در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال رضا تهوری | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:13:01
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نمایش در انتظار گودو در 5 ژانویه 1953 برای اولین بار در تئاتر بابیلون پاریس به نمایش درآمد. هنگام غروب "گوگو" و "دی دی" در کنار درختی بی برگ و تنها کنار جاده ای خلوت به انتظار "گودو" نشسته اند
" انتظار کشنده تر از مرگ است"
گوگو و دی دی هم با مرگ گلاویزند. انتظار گودو انتظاریست واهی و عبث، اما همین انتظار باعث می شود تا آنها زندگی فلاکت بارشان را با امید ادامه دهند.
گودو نمی آید یا بهتر است بگوییم گودو هرگز نخواهد آمد. آنها زمان و مکان را گم کرده اند .در واقع خودشان را گم کرده اند . این انتظار چنان ذهنشان را احاطه کرده که جسم و روحشان را فراموش کرده اند .
ورود پونزو و برده رنجورش ، باعث اضطراب و وحشت گوگو و دی دی می شود اما چراهایی در ذهنشان شکل می گیرد.
بکت جنگ میان انسان ها را بخاطر درنده خویی و قدرت طلبی اقلیتی استعمارگر می داند که اکثریتی مطیع و ترسو را چپاول می کنند و بدین سان آرامش و امنیت هرگز برقرار ... دیدن ادامه ›› نخواهد شد .
در این نمایش انسان و انسانیت ، فلسفه و معنای زندگی به چالش کشیده می شوند تا تماشاگر هم با لبخندی تلخ ،افکار و اندیشه های ته نشین شده در ذهنش را تکان دهد و با رضایت سالن را ترک کند و شاید در میان هزاران دغدغه و مشکلات زندگی امروزی گوگو و دی دی درونش را جستجو کند و از زمان و مکانی که روحش را در آن محبوس کرده رها شود.

خواهم که شوم مست،
شوم بیخودِ بیخود ز خودم.
از ریا و حسد و مکر و فریب و نیرنگ،
بشوم دور که دوری بهتر.
ز سیاهی ز پلیدی برهم،
که رهایی بهتر.
کورش سلیمانی در "توافق نامه" به یکی از مهمترین رذائل اخلاقی می پردازد. او عاشق انسان و انسانیت است و تئاتر دغدغه ایست برای تعالی انسان.
دروغ مقدمه ی تمام پلیدی هاست و متاسفانه در جامعه ی امروز نهادینه شده و قبحش شکسته و سرعت سرایتش از کرونا هم بالاتر رفته.
کسی که به راحتی ... دیدن ادامه ›› دروغ می گوید، توانایی انجام هر کار دونی را دارد و به مرور زمان روح و جانش زنگار می بندد. خطرناک تر اینکه دروغ می تواند زندگی دیگران را به فنا بکشد. چه انسانهای بیگناهی که بخاطر یک دروغ بظاهر ساده یا بخاطر یک سکوت مصلحتی بالای دار رفته اند. چه بسیار جنگ ها و خونریزی هایی که بخاطر یک دروغ آغاز شده اند.
دروغ مصلحتی، دروغ هایی که باعث فروکش کردن مشاجرات می شوند هم خطرناکند .بالاخره آثار مخربشان نمایان می شود و ماه پشت ابر نمی ماند. زمستان به سر می رسد و روسیاهی به زغال می ماند.
افسوس و صد افسوس که دروغ به زندگی ما راه یافته ، در تعاملات اجتماهی به راحتی دروغ می گوییم تا دیگران را تحت تاثیر قرار دهیم یا با احساساتشان بازی کنیم . دروغ می گوییم تا جلب اعتماد کنیم . دروغ می گوییم تا طرف مقابل را قانع کنیم. دروغ می گوییم تا از وقوع حادثه ای ناگوار پیشگیری کنیم و در آخر دروغ می گوییم که دروغ های قبلی مان برملا نشوند.
دروغ می گوییم تا از واقعیت های تلخ زندگی و از موقعیت های سخت پیرامون فرار کنیم و هر چه بیشتر دروغ می گوییم این کار برایمان آسانتر می شود. کار زشت و ناپسند برای بار اول ممکن است سخت باشد ولی رفته رفته عادی می شود و قبحش می ریزد و دیگر عذاب وجدان سراغت نمی آید.
یک گلوله برف به بهمنی عظیم بدل می گردد.
مهمترین اثر مخرب دروغ در جامعه بی اعتمادیست. وقتی احساس می کنی مخاطبت می خواهد فریبت دهد ،می خواهد از صداقتت سو استفاده کند ، اضطراب و نگرانی تمام وجودت را احاطه می کند. شکاک و ترسو می شوی و این غم انگیزترین تاثیر دروغ در زندگی انسانهاست .

