در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | Ali: با درود به نظر می‌رسد " ایرج " نخستین شهید در فرهنگ ایران
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:24:02
با درود
به نظر می‌رسد " ایرج " نخستین شهید در فرهنگ ایران‌زمین است؛
فریدون یکی از ستوده‌ترین شاهان شاهنامه پس از چیرگی بر ضحاک و گسترش داد در جهان و نشستن بر تخت شاهی تصمیم می‌گیرد برای سه فرزندش سه همسر برگزیند-سه خواهر -
پس از گزینش همسران و راهی کردن فرزندان برای خواستگاری در راه برگشت سه فرزند را آزمایش می‌کند تا بسنجد هر فرزند چه منشی دارد ...
پس از نام کردن فرزندان و سه عروس ...
جهان را سه بخش می‌کند؛ ایران ، عربستان و مرکز پادشاهی خود را به کهترین پسر- ایرج- می‌دهد، خاور زمین و روم به سلم و باختر به تور می‌دهد که مهتر بودند به سال ...
این بخش کردن جهان بر آزمایش و مشورتی که کرده بود بنا نهاد. ایرج را شایسته‌ترین دیده بود...
با پیر شدن فریدون دو پسر بزرگتر بر برادر رشک ... دیدن ادامه ›› می‌ورزند و با فرستادن پیکی از فریدون طلب پادشاهی ایرج می‌کنند و تهدید می‌کنند که اگر نپذیری با سپاه ما طرفی...

اگر تاج از آن تارک بی‌بها --- شود دور یابد جهان زو رها
سپاری بدو گوشه‌ای از جهان. --- نشیند چو ما خسته اتدر نهان
وگرنه سواران ترکان و چین ---- هم از روم گردان جوینده کین
فراز آورم لشکری گرزدار ---- از ایران و ایرج بر آرم دمار
.
فریدون به ایرج می‌گوید بسیچ کارزار کن که این دو بی‌خرد کشتن تو در سر می‌پرورند.
ایرج می‌گوید ای پادشاه جهان من تخت و افسر نمی‌خواهم هر چه هست برای آن دو . می‌روم به مهمانشان و دلجویی می‌کنم...
فریدون با اینکه سرانجامی خوش نمی‌بیند می‌پذیرد
ایرج :
... دل کینه ورزشان به دین آورم ---- سزاوار زآنکه کین آورم
.
.
.
فریدون :
بدو گفت شاه ای خردمند پور --- برادر همی رزم جوید تو سور؟
مرا این سخن یاد باید گرفت ---- ز مه روشنایی نیاید شگفت...

ایرج برای بخشش هر آنچه دارد به سمت دو برادر می‌رود ...
فریدون برای آن دو می‌نویسد که ایرج ؛

بیفکند شاهی شما رو گزید---- چنانک از ره نامدارن سزید ...

دو برادر به رسم، پذیره شدنش را بیاراستند...

پذیره شدنش به آیین خویش. ---- سپه سربه‌سر بردند پیش

سپاه دو بردار که ایرج را می‌بیند همه یکسر از بزرگی و شایستگی او شگفت زده شده و او را سزاوار پادشاهی می‌دانند سپاه پراکنده دو به دو جفت می‌شوند و در گوش هم زمزمه می‌کنند و دو بردار که حال سپاهیان خود می‌بینند بیش از پیش بر او رشک می‌ورزند

به ایرج نگه کرد یکسر سپاه --- که او بُد سزاوار تخت و کلاه
بی آرامشان شد دل از مهر اوی---- دل از مهر و دیده پر از چهر اوی
سپاه پراکنده شد جفت جفت--- همه نام ایرج بُد اندر نهفت

سلم سپاهیان را می‌بیند و به تور می‌گوید چرا سپاهیان جفت شده و پنهاتی پج‌پچ می‌کنند و چشم از ایرج بر نمی‌دارند ...
به تور از میان سخن سلم گفت ---که یک‌یک سپاه از چه گشتند جفت؟
به هنگامه‌ی بازگشتن ز راه ---- همانا نکردی به لشکر نگاه؟
که چندان کجا راه بگذاشتند--- یکی چشم از ایرج بر نداشتند

دو برادر با ایرج به سراپرده رفته از او گله می‌کنند، ایرج می‌گوید:

من ایران نخواهم ، نه خاور نه چین --- نه شاهی نه گسترده روی زمین
زمانه نخواهم به آزارتان --- وگر دور مانم ز دیدارتان
سپردم شما را کلاه و نگین--- مدارید با من شما نیز کین

برداران که این می‌شنوند از رشک سخن او نمی‌پذیرند و کرسی زر برداشته بر سرو او می‌زنند ایرج می‌گوید نکنید، ستم نکنید که سرانجامی نخواهد داشت...

بزد بر سر خسرو تاجدار --- از او خواست ایرج به جان زینهار
نیایدت، گفت، ایچ ترس از خدای؟ --- نه شرم از پدر، خود همینست رای؟
مکش مر مرا کت سرانجام کار--- بگیرد به خون منت روزگار
پسندی و همداستانی کنی؟ --- که جان داری و جان ستانی کنی؟
میازار موری که دانه کشست --- که جان دارد و جان شیرین خوشست
.
.

برادارن نیکخواهی و درستی او را نمی پذیرند .‌‌...

یکی خنجر از موزه بیرون کشید --- سراپای او چادر خون کشید
بدان تیز زهرآبگون خنجرش --- همی کرد چاک آن کیانی برش
فرود آمد از پای آن سرو سهی--- گسست آن کمرگاه شاهنشهی..‌

پی‌نوشت:
شهید در این نوشته به معنی فردیست که در راه آرمانی که دارد بی‌ هیچ دلیل قانع کنند‌‌ه‌ای و بدون ریختن خونی از دیگران کشته شود...

به کار بردن واژه شهید برای ایرج با تعریفی که ذکر شد را وامدار استادی ارجمند هستم باقی مطالب ...