بنگر بر این وجود شرحه شرحه از عدم
وجود آویخته شده از سراب بهشت
تلو تلو خوران بر مردآب سرخ دوزخ
ببین که سیلاب اشک را یارای خاموشی آتش نیست
فقط چون نمک بر زخم های خنجر اعتماد احمقانه بشر
به خالقش میچکد
و از بخار مسمومش نفس تنگ میگردد
ببین این مخلوق هزاران ساله بی نوا را
این رها شده و تنهاترین مخلوق را
که هنوز خنجر بر وجود نحیفش میکشد
و ریسمان عدمش را میبافد
۱ نفر
این را
امتیاز دادهاست