کورش سلیمانی با اساتید تئاتر ایران همچون دکتر صادقی،دکترمودبیان،دکتر خاکی،دکتر فنائیان به صحنه رفته است و این بار خود را کارگردانی می کند و چه زیبا و به اندازه و درست ظاهر می شود. او سخت ترین نقش نمایش را بازی می کند. نقش مارتن شخصی که در دوراهی انتخاب قرار گرفته، دوراهی حق و باطل. آیا دروغ بگوید؟ سکوت کند؟ حقیقت را برملا کند؟با رفافت 30ساله چه کند؟ و این استیصال و فروپاشی در شخصیت مارتن تا پایان نمایش، تماشاگر را درگیر می کند. بازی در سکوت کورش سلیمانی به اندازه ی بیان قدرتمند بهنام تشکر تاثیرگذار و پیش برنده داستان است.
مهمترین و سخت ترین لحظات نمایش بر دوش بهنام تشکر است که یکی از درخشانترین بازی هایش را به تماشاگر عرضه می کند. با تمام قدرت مونولوگ می گوید. می خندد و می گرید. دنی به طبقه متوسط جامعه تعلق دارد که مهمترین دغدغه این قشر تامین حداقل نیازهای مادی برای امرار معاش می باشد. فشار و استرس بخاطر ساعات کاری طولانی ، دستمزد کم ، مشکلات خانوادگی همه بهانه ایست برای توجیه دروغ های کوچک و کتمان حقیقت. دنی تلاش می کند طبقه های یخچالش خالی نباشند. استرس دارد ، نگران است ، دنی در حسرت آرزوهای به دست نیامده دست و پا می زند و افسوس روزهای از دست رفته را می خورد و تماشاگر تمام این لحظات را بواسطه قدرت بازیگری بهنام تشکر و وسواس های کارگردان با جان و دل لمس می کند.
دووال وارد می شود. دووال دوست داشتنی، ساده و معصوم. همان پالتوی متحرک بی آزار، با دلی زلال که از راه دفع حیوانات موذی امرار معاش می کند. او به نمایش ریتم جدید می بخشد و هوای تازه می آورد. با حضور دووال، حقایق پنهان دوستی 30 ساله مارتن و دنی از صندوقچه دلشان بیرون می زند و این دمل چرکی سر باز می کند. او هم به طبقه متوسط و زحمت کش جامعه تعلق دارد. ما هم به همراه دووال برای بازیِ تئاتر در تئاتر بهنام تشکر کف می زنیم.
دست مریزاد به انتخاب کورش سلیمانی و سپاس از رامین ناصر نصیر که دووال را چنان در در قلب تماشاگر جا می دهد که بعد از پایان نمایش هم نگرانش هستیم . با آن نگاه معصوم و گردن کج، با آن عذاب وجدان بخاطر کوچکترین ناراحتی دیگران، دووال را به کودک درونمان نزدیک می کنیم و فرشته مهربانی ها مجسمش می کنیم.
بازی روان رامین ناصر نصیر ماند ترجمه هایش لطیف و دلنشین است. "پرنده ای نیست، درخت می خواند" گزیده اشعار شاعران معاصر مکزیک توسط انتشارات نیلا با ترجمه ایشان خواندنیست.
اجرای تئاتر با دو یا سه شخصیت و تنها یک صحنه ثابت ،بسیار دشوارتر از آثاریست که تنوع و تعدد بازیگر و صحنه دارند. تماشاگر امروز در عصر سرعت و تکنولوژی ،زندگی می کند و کم حوصله و بی طاقت شده است. حفظ ریتم در طول اجرا در بازی دونفره بسیار چالش برانگیزست و کارگردان وظیفه دشواری دارد.
اما کورش سلیمانی ثابت کرده که در این کار خبره است. در "فالو می" کشمکش آقای حسابدار و کاراگاه خصوصی در ذهن تماشاگر ماندگار می شود. در "خرده نان" با عاشقانه ها و جدل های خانم و آقای شوپه همراه می شویم و در " توافق نامه" دوئل مارتن و دنی را شاهدیم.
کورش سلیمانی در تمام آثارش امانت دار و متعهد به متن است . او سالی یکبار به صحنه می آید تا درستی و راستی در زندگی را یادآوری کند."توافق نامه" می خواهد ما هم توافق کنیم که آینه باشیم و فقط واقعیت را نمایان کنیم.





