سقراط همانگونه که از اسمش برمی آید، نمایشی است که به چند روز آخرِ زندگی فیلسوف شهیر یونانی، سقراط می پردازد. اما اگر انتظار دارید که شاهد تئاتری فلسفی که در آن تمامی عقاید هوشمندانه ی سقراط را در صحنه نشان بدهد باشید، قطعا سرخورده و ناراضی سالن را ترک می کنید.
نمایش سقراط برخلاف اسمش کاری سخت و پیچیده و خاص پسندانه نیست. نه اینکه نعیمی نتوانسته این کار را انجام دهد، بلکه او هرگز قصد نداشته که اینگونه عمل کند! حمیدرضا نعیمی سقراط را کمدی، مفرح و ساده اما همراه با نکاتی هوشمندانه و نه خالی از معنا، به روی صحنه برده. درست همین نکات که باعث رضایت عده ی زیادی از مخاطبین (از عوام و خواص) شده، باعث ناراحتی و نارضایتی عده ای از مخاطبان شده که در جستجوی سفری عرفانی به عمق معنای فلسفه ی سقراط، به تالار وحدت آمده بودند. شاید این مشکل بیشتر به تبلیغات و پوستر اثر بازمی گردد! وقتی در تمامی مصاحبه ها صحبت از این است که تماشاگر با اثری عظیم مواجه است (که البته غلط هم نیست!)، و اسم تئاتر را نام یک فیلسوف کبیر (بدون هیچ پیشوند یا پسوندی) می گذاریم، و همچنین زمانی که پوستری چنان هنرمندانه و عمیق طراحی می کنیم، ناخودآگاه مخاطب را برای دیدن اثری پرمعناتر و ثقیل تر آماده می کنیم اما این توقعات را در اجرای مان برآورده نمی کنیم و چنین مخاطبانِ ناراضی را به وجود می آوریم! پس اینجاست که به اهمیت زمینه سازی، عوامل حاشیه ای و یکدست بودن تمامی عناصر، پی می بریم! اما اگر بخواهیم سقراط را طبق قوانین دنیای خودش بررسی کنیم، تئاتر عظیم، موفق، زیبا و هوشمندانه ایست.
نمایشنامه به زندگی خصوصی سقراط (ارتباطش با همسر و فرزندش)، ارتباط های شخصی اش (با سافو، تئودوته
... دیدن ادامه ››
و شاگردانش)، روابط کاری و اجتماعی اش (با آنیتوس، گرگیاس و دیگر مخالفانش) و همچنین محاکمه و در نهایت، قتل سقراط می پردازد.
زبان نمایشنامه، طنزآمیز و شیرین است و موقعیت های کمدی درستی را ایجاد می کند اما گاهی این طنازی بیش از حدِ لزوم می شود و این تصور را در مخاطبانِ کمتر تئاتری، ایجاد می کند که باید به هرچیزی خندید! و این دقیقا سمِ نمایش است و باعث می شود که تماشاگران، گاه دردناک ترین دیالوگ ها را هم به سخره بگیرند.
دیالوگ های زیبا و پرمعنا در نمایش سقراط کم نیست اما این کاملا به خودِ مخاطب بستگی دارد که چه حد از عمق این معنا را دریابد یا در سطح بماند. البته که این یک منطق کلی درباره ی تمامی اجراهاست اما شاید در اثری، مفاهیم کاملا مشخص و رو بیان شوند و مخاطب حتی اگر معانی آن ها را متوجه نشود، اما بفهمد که مفاهیمی بیان شده که بسیار سخت بوده اند و از درکِ او، خارج! اما در سقراط این مفاهیم در میان لایه ای از طنز (که در لحظاتی بیش از حد ضخامت می یابد!) پنهان شده اند که وجودشان را بر همه کس، عیان نمی کنند. اما آنچه مشخص است این است که حمیدرضا نعیمی، در ابتدا به تحقیق بسیار درباره ی سقراط پرداخته و بعد آگاهانه آن ها را به کناری نهاده و سقراطِ خودش را (بد یا خوب) خلق نموده است.
علی رغم در دسترس نبودن نمایشنامه اما با توجه به کارگردانی متن توسط خودِ نویسنده، می شود اینگونه برداشت کرد که متن در پروسه ی اجرا، چندان دچار تغییرات نشده باشد.
با وجود حضور نداشتن فیزیکی کارگردان بر روی صحنه به عنوان بازیگر، اما می شود گفت که نقش اول را کارگردان ایفا می کند! نمایشی که با لحظه لحظه تماشایش، حضور کارگردانی را (چه دوست داشته باشی، چه نه اما) حس می کنی! کارگردان بیشترین بازی را با زمانِ جاری در اثر انجام داده است. مثلا لباس ها که در دوره های زمانی مختلف وجود دارند. یا در طراحی صحنه که از بطری های نوشابه استفاده شده. یا سیگار کشیدن کاراکترها در یونان باستان؛ بسکتبال بازی کردن پسرِ سقراط؛ رقص های مدرن و امروزی رقصنده های زن در نمایش مده آ و رقصنده های مرد در مهمانی کریتون و ...
