۲۴ ساعت از دیدن نمایش گذشته و هنوز با قطعیت میتونم بگم که چقدر این نمایش رو دوست داشتم و بهواقع هنوز بخشی از من توی سالن نمایش دیشب جا مونده.
... دیدن ادامه ››
توی اون کلاس درس و بین ندا و هستی و آهو و سایه و دریا و امینه. علاوه بر اونچه که دوستان ریزبین با نگاه حرفهای و موشکافانه به آنها اشاره کردهاند، مثل بازی ها و شخصیتپردازیهای درست و .... اونچه در روایت برای من بسیار جالب بود، همونطور که با تشابهاتی در لانچر۵ هم شاهدش بودیم، راویِ دروغگو است. شخصیت ها به نوعی و با درجاتی بخشی از حقیقت رو بنا به دلایل مختلف پنهان میکنند و درست زمانی که فکر می کنی همه چیز حل شده، معمای ماجرا به نوعی شاید حتی بغرنجتر و پیچیدهتر، قد علم میکنه و به نوعی حلنشده میمونه که البته من این باز بودن پایان رو هم دوست داشتم. جنین بیمادری که در عین اینکه می تونست جنین هرکسی باشه، جنین هیچ کس نبود!
اشاره دوستان به برخی از حفرههای خیلی کوچک متن درسته. قضیه سرقت از مدرسه و پاسپورت پیدا شده از کیف ندا و ... از نظر من هم درست پرداخته نشده بود. ولی انقدر کار خوب بود و بازی ها قوی که من بشخصه میتونم از این حفرهها بگذرم و بگم یکی از بهترین کارهایی بود که دیدم. آن هم در یکی از آلودهترین روزهای این شهر خاکستری و غمزده که مدام فریادی در سرم تکرار میشود سحر ندارد این شب تار!
ممنون از تک تک عوامل نمایش. از خانم جعفری و جناب زارع تا گروه بازیگران نازنین.
پینوشت: چقدر اون ایدهٔ بازی به عنوان پیشدرآمد نمایش، وقتی ما داشتیم وارد سالن میشدیم و روی صندلیهامون جاگیر میشدیم، خوب بود.