جناب تهوری عزیز
ممنون که به تماشای نمایش ما نشستید و با دقت نظر برای ما نوشتید
سپاس فراوان
۲۱ دی ۱۴۰۲
رضا تهوری عزیز، همراه همیشگی، خوشحالم این بار هم وفادارانی چون تو را راضی بدرقه کردیم. در مواجهه ی اثر با تماشاگر، هیچ چیز مهم تر از این اتفاق یعنی درک مشترک پدیده آورندگان نمایش با مخاطبان آن نیست .... برای تو و همه ی عزیزانی که اینجا با ما گفتگو کرده و خواهند کرد، موفقیت آرزو می کنم و برای تئاتر روزهای روشن تر ....
۲۱ دی ۱۴۰۲
کورش سلیمانی
رضا تهوری عزیز، همراه همیشگی، خوشحالم این بار هم وفادارانی چون تو را راضی بدرقه کردیم. در مواجهه ی اثر با تماشاگر، هیچ چیز مهم تر از این اتفاق یعنی درک مشترک پدیده آورندگان نمایش با مخاطبان آن ...
به امید روزهای خوب و روشن
۲۲ دی ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
احمد شاه قاجار : "برایتان هیچ مهم نیست که ما فهمیده ایم که وثوق الدوله رشوه گرفته و دارید سر یک قران دوزارش چانه می زنید؟"
آنچنان که پیداست خود هم رشوه گرفته ای احمدجان وگرنه وثوق را چه به این غلط ها آن هم در معیت شخص همایونی.

هر که آمد بار خود را بست و رفت
ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب

زآن چه حاصل ، جز دروغ و جز دروغ ؟
زین چه حاصل ، جز فریب و جز فریب ؟

باز می گویند : فردای دگر
صبر کن تا دیگری پیدا شود

کاوه ای پیدا نخواهد شد ، امید
کاشکی اسکندری پیدا شود

اخوان ثالث

مهتاب روی گلدان های شمعدانی و بگونیای من پهن بود.شمعدانی ها و بگونیاها در مهتاب می درخشید. یاد دختری بودم که عاشقش بودم و در پاریس بود. همسر سابقم همیشه به او حسادت داشت. همیشه وقت دیدن زیبایی های دنیا و شنیدن موسیقی به یادش بودم. ( صفحه 17)
بعد از آن دختر که در پاریس گمش کردم،دیگر از عشق هراس داشتم، حتی بیشتر از گرسنگی و سرما.(صفحه 60)
می خواستم به دختر چشم عسلی بگویم دیگر چشم از خیابان بر می دارم و دیگر پنجره را باز نمی کنم که همیشه شاهد مصیبت های مختلف باشم اما گاهی در برف دویدن دخترکی که گیسوان پریشان دارد و با پالتوی قرمز امیدبخش است و تسکین می آورد.بیا دخترک چشم عسلی جهان را درکاغذ دیواری آب رنگ بپوشانیم( صفحه 21)

بخشی هایی از رمان (آپارتمان، دریا) نوشته احمدرضا احمدی

تقدیم به دوست دارانش، تماشاگران و گروه تئاتر بیستون
ما مردمان عادی گاهی
دلمان می خواهدخوشبخت باشیم
نان گرم بخوریم
یا بندرهای دنیا را نه در کارت پستال ها
بلکه به صورت زنده ببینیم
ما مردمان عادی خیلی آرزوهای دیگر
هم داریم
که ما فرصت شمردنش را نداریم
وشما
حوصله ای شنیدنش را ندارید...

