در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | فریدون ولایی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 17:23:39
 

فعال هنری

 ۰۶ تیر ۱۳۵۱
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
فریدون ولایی (fereydounvelaei)
درباره کنسرت-نمایش رومئو و ژولیت i
یادداشتی بر نمایش «رومئو و ژولیت»
به نویسندگی باقر سروش و کارگردانی شهروز دل¬افکار
اجرا شده در سالن قشقایی
استگانوگرافی یا پنهان‌نگاری علیرغم اینکه شبکه‌ی پیچیده‌ای از روابط پنهان را در شبکه‌های ارتباطی و رسانه شامل می‌شود، از ساحت معنایی و محتوایی می‌تواند به کند و کاو درونی و روابط پنهان آثار هنری نیز تعمیم یابد.
«لئو اشتراوس» نظریه‌پرداز و مورخِ فلسفه‌ی سیاسی آلمانی ـ آمریکایی، روش بین خطوط را در فلسفه‌ی سیاسی بررسی می‌کند. مهم‌ترین چیزی که می‌توان به اشتراوس نسبت داد و فصل ممیز او با دیگر متفکرین است، تاکید وی بر نسبت بین پنهان‌نگاری و آشکار‌نویسی در متن فلاسفه است. اشتراوس معتقد بود که فلاسفه سخنان بین خطوط داشتند؛ حرف‌هایی بود که به صورت آشکار بیان نمی‌کردند. این تز اصلی اشتراوس است. وی معتقد است که بسیاری از نویسندگان بزرگ قدیمی به دلایل مختلف نظریات خود را در باطن آثار خود مخفی ساخته‌اند و برای دستیابی به اعتقادات اصلی آنها باید وجوه پنهانی آثارشان را کشف کرد.
باقر سروش، نویسنده¬ی نمایش «رومئو و ژولیت» حرکتی را از متن مبدا به سمت نمایشی در قالب ساختار عام آغاز می¬کند و در همین مسیر خطرناک نقطه¬ی ... دیدن ادامه ›› تاریکی را روشن می¬کند تا روح زمانه¬ را در همان نقطه¬ی مربوطه تسخیر کند. بر اهل ادب و نمایش و مشرف بر پیشینه¬ی نمایشنامه¬ی «رومئو و ژولیت» پنهان نیست که سرانجام قصه¬ی این تراژدی به کجا ختم می¬شود و چگونه دو جوان دلباخته از دو قوم مختلف قربانی کینه¬جویی سنت¬پیشگان خود می¬شوند تا پیشمرگ استبداد خودساخته¬ی پیشینیان شده و ندا دهنده¬ی واژه¬ی مقدسی چون صلح و آشتی در دو جامعه¬ی حقیری شوند که جز از راه کینه و جنگ به هم نمی¬رسند. اما ظاهرا برای خالقان نمایش «رومئو و ژولیت» حاضر در سالن قشقایی تئاترشهر این قصه¬ها به پایان رسیده و یا ارج و قرب خود را از دست داده که مصمم به حرکتی جدید هستند تا به لحنی واحد به اقتضای زمان و همگام با جامعه برسند. جایی که باقر سروش و شهروز دل¬افکار مسیری انحرافی را پیش می¬گیرند و پایان بندی متناقضی را رقم می¬زنند تا به پارودی تماتیکی از اثر مبدا برسند، نمایشی از آن ایشان خلق می¬شود که هرچند مولفه¬هایی از اثر جاودان شکسپیر را با خود دارد اما منحصرا به نام خالقان اثر حاضر ثبت می¬شود.
رومئو در نمایش دل¬افکار دیگر آن رومئوی جانبدار صلح و آشتی نیست و برای چنین واژه¬هایی در عصر حاضر تره هم خورد نمی¬کند، بلکه شخصیتی کانفورمیست و باد به پرچم هست که به دنبال ارضای عقده¬ها و حقارت¬های محتملی است که از جامعه¬ی کینه¬ورز و سازش¬ناپذیر به وی تحمیل شده است و در چنین جامعه¬ای نه تنها کاری درخور و شایسته¬ی آن جامعه نخواهد کرد، بلکه آن را به تمسخر خواهد گرفت و به دنبال امیال و هوس و یا منفعت¬طلبی¬های خود خواهد رفت. در چنین اوضاع نابسامانی است که نه تنها هیچ ژولیتی برایش نماد آن جنس حقیقی و برافروزنده¬ی عشق آتشین نمی¬شود، بلکه براحتی از گوشه¬ی تابوت ژولیت، چشم در چشم جنس لطیف دیگری می¬شود.
