یادداشت محمد حسن خدایی درباره نمایش چه زیبا و وحشی،زندگی من :
داریوش علیزاده همان مسیری را طی میکند که با نمایش "ســبکی" آغاز کرده
... دیدن ادامه ››
بود. فرمی با ریتم تند، فشرده و ســیال. اینجا با یک خانــواده روبرو هســتیم که در فقدان والدین، تلاش دارند روابط متشنج خویش را سامان دهند. اما این فقدان مربوط اســت به ذهنیت کوچکترین پسر خانواده که در یک روایت داستانی، سرنوشت تازه ای را برای خود و اعضای خانواده تدارک دیده است. فشردگی زمانی و مکانی، بیش از آنکه به شخصیت سازی اعضای خانواده کمک کند، گویی آنان را بدل به تیپ های اجتماعی میکند که بی وقفه حرف می زنند و دســت به کنش های متناقــض می زننــد. بنابراین فضای دلقک واری شــکل می یابد که مفرح است و تماشایی. ریتم سریع، تعویض بی وقفه صحنه هــا، بی آنکه خبری از اشیا و وسایل زندگی باشد، به راحتی فضاهای متکثر اجرایی را برمی سازد.
در نهایــت می توان ایــن نمایش را یک انحــراف کوچک امــا لازم از مســیر تولید مــادی تئاتــر در نظر گرفت. تئاترهایی که بیــش از اندازه بر طراحی صحنه و رابطه انسان با اشیا متمرکز هستند اما شوقی هم در نگاه تماشاگران برنمی انگیزند. البتــه این اجــرا می توانســت از منطق ذهنی روایت بــرادر کوچک خانواده فاصله گرفته و جهان خویش را بر نوعی فانتــزی خودآیین بنا کند. به میانجی این رویکرد روایی، وحشی بودن زندگــی و اجرا، حتــی بیش از این به پیش میرفت و میتوانســت تماشــاگران را با شــگفتی بیشتری مواجه کند.
اما با تمامی این نکات ذکر شده، همچنان می توان با مسیری که این گروه جوان در این مدت آغاز کرده و ادامه داده، همدل بود و از این شیوه اجرایی جمع وجور و خلاقانه لذت برد. این همدلی بستگی دارد در آینده چه مسیرهای تازهای انتخاب شده و طی شود. مسیرهایی که می بایست زیباتر و وحشی تر باشند.
روزنامه توسعه ایرانی
پنج شنبه ۲۹ تیر