احمد رضا احمدی
۲۰ آذر ۱۴۰۰
رضا نهوری عزیز ... ممنون که این یادآوری را با ما به اشتراک گذاشتی ... چه خوب بود ...
۲۴ آذر ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
احمد شاه قاجار نسبت به پدران خود به دموکراسی و قوانین کشور کمی پایبند بود حال بخاطر ترس و بیمش بخاطر صغر سن بوده و یا اعتقاد و اعتمادش به مشروطه ... دیدن ادامه ›› نمی دانم ،باری همین قانومندی اندک هم ،دستمایه نمایش می شود
در سفر به فرنگ لباس شاه پاره میشود ولی او بخاطر قانون منع استعمال البسه خارجی که در مجلس ملی تصویب شده ،حاضر به پوشیدن لباس فرنگی نمیشود .غافل از اینکه اکثر شاهان ایران تحت سلطه روس و انگلیس بوده اند و ردای پادشاهی در تمام حکومت ها به دست دول غرب و شرق محیا میشده ،هر چند نخ و قماش و خیاطش وطنی باشد . نه تنها لباس جدید بلکه لباس پدرانت هم دوخت انگلیس بودند و این ظرافت و دقت در انتخاب اسم نمایش ، از ابتدا هویدا میشود
یکی از نکات مثبت نمایش بی طرفی و بی غرضی در بیان حوادت تاریخی بدون صدور حکم قطعی برای شخصیتهاست و نویسنده و کارگردان اجازه میدهد تا بیننده آگاه شود و اندیشه کند
یکی از صحنه های تراژیک تاریخ ایران ( که در این نمایش هم نشان داده میشود) جدایی دردناک و اشک آور کودکی 12 ساله از والدینش است .محمدعلی شاه و همسرش هنگام تبعید و سفر به روسیه بصورت عروسک پا به صحنه می گذارند تا با کودکشان خداحافظی ناخواسته داشته باشند و بنظرم کارگردان با ظرافت و وسواسی با کمک تئاتر عروسکی به بیننده تذکر میدهد ، کودکی که باید در آغوش پدر مادر باشد و با عروسکهایش بازی کند وارد بازی سیاست میشود و نتیجه اش هرج و مرج و غارت و چپاولیست که در تاریخ ماندگار می شود.
احمد شاه قرارداد 1919 را امضا نکرد و بخاطر مغایرت آن با قانون اساسی مشروطه هرگز به اجرا درنیامد ، قراردادی که پس از هفت ماه مذاکره پنهانی دولت انگلیس و صدراعظم وثوق الدوله و با پرداخت رشوه 400 هزار تومانی به وثوق الدوله به امضا رسید که بر اساس این قرارداد تمامی امور کشوری و لشکری ایران زیر نظر مستشاران انگلیسی و با مجوز آنان صورت پذیرد . عدم امضا قرارداد توسط احمدشاه از روی ترس و بزدلی بود یا حب وطن و مظلومیتش نمی دانم
اما قحطی و مرگ ایرانیان از گرسنگی ،لکه ننگی است بر حکومت احمد شاه ، زیرا حکومت نه تنها با محتکران برخورد نکرد بلکه احمدشاه خود از محتکرین گندم بود که به قیمت گزافی حاضر به فروش غله اش شد تا خرج خوشگذرانیهایش در فرنگ شود
احمدشاه علاقه ای به سلطنت نداشت و 3 سال بعد از عزل شدن از سلطنت در سن 32 سالگی در پاریس درگذشت و بنا به وصیتش در کربلا در کنار قبر پدر و پدربزرگش دفن شد
ایمان سلگی احمد شاهی را به روی صحنه خلق کرد که شیفته بازی اش شدم اجازه پلک زدن به تماشاگر نمیداد چنان مجذوبش شدم که کلیات صحنه را ناخواسته کمتر می دیدم ، بازی در سکوتش موقعی که دیگران با هم صحبت می کردند کم از دیالوگ گفتنش نداشت بدون غلو و بازی اضافه . کاری کرد که احمد شاه با زیرپیراهن هم دوست داشتنی باشد
لادن نازی با این نمایش نشان دادن همچون نمایش قبلی اش ،فرهنگ و تاریخ و ادب ایران دغدغه اصلی و الویت کارهایش است
امیدوارم در این راه سخت و پرخطر ، استوار و ثابت قدم و مانا باشید
رضا جان به نظرم باید گزینهٔ افشا یا کاهش جذابیت رو فعال می‌کردی!
۱۸ آذر ۱۳۹۸
ایمان سلگی عزیز بسیار لذت بردم از هنرت
به امید دیدن بازیهای زیبایت در نمایش های آتی
۲۰ آذر ۱۳۹۸
خوشحال میشیم دوباره ببینیمتون❤
۱۹ بهمن ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایشنامه دست های آلوده اولین بار در پاریس به تاریخ دوم آوریل 1948 در صحنه تئاتر آنتوان اجرا شد و ترجمه فارسی( ترجمه جلال آل احمد) بار اول در تاریخ 18 تا 25 اسفند 1335 در "تئاتر تهران " به کارگردانی فتح الله والا به صحنه رفت
انسان آزاد آفریده شده و همیشه برای آزادی می جنگد ، اسارت سختترین و دردناکترین لحظه زندگی یک فرد می تواند باشد . اما جان براون از خشم و خونریزی ... دیدن ادامه ›› و انسان کشی به ستوه آمده پس حقارت اسارت را به جنگیدن ترجیح می دهد
طبعات جنگ های جهانی تا امروز در سراسر دنیا بجا مانده ، ما ایرانیها 8 سال جنگیدیم اما بعد از گذشت 30 سال آثارش در زندگی مان مشهود است. تام استوپارد با ترجیح اسارت بر میدان جنگ با مرور خاطرات جان براون و دیالوگهایش ، یک اثر فاخر و تاثیر گزار ضد جنگ خلق می کند

