در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال عرفان ضرغامی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:11:54
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
چه هجویه تند و تمیزی بود.
دوست داشتم.
یک مرثیه زرد و آه و ناله ای کلیشه ای از تروماهای کودکی با ضرب آهنگی تند و مقادیر زیادی داد و فریاد بیهوده در قالب درامی پخش و پلا و ابتر که میخواهد شرایط اجتماعی و محیطی را بگزد اما درامش مار نیست‌ و در نتیجه از شعارهای نسبتا نیش دار پراکنده فراتر نمی‌رود.
با احترام دوست نداشتم.
تو
گیر کرده ای
در برفی که
هرگز نیامد ...
اصلا دوست نداشتم از همون اول ساختار اشتباه زبانی " من دارم از تو سوال نمی کنم؟ " که چندبار تکرار شد و تصنع مشهود دیالوگها و فضاسازی و بازیها و قاب بندی دوربین اذیتم کرد تا آخر فیلم.
دیدم،
حقیقت متزلزل را
نسبت به آن دروغ هراسان استوار
ترجیح می دهم ...
خوشحالم که از قلمتان می‌خوانم.
درود بیکران.
سامان حسنی
خوشحالم که از قلمتان می‌خوانم. درود بیکران.
بزرگوارید. این افتخار من و لطف زیاد شماست. سپاس
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دردنوشان را ندیدم اما دیدم بعضی نظرات، صحبت از غرق شدن در سماع کرده اند! در پوستر هم به سماع اشاره شده است.
سعدی که نقطه مقابل سماع و تصوف و مولوی گری است،
چه ارتباطی به سماع دارد؟؟
درود
سوال خوبى ست. براى یافتن پاسختان مى توانید به تماشاى دردنوشان بنشینید
عرفان ضرغامی
درود میام 😄
آقای ضرغامی پاسختون یافتید؟
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
متأسفانه اندازه سر سوزن بوتاکس با کار ارتباط نگرفتم.
سلام ، می تونم بگم منم حسی شبیه شما داشنم .. ارتباط قسمت ها با همم متوجه نشدم ..
مهناز ولایت
سلام ، می تونم بگم منم حسی شبیه شما داشنم .. ارتباط قسمت ها با همم متوجه نشدم ..
سلام در واقع منظورم این بود که فرم و داستان درگیرم نکرد.
خداروشکر تنها نبودم اینبار
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اوه اوه عجب اجرایی ...
صرف نظر از صحت و سقم روایات و واقعیت های تاریخی، این نمایش در ساخت روایت شخصی و نمایشی خود از زندگی و جهان آغا محمد خان موفق عمل کرده است.
از دو جهت این اجرا را دوست داشتم: یکی نزدیک شدن به فضاهای زیباشناختی گوتیک در قالب یک درام تاریخی و دوم ورود روانشناختی به قلمرو سایه شخصیت آغا محمد خان مؤسس سلسله قاجاریه و بانی پایتختی تهران.
دکور و طراحی صحنه که یادآور رنگ های پرچم ایرانست در عین سادگی، عمیق و تکان دهنده ست.
متن با اینکه اندکی فراز و نشیب دارد اما مجموعا متنی قوی، گوش نواز، تراش خورده و قابل قبول است.
طراحی لباس، وحشتناک خوبست.
موسیقی، گوتیک و رازآلود است و موتور محرک کمکی موثری ... دیدن ادامه ›› برای اثر.
با وجود اینکه اجرای این کار بسیار سختست، گروه اجرایی به زیبایی از عهده کار برآمده اند.
"تاریخ" دست اندرکاران خودش را دارد و همواره در لحظه کنون
فریاد می کشد. کار، گوش خوابانده و راوی این فریادست ...
ممنون از نگاهتون🌸
از خوبی اجراهای تاریخی این بوده که شخصیت ها دوباره بررسی میشن.که آیا فقط دنبال خون بودند یا وطن خواهی.آغا محمدخان محاصره ی کرمان و لطفعلی خان و کوه چشمها رو داشت،ولی حمله ش به تفلیس برای جلوگیری از جداشدن گرجستان از ایران رو هم داشت.شخصیت های عجیبی که من شخصه نمیتونم بگم چه در سر داشتند.وطن خواهی یا دیوانه ی خون.متاسفانه هنوز این اجرا رو ندیدم ولی خوشحالم که تاریخ،بزرگ‌ترین مدرسه ی اکنون،رو موضوعیت تئاتر انتخاب کردند.
منتظر حضورتون هستیم🦋
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دست مریزاد
عجب تئاتری بود ...
امتیاز کامل بی کم و کاست 👍