ایده های ناب در تمامی اجزای این تئاتر موج می زند! از جمله طراحی لباس، طراحی صحنه، نورپردازی، موسیقی و ...
طراحی لباس ترکیبی است از زمان گذشته و حال! لباس های سقراط، سافو، زانتیپه و تئودوته به سبک یونان قدیم است. لامپروکلس با لباس اسپرت و توپ بسکتبالش کاملا امروزی (و شاید حتی آمریکایی!) به نظر می رسد. رقصنده های مرد و زن لباس هایی مدرن و امروزی به تن دارند. افلاطون و دیگر شاگردان سقراط با لباسی کاملا رسمی و کت و شلوار پوشیده و کروات زده، روی صحنه حاضر می شوند که به طرز عجیبی هم لباس با آنتیوس و دیگر دشمنان سقراط هستند! شاید اشاره ای است به مرز نزدیک بین این دو و یا شاید مرزی است برای جداسازی خودی (سقراط) از غیرخودی (دیگران)! چون در تمامی نمایش، این تنها سقراط است که لباسی چنین فیلسوفانه و ساده و به سبک یونان باستان به تن دارد! (شاید بتوانیم زنان نمایش را فاکتور بگیریم و بگوییم دلیل این شکل لباس هایشان بیشتر مربوط به زیبایی بصری و فرار از ایرادات احتمالیِ سازمان نظارت است!)
طراحی صحنه با قرار دادن کتابخانه های عظیم سرشار از کتاب در سمت راست و ستون های ظاهرا عظیم اما تو خالی و پوچِ آتن در سمت چپ، تضاد میان علم پایدار و فراوان سقراط با پوچی و تزلزلِ سیاستمداران را به رخ می کشد. همچنین استفاده از امکانات صحنه ی تالار وحدت و ایجاد دو طبقه ی اجتماعی (یکی پایین اما مستحکم و فعال؛ و دیگری بالاتر اما بی تحرک و ایستاده در هوا!) در دادگاه سقراط، بسیار درخشان و هوشمندانه است. استفاده از بطری های خالی در صحنه ی دادگاه کمی بی تناسب با کل کار است اما وجود تمامی آن زباله ها بر روی زمین در صحنه ی بعد، هم به نشان دادن کثیفی محیط زندان یاری می رساند و هم دنیای کثیف و آلوده ی پساسقراطی را به تصویر می کشد! استفاده ی گاه مینی مالیستی از اجزای صحنه برای القای یک مکان هم موثر و درست به کار برده می شود. مانند چند شاخه گل که نشان از حیاط خانه ی تئودوته دارد و یک میزِ بزرگ به همراه چند صندلی که مهمانی کریتون را به تصویر می کشد.
نورپردازی، هوشمندانه، مشخص و به رخ کشیده شده است. مخصوصا در صحنه هایی همچون اجرای نمایش در نمایش مده آ و همچنین صحنه ی زانو زدن سقراط در مقابل زانتیپه (که واضحا به زمین آمدن خورشید را نشان می دهد).
موسیقی، بخش اعظمی از لذت تماشای این نمایش را بر عهده دارد. این موضوع را می شود از لحظه ی آغازین نمایش که با دعوای دو خواننده ی اپرا در بالکن (و خارج از صحنه) شروع می شود، دریافت! آوازهای بسیار که در طول نمایش توسط خوانندگان (که گاه روی صحنه هستند و گاه نه) و گاه حتی بازیگران (کتانه افشاری نژاد در نقش سافو) اجرا می شود، به زبان یونانی و لاتین است که باعث ایجاد اتمسفر باستانی در اثر شده است. همچنین موسیقی در اجرای نمایش در نمایش مده آ نقش اصلی را ایفا می کند. در ضمن موسیقی پایانی، نمایش سقراط را به معدود تئاترهایی تبدیل می کند که تیتراژ پایانی دارند!
بازیگران پرتعداد نمایش، همه در جای درست قرار دارند و بازی های درخشانی را ارائه داده اند. اما هرکس که به تماشای سقراط نشسته، امکان ندارد که جلوی بازی درخشان فرهاد آئیش (در نقش سقراط) سر خم نکند! فرهاد آئیش شاید نه آن سقراط تاریخی درون کتاب های فلسفه مان باشد، اما چنان در نقش سقراط باورپذیر و هنرمندانه ظاهر شده که می شود اطمینان داشت که روح سقراطِ واقعی هم از تماشای او در این نقش، راضی است! همچنین بازی کتانه افشاری نژاد، لادن مستوفی، بهناز نازی، یعقوب صباحی و ایوب آقاخانی (که نقش های پررنگ تری نسبت به سایرین داشتند) هم قابل ستایش است.
سقراط را اگر نه تنها به قصد آموختن فلسفه به تماشا بنشینید، نمایشی است که شاید مفهوم های فلسفی بسیاری به شما بیاموزد.
نیلوفر - تابستان 93