جان براون از تنهایی خودخواسته ،برای فرار از دوست و دشمن ،برای فرار از جامعه خشن به بیمارستان پناه می برد محلی که درمان تمام دردهای جسمی و روحی آنجاست
صداقت و راستگویی یکی دیگر از ویژگی های جان براون است ، مکرراً اعلام می کند که بیماری جسمی و روحی ندارد . او می توانست با تظاهر به مریضی ، گروه پزشکی را مشغول معاینات و آزمایشات بیهوده کرده و به هدف اصلی اش که اقامت در بیمارستان بود برسد ولی تام استوپارد مروج اخلاق و راستگوییست و جان براون قهرمانش
متاسفانه تیم پزشکی ناخواسته و بخاطر کنجکاوی و یا بخاطر انجام وظیفه صحیح تبدیل به گروه تفتیش عقاید قرون وسطی میشود و پرستار مگی مهربان تبدیل به بازجو مگی . و بالاخره جلب اعتماد کرده وارد حریم خصوصی اش می شود و باز هم صداقت و راستگویی در مقابل ریا و تزویر شکست میخورد و خانه اعتماد ویران میشود

جان براون از رنج و ملالی که از پرسنل بظاهر خدوم بیمارستان دید ممکن بود دست به خودکشی بزند و یا بعد از خیانت پرستار مگی به یک ناهنجار اجتماعی تبدیل شده و همچون قاتلی با پزشک و پرستاران تسویه حساب کند ولی خوشبختانه جان براون دارای آگاهی و باور هست
آگاهی و باورش باعث میشود که منطقی عمل کند و آرامش را در جای دیگری جستجو کند

اگر مرهم زخم درمانده ای نیستیم لااقل نمک به روی زخم ها هم نباشیم
بازهم ممنون رضا تهوری عزیز ... چه خوب دیدی و نوشتی ... درود و پاینده باشی ...
۰۶ آذر ۱۳۹۸
سپاس از مهرتان جناب موسوی
با این اشاره دقیق و موشکافانه تان دوباره منو به دنیای جان براون بردید
دیگران را سرزنش نمیکرد، اعتراض و شکایت و گلایه ای نداشت
هیچ چشم داشت و توقعی هم نداشت
من دوستی شبیه براون داشتم که این ویژگی ها را داشت ولی متاسفانه وقتی در شرایط مشابه قرار گرفت و دیگران اذیتش کردند در همان محل به زندگی پایان داد
پس دوباره می گویم دست مریزاد کورش سلیمانی و همه همکارانش در این پروژه
۰۶ آذر ۱۳۹۸
جناب کیانی ممنون از نکات خوبی که شما هم اشاره کردید ...
۰۷ آذر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
لطفا تخفیف وفاداری و گروهی هم برای نمایش اعمال کنید
امیرمسعود فدائی، پرند محمدی و یلدا معصوم این را خواندند
mahaya و فرزاد جعفریان این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به دوستی گفتم نمایش جدید گروه بیستون را ببین
گفت موضوعش چیست
گفتم: کوروش سلیمانی در آثارش شعار نمی دهد ، قهرمان پروری نمی کند،قهرمانش خطابه نمی خواند .تابوشکنی نمی کند،خط قرمزی رد نمی کند،
معظلات اجتماعی را عریان فریاد نمی کند ، نقطه حساس تماشاگر را نشانه نمی گیرد ، احساساتش را جریحه دار نمی کندو اشکش را در نمی آورد
و مهمتر اینکه قضاوت و داوری نکرده ، حکم قطعی هم صادر نمی کند
دوستم گفت خب ! پس گروه بیستون چه می کند