سمبولیک، حرفه ای، جسور و دردناک. کاری که به قدری قوت دارد که نقاط ضعف آن اصلا به چشم نمی آید و اگرهم بیاید، اهمیتی ندارد.

رمان مورد اقتباس این کار یه شاهکار تکان دهنده ست.
امنیت تنها به معنی عدم جنگ در کشور نیست، امنیت حقیقی یعنی تمام افراد جامعه بدون توجه به نژاد، دین، طبقه جنسیت و پایگاه اجتماعی از حقوق یکسان برای رشد برخوردار باشند.
نلسون ماندلا
و این رمان ترسناک تر از چیزی است که ما خوانش می کنیم.
ممنون از شما
مانا باشید.
عالیییی بودددددد بینظیر
نمایش حیرت انگیز بود
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
روایتی سطحی و سردرگم، سانتیمانتال و تا حدودی بچه گانه و لوس از عشق با متنی خام و درامی عقیم و شخصیت هایی پرداخت نشده و سرگردان و با فرمی کلیشه ... دیدن ادامه ›› ای (ترکیب کلاژ و مونولوگ با استفاده از مولفه های جریان سیال و روایت غیر خطی) که زیر گلچینی از قطعات موسیقی درجه یک دیرآشنای خارجی پنهان شده است.
اما نورپردازی، صحنه، انتخاب موسیقی و اجرای بازیگر زن و طراحی لباس نسبتا خوب بود.
در کل ارتباط برقرار نکردم و این خاطره گویی همراهم نکرد.
جناب ضرغامى عزیز
درود بر شما و سپاس از اینکه نظرتونو با دقت و موشکافی در این فضاى تیوال به اشتراک گذاشتید.
نقد شما برای من بسیار ارزشمند است، چرا که هدف اصلی هر اثر هنری، ایجاد دیالوگی میان اثر و مخاطب است. از این‌که برخی از جنبه‌های نمایش، مثل طراحى نورپردازی، طراحی صحنه، موسیقی و طراحی لباس توانسته‌اند توجه شما را جلب کنند، خوشحالم...
اما درباره نقدهایی که به روایت، فرم و پرداخت شخصیت‌ها داشتید، دیدگاه خودم را هم ... دیدن ادامه ›› بیان کنم:

