عطر آلود شروع خوبی دارد. با یک فلاش بک سریع مخاطب در جریان زندگی شخصیت اصلی داستان قرار می گیرد. شخصیت اصلی که یک تنه قرار است از بار تمام مشکلات
... دیدن ادامه ››
گذر کند و حتی قهرمان داستان شود. پس اشکال اصلی داستان همین جاست. اول قهرمان سازی تاریخ مصرف گذشته و دوم نبرد تن به تن فقیر و غنی یا ضعیف و قوی و مبارزه روزمره با مشکلات زندگی. مشکل بعدی داستان حرکت در مرز تخیل و واقعیت است، تا جایی که بعضی صحنهها بی شباهت به فیلمهای هندی نیست. پس با این وصف بد نیست یکبار از ابتدا تا انتهای فیلم را مرور کنیم.
علی جوان جویای نام در مسابقه ساخت عطر شرکت می کند و همین مسابقه سبب عاشق شدن و ازدواج کردن او می شود. قهرمان داستان اما سرطان دارد و از قضا مستقیم دکتر به او گفته که زود خواهد مرد. همسر او هم بار دار است و او نمی خواهد یک بچه یتیم از به جا بگذارد. پس به سراغ سقط جنین می رود که اتفاقا کارما جوابش را می دهد و خودش و همسرش تصادف می کنند ولی به طور معجزه آسایی اتفاق خاصی رخ نمی دهد به غیر از دیالوگ همسرش عاطفه که می گوید: «دست من شکست ولی بچه زنده موند.»
علی که حالا سرطان دارد و حتی ریشه اش معلوم نیست؛ نتوانسته در عطرسازی موفق عمل کند و به شغل قبلی خودش که کیف بری طلا است رجوع می کند. اینجا دقیقا نقطه ابهام داستان است. ربط علی با طلا فروشی چیست؟ علی که کلا از کودکی با عطر عجین بود کی و چگونه سر از طلا فروشی درآورد؟ این بخش را هم اگر چشم پوشی کنیم؛ رابطه علی و طلا فروشی و سفرهای پر پیچ و خمش در جاده و ناسازگاری های ماشین قدیمی اش برای مخاطب مبهم است. علی چه طلاهایی را جابجا می کند؟کدام نیروی امدادی او را از جاده ها نجات می دهد و این کار چه قدر برای او عایدی دارد که با تکرار معدودش قرار است از مشکلات عبور کند؟
نکته بعدی داستان که ابهام قصه را دو چندان می کنید حضور فرامرزی (با بازی کوروش تهامی) در میانه داستان است که یک فرد شکست خورده اقتصادی است که خانواده اش را از دست داده است. رابطه او و اتفاقات بعدی اش برای مخاطب قابل هضم نیست. در واقع شیرازه پی رنگ داستان دقیقا در این بخش از داستان فرو می ریزد و مخاطب با سفر ناگهانی علی و عاطفه به شمال برای شرکت در عروسی شخصی که خوب معرفی نشده است باز هم گنگ می ماند. در آخر هم علی دختری دارد که تازه متولد شده و خودش از شیمی درمانی جان سالم به در برده و فقط مو ندارد.
در واقع به نظر می رسد زمان بندی و دیالوگ نویسی قصه بسیار با سرعت انجام شده است. مخاطب علی و داستان زندگی اش را خوب نمی داند. جسته گریخته از فقر و ریشه اش در زندگی علی چیزهایی شنیده، ولی
داستان حمله قلبی فرامرزی و تلاش ممتد علی برای نجات جان او؛ کمکی به پیشرفت داستان نمی کند.
اگرچه اتفاقاتی مثل ضبط فیلم و مستند سازی گذشته برای فرزند خانواده ایده جدیدی است؛ اما زنجیره داستان که همان پی رنگ و چرایی اتفاقات بعدی باشد، برای مخاطب روشن نیست و همین قصه را نامفهوم می کند. ا
در کنار این ها جمله اعتراضی عاطفه در دقایق آغازین فیلم را می توان نقطه قوت و امیدوار کننده دانست که البته تا پایان قصه این امید هم کم رنگ تر شد:« جرات ام رو قسط و قرض گرفته؛ وگرنه من با ترس میونهای ندارم».
علاوه بر اینها عطر آلووود پارادوکس شغل و بیماری علی را هم حل نمی کند؛ واقعا عطر سبب بیماری اوست؟