گفتم : فقط تماشاگر را به تفکر و اندیشیدن وا می دارد

برگرفته از سخنان استاد ابراهیمی دینانی: اندیشه و فکر کهنه خیلی داریم اما تفکر و اندیشیدن هر لحظه نو است ، با اندیشیدن می توان اندیشه های کهنه را نو کرد
رضا تهوری عزیز، همراه همیشگی ما ... ممنونم از بادداشت مثل همیشه زیبایت ... و لطف همیشگی تو به نمایش هایی که می سازیم ...بله؛ اندیشه به همین اندازه مهم است که گفتی ... پاینده باشی عزیز ...
۰۵ آذر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بعد از تماشای نمایش (منو نمی بره) اثر فاخر و به یاد ماندنی خانم زهرا صبری که در سال 96 در کانون پرورش فکری اجرا شد، همیشه منتظر و مشتاق بودم برای دیدن کار جدیدشون
من هم... حیف که سانس های این نمایش با خساست باز میشه
۰۵ آذر ۱۳۹۸
بله فقط امروز سه شنبه و فردا چهارشنبه بازه
۰۵ آذر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چرا باز هم غم؟
چرا باز دلشوره های دمادم؟
پسینگاه جمعه؛
همان لحظه های هبوط!
همان وقت میلاد آدم!*
قیصر امین پور
تا وقتی تقویم ها جمعه دارند ، تا وفتی جمعه ها تعطیلند ، نمایشنامه جمعه کشی بدیع و تازه است
وقتی غروب جمعه دلت میگیره یک نفر میخواهی که باهاش حرف بزنی حرف بزنی حرف بزنی . مهم نیست چی بگی چی بشنوی ، فقط ی هم کلام ی هم زبون ، کسی که بار غمت را سبک کنه
استاد خلج به تعبیر قیصر امین پور (لحظه های غم و دلشوره در پسینگاه جمعه ) را به صحنه آورده، حکات مردمان کوچه و بازار در قهوه خانه ای در تهران سال 52 که غم نان فرصت تفریح و استراحت را از آنان ربوده است
پیرمرد شهرستانی که آواره کوچه و خیابان تهران شده، بالاخره زخم های زندگی اش سر باز می کند و در حالت مستی و گریه ، غم های خود را بازگو می کند . این صحنه بهترین بازی است که تابه حال در فیلم ها و سریالهای قبل و بعد انقلاب دیده ام ، بازی بدون اغراق و حرکت اضافی
( پیشنهاد :فرصت تماشای این صحنه را از دست ندهید)
استفاده از آواز اصیل ایرانی و بازیگران خوش صدا لطف تماشای نمایش را دو چندان می کنه
سپاس از همه عوامل نمایش و استاد خلج و تشکر ویژه از جناب گیاهچی
عالی بود جناب تهوری
۲۰ آبان ۱۳۹۸
عباس عزیز سپاس از مهرت
۲۱ آبان ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تئاتر کودک بی شک یکی از تاثیرگزارترین مقوله های آموزشی و تربیتی فرزندانمان می باشد ، نمایشی که در دوران کودکی تماشایش کرده ایم هرگز از یاد و ... دیدن ادامه ›› خاطرمان پاک نمیشود و تصاویرش در حافظه مان ثبت می گردد .پس باید در انتخاب نمایش برای کودکانمان دقت و وسواس بیشتری بکار بریم . نمایش کچل کفتر باز انتخاب درست و عالیست . به جرات می گویم شاید در سال یک اثر با این کیفیت در تهران به صحنه بیاید
نمایش با تشویق و ترغیب کودک به کتاب و کتابخوانی آغاز میشود ، کودکی که با غصه های کوچک خود در اتاقش تنهاست ، او برای پایان دادن به غم و غصه اش از میان وسایل اتاق ( اسباب بازی و ...) به کتاب پناه می برد تا با غوطه ور شدن در دنیای قصه ها از غصه هایش بکاهد ، قبل از شروع بخش عروسکی نمایش این پیام آموزشی قطعا برای کودک و والدین یک پیام ماندگار خواهد بود.
دو شخصیت جادویی از کتاب بیرون می آیند تا با روایت افسانه ای بار غم کودک را سبک کنند ، این شخصیت ها خنده را اولین و مهمترین راه آرامش و آسایش می داند و قصد خنداندن دخترک گریان را دارند تا نشان دهند که " خنده بر هر درد بی درمان دواست"
نویسنده با نگاهی به افسانه کچل کفتر باز صمد بهرنگی ، قصه ای کودکانه می نویسد و کارگردان با عروسکها به شخصیت های داستان جان میدهد . دختر گریان با دیدن عروسک چنان ذوق زده میشود که این ذوق را در چشمان بچه های تماشاگر هم میتوان دید ، شوق بغل کردن عروسکها و لمس و نوازششان به تماشاگر هم منتقل می گردد
صحنه نمایش ،اتاق دختر کوچک و غمگین ماست که یکی از دیوار ها را با نقاشی های خودش تزئین کرده (نمی دانم پدر و مادرش چه عکس العملی به این کار داشتند )ولی دخترم را به یاد در و دیوار اتاقش انداخت که شخصیت های خیالی را بر دیوار یه یادگار گذاشته .
شخصیت های جادویی که از کتاب بیرون آمدند برای روایت افسانه کچل از 3 ماکت استفاده کردند که تماشاگر با دیدن تک تکشون ذوق زده میشود خانه نقلی کچل و مادر پیرش در مقابل کاخ با عظمت پادشاه که با نورهای جادویی برای تماشاگر کودک جذاب هست .شخصیتهای جادویی و دختر کوچک داستان ، عروسک گردانهای افسانه کچل می شوند و با شعرهای شاد و موزیکال ،خنده را بر لب می نشانند و فکر و اندیشه را بر ذهنمان حک می کنند