✍🏻 این نمایش عمداً به‌دنبال خلق فضایی سانتیمانتال و نوستالژیک بوده است، چرا که مفاهیمی همچون عشق، حسرت، و جدایی گاهی در چنین قالب‌هایی بهتر به مخاطب منتقل می‌شوند. در مورد فرم، ترکیب روایت غیرخطی و جریان سیال ذهن، واقعاً انتخابی آگاهانه بود تا احساس پراکندگی و سرگشتگی شخصیت‌ها، بازتابی از عواطف درونی و تجربه زیسته‌ی اونها باشد. شاید این فرم برای برخی مخاطبان ارتباط عمیق‌تر ایجاد کند، اما قطعاً با سلیقه و انتظار همه همخوانی نخواهد داشت.
در «هست و نیست» تلاش کردیم تا تعادل بین فرم، محتوا و تأثیرگذاری احساسی را حفظ کنیم و البته به بازخوردهای ارزشمندی مثل نظر شما، برای بهبود توجه می‌کنیم..
از نقد صریح شما سپاس، و متشکرم که نمایش رو دیدید.
علیرضا کنگرلو
جناب ضرغامى عزیز درود بر شما و سپاس از اینکه نظرتونو با دقت و موشکافی در این فضاى تیوال به اشتراک گذاشتید. نقد شما برای من بسیار ارزشمند است، چرا که هدف اصلی هر اثر هنری، ایجاد دیالوگی میان ...
با سلام، عرض ادب و نهایت احترام
ضمن تشکر از پیام شما که نشان از آستانه تحمل و تأمل توأم با مهرتان دارد یه قاعده مشهور عقلانی و عرفی و حقوقی وجود داره که میگه:
اول باید برادری رو اثبات کرد بعد ادعای ارث و میراث.
وقتی عشق ساخته نشه روی صحنه، چطور می‌شه توقع داشت جدایی اثر گذار بشه؟ بشخصه اشاره های "این همانی" رو کافی نمی‌دونم و دوست دارم داستان روی صحنه، جهان خودش رو خلق و اجرا کنه
تیپیک بودن و کیچ بودن کار با سلیقه ام جور نبود، همین
با آرزوی سلامتی و موفقیت
عرفان ضرغامی
با سلام، عرض ادب و نهایت احترام ضمن تشکر از پیام شما که نشان از آستانه تحمل و تأمل توأم با مهرتان دارد یه قاعده مشهور عقلانی و عرفی و حقوقی وجود داره که میگه: اول باید برادری رو اثبات کرد ...
درود
و سپاس؛
در خصوص نکته‌ای که درباره ساختن عشق و تأثیرگذاری جدایی مطرح کردید، باید بگم که این دقیقاً یکی از چالش‌های اصلی ما در روایت «هست و نیست» بود؛ اینکه چگونه بتوانیم در زمانی محدود، عشق و جدایی را به‌گونه‌ای باورپذیر و ملموس به تصویر بکشیم. تلاش من و رفقام بر این بود که با نشانه‌ها و جزئیات، تماشاگر رو به دنیای شخصیت‌ها نزدیک کنیم، اما قطعاً این تلاش ممکنه برای برخی مخاطبان کافی نبوده باشه.
در مورد اشاره به «تیپیک بودن» و «کیچ بودن» هم، هدف ما خلق فضایی بود که در عین ساده بودن، بتواند با طیف گسترده‌ای از مخاطبان ارتباط برقرار کند. اما می‌پذیرم که این انتخاب ممکنه با سلیقه همه سازگار نباشد.
باز هم متشکرم.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این صفحه نظرات سایت ticketmaster.com فعالترین پلتفرم فروش بلیط های تئاتر و کنسرت در آمریکاست. جالبه اونجا هم این ساختار " این یکی از بهترین تئاترهایی بود که تا به حال دیده ام" بشدت رایجه
خواستم بگم تنها نیستیم.
یعنی به نظرتون اونا هم کیانی دارن؟؟
درسته آقای کیانی یه دونه اند. شما یه دونه اید. همه یه دونه ایم.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امروز دادگاه صدر، "برق ها" رفته بود.
وقتی آمد، "مردم" رفته بودند.
خوشم نیامد.
(بچه رو گاز بود)
اما دکور و طراحی صحنه و نورپردازی فوق العاده بود.
داستان خاک سفید سلیقه من نیست. برای همین در دور پیشین اجرا آن را ندیدم. (فکر میکنم نیاز جامعه ما پرداختن به موضوعات مرتبط با طبقه متوسط است. اصغر فرهادی هم با رقص در غبار شروع کرد ولی از این تجربه عبور کرد تا رسید به درباره الی و جدایی نادر از سیمین و فروشنده.)
اما با این حال، خاک سفید تئاتری است که قصه ای قوی، شخصیت پردازی ای درست، متنی خوب، کارگردانی ای بی نقص و اجرایی درخشان دارد. فکر میکنم در نوع خود کاریست کاملا حرفه ای و درست که حتما ارزش دیدن دارد.
دست مریزاد به همه عوامل به ویژه بازیگر نقش فهیمه که با وجود اینکه نقش کوتاهی داشت اما بازی بسیار تأثیرگذار و درخشانی را به نمایش گذاشت.
لحظه ای که تو را میگذراندم
در کیهان ما،
که جهان های بیگانه را می بوسید،
ستاره ی کوچک من مکدر نبود

