فرودها را رها کرده بود. شاید هم انصاف نباشد که تا این اندازه حداکثری از تیم اجرا متوقع باشم. همه میدانیم که حتی زمانی که خود بیضایی آثارش را اجرا میکند، با چه وسواس و سختگیری و سختکوشی و تیزبینیِ استخوانخردکنی مراقب جزء به جزء مجموعهی اثرش هست و نمیتوان توقع داشت کسی
... دیدن ادامه ››
و گروهی بیش از خود بیضایی از پسِ به صحنه آوردن آثارش برآید. پس بهتر میدانم بابت اجرایی که امشب دیدم از این مجموعه دوستداشتنی تشکر کنم و به آنها خسته نباشید بگویم. و میدانم که با چنین اجراهایی میتوان امیدوار بود که با گذر زمان بیضایی را بهتر ببینیم، بهتر بخوانیم، بهتر بفهمیم.
یک نکته: اگر از آوردن القابی همچون «بزرگ» یا «استاد» یا امثال اینها در کنار نام بیضایی خودداری کردم به این دلیل است که باور دارم بیضایی بیش از هر چیزی خوانندهی پویا و پرسشگر میخواهد، نه ستایشگر اسطورهساز و منفعل، وگرنه چه کسی هست که نداند همهی این لقبها و عنوانها برای نام بلندی چون بیضایی بسیار کوچک و بیمقدار است.