بازیگران پر انرژی با تغییر لحن و کلام علاوه بر شخصیت داستانی خود به عروسکها هم جان میدهند و تغییر در نوع بازی و تغییر صدا چنان دقیق و بجا انجام میشود که برای این گروه سنی ملموس و قابل درک هست و هرگز ارتباطش با داستان قطع نمیشود
رضا جان چه حس خوبی داشت این نمایش
به کارگیری درست عروسک و اشیا روی صحنه اثرات خیره کننده ای بر جای می گذارد. :))
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۸
دقیقا ابرشیر عزیز
شخصیت اصلی نمایش(دختر کوچک) ، عروسک گردان نمایشی میشود که بخاطر خوب شدن حالش و فراموشی و غم و غصه هایش ترتیب داده شده . این نوع اجرا برای تماشاگر خردسالی که با شخصیت اصلی داستان همزاد پنداری می کند بسیار جذاب میشود. کارگردان با این روش پیام و اندیشه نمایش را در جان و دل کودک حک می کند
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سیاه آدمی بود نسبت به اربابش از طرفی وفادار و از طرفی عصبانی. عصبانی به خاطر ضعفهای اخلاقی ارباب، یا به دلیل فاصله صوری و هم طبقاتی که بین آن‌ها بود و سیاه با همه گونه فداکاری که می‌کرد کوشش به ترمیم و از میان برداشتن این فاصله داشت ولی ارباب خودبین با خود بینی اش بهر حال این فاصله را حفظ می‌کرد و او را همیشه به چشم غلام می‌دید.( منبع ویکی پدیا)
نمایش کمدی بیله دیگ بیله چغندر نوشته داوود فتحعلی بیگی ،کمدی شاد و مفرحی است که به مناسبت هفته بزرگداشت تئاتر بصورت رایگان به صحنه می رود
حرکت اداره کل هنرهای نمایشی قابل تقدیر است که به مدت یک هفته نمایش آیینی سنتی ایرانی را برای همه مردم تهران بصورت رایگان به اجرا گذاشته اند
استاد فتحعلی بیگی بعد از سالها تحقیق و پژوهش و اجرای نمایش ایرانی در بخشی از این نمایشنامه دو شخصیت سیاه را در کنار هم قرار می دهد که گفتگوهای زمرد ( سیاه مرد) و نسرین ( سیاه زن) بسیار دلنشین و جذاب شده است
حضور فرزندان و ( به احتمال و نظر بنده) شاگردان استاد جواد انصافی دومین نقطه قوت این نمایش است . بازیگرانی پر انرژی و توانمند (متاسفانه بخش هایی که تماشاگران با دست زدن همراهیشون میکردند، صداها واضح به گوش نمی رسید)
حضور نوستالژیک امیر پارسی که یادآور برنامه اوستا و عبدلی ست ، بسیار زیباست
مشکل اقتصادی وقتی نمایان میشود که دستفروشی و مسافرکشی شغل اول و دوم اکثریت قشر متوسط و ضعیف جامعه شود
تهران ،مملو از شغلهای کاذب است .شغلهای موقتی که فقط از گرسنگی نجاتت می دهند .متقاضیانش ،اکثرا جوانانی هستند که از شهر و روستا به تهران مهاجرت می کنند و یا ساکنین تهران که پول و پارتی ندارند
شرکتهای بظاهر خدماتی که با جذب این جوانان با حقوق اندک ، با اغفال مردم ، سودهای کلانی به جیب می زنند و یک شبه محو میشوند . انگار که نبوده اند .عده ای مالباخته می ماند و کارگرانی که ماههاست حقوق اندکشان را هم نگرفته اند
کال سنتر یکی از این مراکز بظاهر خدماتی است که عقیل بهرامی توانسته دغدغه های اجتماعی و فرهنگی اش را به صحنه بیاورد . کال سنتر تصویری از تهران امروز و سرمایه های مهم انسانیست که متاسفانه نادیده گرفته میشوند ، نویسنده سعی کرده بدون شعارزدگی و داوری ، فقط راوی زندگی جوانان باشد
ممنونم آقای تهوری عزیز که تشریف آوردین و به تماشا نشستید. خوشحالم که جان مطلب را این چنین روان گرفتید. ممنون که نظرتون رو با ما به اشتراک گذاشتید.
۲۲ بهمن ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش عروسکی "هدیه اسرار آمیز" در سالن گلستان کانون پرورش فکری (پارک لاله) ساعت 18 لحظات شادی برامون رقم میزنه
ننه سرما و بچه هاش (دی، بهمن و اسفند) دل بهار خانومو تو چله ی زمستون شاد می‌کنند. گل پامچال براش میارن و...
روزهای یکشنبه و دوشنبه 21 و 22 بهمن با تخفیف 50 درصد در سایت ایران نمایش و تخفیفان ارائه میشه
هنرمندان این نمایش با عروسک های دوست داشتی، موسیقی شاد و طراحی صحنه زیبا ما را به افسانه های کودکی هامون می‌برند تا ساعتی از غم و اندوه دنیا فارغ بشیم
تلفن هماهنگی . 09106296719
امیر، iamnegin@، حمیدرضا مرادی، عالیا و hassan این را خواندند
مهدی (آرش) رزمجو این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هر روز فقط یک پرفورمر اجرا داره . جهت اطلاع از روز اجرای هر هنرمند به صفحه اینستاگرام پرفورمرها مراجعه کنید
عباس الهی و امیر مسعود این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گروه همیاری محترم
نمایش هویت پروانه های مرده ها را دیده ام ولی تخفیف وفاداری اعمال نمیشه
میثم هنزکی این را خواند
آقای سوبژه (محمد لهاک) این را دوست دارد
برای من هم همینطور...
شما کدوم اجرا رو دیدین؟
مولوی یا باران؟
۱۵ بهمن ۱۳۹۷