ای شاهوقتِ هر کدامِ ما
مشرف به ناگهانِ مد دریاها
در لحظه ی تو بود که ما با خیزشی سبک
از شانه های پدرانمان آویختیم

ای آنِ بیشتر، یاغی
اوقاتِ بیشتر، دیوانه
در معبر تو بود که مقداری ... دیدن ادامه ›› از ما ابَرانسان شد

پیشابهار من!
آیا تو فصل سِرّی تقویم ها نیستی؟
بر شاخه ها به وقتِ تو آیا
آوای جنسیِ زمین جاری نبوده است
در لحظه ای که تو اَنجامیده ای
آیا شفق، پَروار و پُرلقاح؛ نتابیده است؟

#سپیده_مختاری
#برش_شعر


میثم محمدی این را خواند
سامان حسنی، سپهر و میلاد فراهانی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چند سوال ساده از دوستانی که از کار خوششان آمده است:
(شاید در این زمینه متخصصین و روانشناس ها بهتر بتوانند کمک کنند.)
اولا بر اساس اطلاعاتی ... دیدن ادامه ›› که نمایش به ما می دهد ظاهرا کاراکتر آقای آذرنگ، روانشناس نیست بلکه روانپزشک است چون نسخه می نویسد و دارو تجویز میکند. اینکه چرا در سرتاسر نمایش در مقام یک روانشناس عمل میکند، روشن نیست.
ثانیا: روش روانکاوی او چیست؟ آنچه که به عنوان دیالوگ بین او و دختر راننده بونکر رد و بدل میشود در کدام یک از روش های روان درمانی و روان کاوی میگنجد؟ روانکاوی لاکانی است؟ روانشناسی کلاسیک فرویدی است؟ روان کاوی تحلیلی مبتنی بر کهن الگوهای یونگ است؟ روانشناسی مبتنی بر ایگوی اریکسون است؟ روش روانشناختی مبتنی بر روابط اشیاء وینیکات است؟ روش آذرنگ چیست؟؟
آن صدای قطار اول و آخر نمایش چه کاربردی دارد؟ آیا سفر درون کارکترها را قرینه سازی میکند؟ کدام سفر؟ ایا منظور از سفر درونی، همین وانمایی لایه های داستانی مختصر اشاره وار است که در واقع درام عقیم را به زور و با لکنت‌ به پیش می برد؟
آیا ما واقعا در یک مطب تراپی بسر می بریم ؟ آیا بخش بزرگی از دیالوگها مهمل و خزعبل و به قول خود کاراکترها "لب و دهن" نیست ؟
آیا با شخصیت های پرداخته سر و کار داریم؟ اصلا چرخه شخصیت در طول نمایش شکل می گیرد؟
در نمایش، دکتری که به تازگی کارت خوان گرفته و روی صندلی چرخدار عهد دقیانوس نشسته است، رم اکسترنال (حافظه خارجی ) را از پای دختر خارج میکند تا بخشی از حافظه دختر را ریست کند!!! این شوخی است...
اگر زمان داستان، آینده ای است که انسان در آن آنقدر پیشرفت کرده که قابلیت نصب رم را دارد و از این طریق مثل یک ربات قابل برنامه ریزی و دخل و تصرف است؛ پس چرا ویلچر دکتر آن شکلی است؟ کارت خوان آنجا چه معنایی دارد؟ قوری و کتری چه میگویند؟! اساسا آیا در آن زمان با دستیابی به چنین پیشرفتهایی، شغلی به نام روانشناس وجود دارد یا ربات‌ها و هوش مصنوعی جای آن را گرفته است؟

