#نقد_تئاتر
#پوریا_فرجی
“تجربهای مفید و مختصر”/نقدی بر نمایش “جدایی/رمئو/ژولیت”
??⚫️⚪️??⚫️⚪️??⚫️⚪️
#عصر_فرهنگ-پوریا فرجی؛ دیدن برق نگاهی از فاصلههایِ دور، وابستگی، زیستِ عاشقانه، پیوند، چالش، سردی و… جدایی! گاهی عشق آن روی خود را
... دیدن ادامه ››
نیز افشا می کند، با نرمی و لطافت می آید اما با نواختن یک سیلی محکم از جنس واقعیت به صورت نهیفِ یک عاشقانه محو می شود!
✔️✅✔️✅✔️✅✔️
نمایش “جدایی/رمئو/ژولیت” با متنی از “مسعود طیبی” که اولین تجربه کارگردانی “ایمان میرهاشمی” با آن به روی صحنه آمده است در “سالن استاد انتظامیِ خانه هنرمندان” به تهیهکنندگی “سمیه طیبی” میزبان علاقمندان است و آخرین شبهای اجرای خود را طی می کند، همچنین مسعود طیبی ضمن نگارش متن این نمایش به مشاورت در کارگردانی آن نیز پرداخته است که با توجه به آنچه نیز در کمّ و کِیف این نمایش مشاهده می شود، این یک حضور دوگانه اما مثبت و موثر از وی در این نمایش به نظر میآید.
ایمان میرهاشمی در حالی اولین تجربه کارگردانی خود را روی صحنه آورده است که توانسته تجربه نسبتاً موفقی را از خود بروز دهد، نمایشی با یک ریتم و سرعت حساب شده و دقیقاً در خدمت تلاطم فرمی متن و همچنین طراحی دکور با حداقلها اما بسیار در خدمت صحنه و نمایش. در این نمایش به خوبی پیوند و سپس جدایی در یک مینیمال قابل درک مشاهده میشود، نمایش با یک حرارت و تب بالا در ابتدا آغاز می شود و دو پرسوناژ از همان ابتدا به افتراقات خود رجوع می کنند و از این رو بدون هیچ پرده پوشی و تعللِ کِسلکننده مستقیماً مسئلهی اصلی بیان می شود و پیش میرود… . آنچنان که گفته شد در صحنه یک دکور بسیار ساده اما کاملاً در خدمت فضا و موقعیتهای ضمنی متن قرار دارد که با حضور شخصیتها (با بازی ایمان میرهاشمی و جیران کرمی)، نو به نو به روایتِ آن جدایی که به طور ماهوی و فرمی مسئلهی نمایش را شکل میدهد کمک می کند تا بدانجا که پرسوناژها دیگر با نگاه با یکدیگر ارتباط ندارند و این کلامِ سرد و بی روح است که تنها نقطهی اتصال میان آن پیوند شورانگیز ابتدایی است، دقیقاً همین رفتارها و اَکتهای به ظاهر ساده و موجز است که جانِ کلام را بی تکلّف و در یک بستر نرم و پرداختشده به مخاطب منتقل می کند، در واقع هرچه مظروف اندک باشد، ظرف نیز به نسبت آن اندک می شود و از این رو این نمایش توانسته است تا حدود قابل قبولی تعادل میان این دو با یکدیگر را برقرار سازد.
بازی ها از یک قالبِ نزدیک به رئال تبعیت می کند و از این رو میزان باورپذیری مسئله از زبان پرسوناژها را تسهیل نموده است و در واقع مخاطب از چالش زبانی و کلامی پرسوناژ عبور کرده است و بهتر و بیشتر با عمقی که در فهوای کلام آنها نهفته است ارتباط می گیرد-البته که به فراخور متن، بازیها گاهی کمی تا قسمتی شکل خیالی به خود میگیرد-و در مجموع همهی این موارد در خدمت همان موجزگویی است که دیگر امروزه یکی از راههای گریز ناپذیر توجه به مخاطب عمومی تئاتر است که چهبسا از عصر سرعت متأثر شده است، بنابراین یکی از پارامترهای مهم مخاطب شناسی در تئاتر امروز ایران نیز در این نمایش مشاهده می شود.
همچنین این نمایش تلاش می کند تا به نحو فنی یک اشاره و اقتباس (و نه کپی) به اثر رمئو و ژولیتِ شکسپیر داشته باشد اما با این تفاوت که فلسفه و معنای عشقِ پر رمز و راز در قرن شانزدهم جامانده و سطحینگری و سادهانگاری بر تنپوش هوس در زمانه فعلی رخنمایی می کند و البته که نیکتر می نمود اگر بارقه هایی از آن عشق آتشین و پرچالش بر پیکرهی این داستان در این نمایش مقداری بیش از اشارات کلامی عیان می شد و چهبسا این مسئله می توانست قیاس میان جنس عشق ها در اعصار و زمانههای مختلف را بیشتر نمایش دهد و چالشی بیشتر برای مخاطب رقم بزند.
در کل این اثر به عنوان اولین تجربه کارگردانی، قابل تحسین و شایان نگرش و توجه است و میرهاشمی می تواند در کارهای بعدی با این اندوختهی فعلی خود بهتر و بیش از پیش به اثبات خود بپردازد.