خانم نوری اگه مایل هستید بلیط تخفیف دار تقدیم کنم .
۱۶ بهمن ۱۳۹۷
ممنونم از لطفتون. بزرگوارید.
۱۶ بهمن ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گروه همیاری محترم آیا هر شب فقط یک بازیگر به صحنه می آید؟ در اینصورت لطفا روز اجرای هر پرفورمر رو مشخص کنید
بله یک نفر یک جا وایساده مثلا پرفورمانس می‌کنه، همین‌طور سرش رو دوران میده و تکون میده و به این ور و اون ور نگاه می‌کنه. یه سری فیش صوتی هم از بالا آویزونه که به نوبت اینا رو می‌زنه تو سوکت روی کلاهش و آهنگش پخش میشه. در واقع اینجا چیزی رو لو ندادم. چون از ثانیه‌ی اول همینه تا آخرش.
۱۴ بهمن ۱۳۹۷
دقیقا یه دورهمی بود. فقط این وسط سر امثال من کلاه میره. یعنی هر کسی می‌تونست اون وسط بایسته سرشو اونجوری تکون بده.
این نمایش که نه، مسخره بازی، ارزش کامنت گذاشتن نداشت. فقط اومدم نوشتم که کس دیگه‌ای کلاه سرش نره. اعتبار تیوال هم برای من اومد پایین.
۱۵ بهمن ۱۳۹۷
دورهمی که چه عرض کنم. اون آقا پایین کامنتم نوشته دیگه چه خبره.
نوشته: نیاز به "تمرین" شدیدی احساس میشه.

کاش جلوی ما تمرین می‌کردند. لااقل آدم می‌گفت پول برای دیدن یه چیزی داده.
۱۵ بهمن ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
حکایت همچنان باقیست ، حکایت اسطوره ها و شخصیت های تاریخیست که از دل افسانه ها و تاریخ پا به دنیای امروز ما گذاشته اند . خسرو با موتور سر قرار شیرین حاضر میشود . خاله سوسکه سلفی میگیرد ، سیمرغ بهمراه کالسکه زال ،در بی بی لند خرید می کند و...
روایتهای هنرمندان مختلف با تنوع سبک و سلیقه که همه آثار قابل تامل و چشم نوازند