خنده دار نیست مشورت دادن راجع به اجرا گذاشتن چک در مورد دختر گانگستری که چند نفر را کشته، همه جا با خود چاقو حمل میکند، خودش یک پا شرخرست و در همان زمان جلوی مطب دکتر یک نفر را داخل بونکر انداخته و دکتر را با چاقو میزند ؟!
آیا زبان ابراز عشق دختر گانگستر و داده های شخصیت او اساسا نسبتی با پروست دارد؟
تناقض نفی ادبیات توسط درمانگر و سخن از طرف خانه سوان پروست را کجای دلمان بگذاریم؟ پروستی که در جستجوی زمان از دست رفته ۲۰ صفحه راجع به جزئیات بیسکوییت صحبت میکند چه جایگاهی دارد در مکالمه ای که شخصیت هایش ۶۰ بار حرف همدیگر را قطع می‌کنند به این بهانه که صحبت طرف مقابل، لفاظی و ادبیات است ؟
شخصیت پردازی تا این حد غیرقابل باور و غیر یکدست ؟
عرفان ضرغامی
جهان برساخته یا هرچه اسمش را بگذارید در قدم اول باید باور پذیر نماید این باور پذیری با منطق و عناصر دراماتیک ساخته می شود وگرنه حاصلش می شود یک ناهمگونی بدون توجیه، پیتزای قورمه سبزی، مردد بودن ...
به نظرم اگه وارد رستورانی بشیم که اونجا مثلا کله پاچه رو با برنج سرو میکنن یا سوشی رو آب‌پز میکنن یا رو سیب زمینی سرخ کرده سس سفید میریزن (دیالوگ وینسنت به جولز تو پالپ فیکشن)، دیدن پیتزای قرمه سبزی هیچ عجیب نیست و کاملا باورپذیره
سامان حسنی
درود جناب ضرغامی. وقت خوش. با شما هم‌نظر هستم. همانطور که می‌دانید، ساموئل کُلریج ابداعگرِ اصطلاحی‌ست به نام Suspension of Disbelief که آن را به «تعلیق ناباوری» ترجمه کرده‌اند. او می‌گفت ...
این جناس‌ تام و ترجمه ای که با "رم" ساختید، خیلی جالب بود.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بونکر در حد انتظاری که خلاصه اش ایجاد می کند، کار نمی کند.
بازی ها به ویژه در حوزه بیان، اغراق شده و لحن ها یکنواخت و مصنوعی است. دیالوگ نویسی منهای یک ربع آخر، ضعف جدی دارد.
شخصیت پردازی منسجم نیست. اواسط کار، از ریتم می‌افتد و مدت زمان آن هم طولانی ست. چند سطر درخشان دارد و موسیقی متن خوب و دیگر هیچ
اصلا این کار را دوست نداشتم. از نظر من نمره اش منفی بود.
هنر هر چیزی میتواند باشد جز یک ایده خام روی حال بهم زن ...
هنر، بیرون کشیدن زیبایی از دل زشتی است نه بر عکس.
واقعا بد گذشت و دستاوردی هم نداشت.


نظریه نسبیت زبانی را نخستین بار "ساپیر" مطرح کرد و بعدها شاگرد شهیرش "ورف" زبانشناس برجسته آمریکایی در حوزه ارتباط زبان و تفکر آن را بسط داد.
آنها معتقد بودند سقف فکری، ساختار اندیشه و بطور کلی معرفت و شناخت مردمان متکلم به یک «زبان» با متکلمان به «زبان دیگر» متفاوت است. در نتیجه فرهنگ و رفتار مردم در یک جامعه ی زبانی و درک و شناخت آنان از خویشتن و جهان خارج با جامعه زبانی دیگر تفاوت دارد ...
نمایش ارزشمند "انگلیسی" در قالب قصه ای ساده توانسته است به چنین مفاهیم پیچیده ای هم بپردازد و دست کم سوالهای عمیقی در این باره ایجاد کند.
دست مریزاد به ساناز طوسی و فراز غلامی و امید امیدی عزیز و گروه بی ادعا و توانمند اجرایی
آقا عرفان نظر لطف شماست
مرسی که برای ما نوشتید قربان
نظر لطف شماست
😍🌹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید