یادداشت سپیده اسکندرزاده بر نمایش «خانه عروسک: قسمت دوم»
نگاهی به نمایش «خانه عروسک: قسمت دوم» به کارگردانی آشا محرابی/ هیچ چیز ثابت نیست
«خانه عروسک: قسمت دوم» همانطور که از نامش پیداست ادامه داستان ایبسن نویسنده نروژی است که نورا هلمر بعد 15 سال به دلیل این که شوهرش به طور رسمی او را طلاق نداده دچار درسر بزرگی شده است و حالا برگشته تا طلاق نامهاش
... دیدن ادامه ››
را بگیرد.
این نمایش به موضوعاتی چون نیازهای طبقاتی، شکاف نسلی و قوانین دست وپاگیر زنان و مبارزاتی که زنان برای رسیدن به آزادی کردهاند، اشاره دارد.
در این نمایش با سه زن روبرو هستیم یکی نوراست که فرزندانش را رها کرده تا به استقلال برسد و خودش را پیدا کند و دیگر عروسک نباشد. او تنها به صدای درون خودش گوش سپرده نه نیازها و خواستههایی که اجتماع و همسرش را در برمیگیرد. او در این مدت 15 سال توانسته کتاب بنویسد و نویسندۀ معروفی شود. و به زنان این جسارت را بدهد که از خودشان بپرسند آیا واقعا از زندگی زناشوییشان راضی هستند؟
زن و زنانگی در روزگار داستان ما با همسر و مادر تعریف و معنا میشود و ازدواج امر ستودنی است و کسی که بخواهد از آن عدول کند فردی است که مستحق سرزنش و طرد شدن است. در این داستان همه پشت سر توروالد ایستادهاند چه آن ماری دایهی نورا و چه امی دختر نورا. توروالد به همه اعلام کرده که نورا مرده است و هیچکس با این مساله مشکلی ندارد زیرا زنی که در تعریف مادرانگی نگنجد زن مرده است.
در صحبت نورا با آنماری ما شکاف و نیازهای طبقاتی را می بینیم. او هیچ یک از احساسات نورا را درک نمیکند و به نظرش ترک کردن فرزندان و مشغول نوشتن شدن کار ابلهانهای است. آنماری همان کسانی را نمایندگی میکند که باید. زنی که تابع قوانین جامعه و تنها به دنبال امنیت و آسایش است. او خودش را نسبت به توروالد مدیون میداند که در این سالها اجازه داده در خانهاش زندگی کند و به فرزندانش رسیدگی کند.
زن دوم امی است دختری که حالا 16 ساله است و هیچ خاطرهای از مادر به یاد ندارد. به او گفته شده مادرش مرده و بعد متوجه میشود که او زنده است. در این اثر کاملا هوشمندانه به عقده الکترا پرداخته شده است. امی در حالی با نورا مواجه میشود که اعلام می کند هیچ گونه خشمی نسبت به مادر ندارد و حاضر است به او در طلاقش کمک کند. باز هم اینجا یادآور میشود که زنی که به دنبال خواستههایش برود زن مرده است.
امی تمام آن چه از مادر میداند صحبتهای آنماری است که البته از زاویه دید آنماری به گوشش رسیده است. او برخلاف مادر اتفاقا ازدواج را رهایی و امنیت و آسایش میداند.
در حالی که نورا به هیچ عنوان ضد عشق نیست حرفش آنست که افراد در طول زمان تغییر میکنند پس قردادها باید دوباره باز تعریف شوند. همانگونه که من تغییر میکنم دیگری هم تغییر میکند پس تعهد و پایداری ما برای یک عمر آیا عادلانه است؟ اینجا نویسنده سعی کرده به مفاهیم شناور شدن در زمان گریز بزند و به ما یادآور شود که هیچ چیز ثابت نمیماند.
او این جسارت را ایجاد میکند که از خود بپرسیم آیا نباید دایما خودمان را بازتعریف کنیم؟
متن کامل در : هنرآنلاین