تراژدی پنهان و کمدی آشکار نمایش «رومئو و ژولیت» کند و کاوی عمیق از لایه¬های پنهان جامعه¬ی عصر حاضر است و پاسخ چرایی اثر در این زمانه در این همنشینی گروتسک¬وار نهفته است. شناخت زمانه و حرکت بر محور زمان در آثار تولیدی به ایجاد ارتباط متقن با مخاطب حال کمک می‌کند. اقتضای حال، هم جادوی تئاتر است در آنیت کنش نمایشی در درون متن، و هم رویداد زمان حال است در تعامل زنده‌ی میان اجرا و تماشاگران. «گاستون برژه»، فیلسوف آینده‌نگر دهه‌ی 1960 می‌گوید: «یک صفت والای هنرمند راستین زمانه، شرکت در حادثه‌های آن زمان، زیستن در قلب زندگی، تجربه کردن در دم، حیات و نشو زایندگی اجتماعی است. این صفت به او قدرت گسیختن از روزمرگی را می‌بخشد.» بنابراین وقتی صحبت از همنشینی دو اثر، یکی با ساختاری تراژیک و دیگری در راستای یک اثر کمیک و در قالب یک پارودی می¬شود، تماشاگر به فهمی مشترک از اثر می¬رسد و وقتی آن دو را کنار هم قرار می-دهد، لختی تامل در چرایی این همانی خواهد کرد و همینجاست که رسالت سنگین نویسنده و کارگردان اثر از روی دوششان برداشته می¬شود و اثر خود مرجعی برای تحلیل روانشناختی و جامعه¬شناختی می¬شود.
با وجود اینکه اجرای نمایش «رومئو و ژولیت» در سالن کوچک قشقایی با انبوهی از بازیگر و دکور خلاصه شده به دلیل کوچک بودن فضای اجرا، خالی از اشکال نیست اما به نظر می¬رسد کارگردان و عوامل اجرایی آنچه را در این صحنه¬ی کوچک ندارند، در اندیشه¬¬هایشان دارند چرا که این نقیصه با فرمی خوش¬ساخت و سترون و با اغماض صحنه¬های شلوغ و از دست رفته، آن ارتباط لازم را با تماشاگر برقرار می¬کند.
یک سوی تئاتر، عوامل نمایشی هستند که مرکزی را تشکیل می‌دهند که می‌بایست نقطه‌ی انتقال درست را تشکیل دهد. این نقطه‌ی انتقال، پلی بین مفاهیم مطرح در نمایش و تماشاگران است. چنانچه این نقطه‌ی اتصال درست باشد، قطعاً نمایش، تماشاگران خود را به نقطه‌‌ی باور خواهد رساند. وقتی نمایشی به نقطه‌ی باور رسید، به صفت ماندگاری دست یافته و ماندگار خواهد شد. شهروز دل¬افکار به دلیل اینکه خود بازیگر توانمندی¬ست، از ساحت کارگردانی، تمام نقاط اتصال بین مرکز صحنه و تماشاگر را در اثر تولیدی خود می¬شناسد. هر چند که شتابزده از بسیاری صحنه¬ها گذشته است تا زمان را مدیریت کند، اما به خوبی آشکار است که اشراف کامل بر صحنه دارد و از تمام زوایا به شکلی کاربردی و زیبایی¬شناسانه برای انتقال مفاهیم استفاده می¬کند. رویکرد خلاقانه¬ی وی در استفاده¬ی کمیک از ابزار و اشیا مثل استفاده از بلندگو در مراسم تشییع ژولیت و یا استفاده از لباس برای نشان دادن وجوهی از هویت کاراکترها همچون دامن دایه و یا پاچه¬های شلوار پدر لارنس و... قابل تامل و از نشانگانی است که کمک می¬کند ضمن انتقال درست مفاهیم، عناصر و عوامل به درستی کنار هم قرار گیرند تا به لحنی واحد در ساختار و ساختمان اثر برسد. همچنان که به نظر می¬رسد شهروز دل¬افکار در بازیگری نیز به شکلی از روایت دست پیدا کرده است که از وی جدا نیست و می¬تواند به یک نوع ویژگی بارز تبدیل شود. استفاده از لحنی به خصوص برای بازی و یا عشقبازی با کلمات و تکرر واژه¬های قابل تامل برای تاکید بیشتر یکی از همین ویژگی¬هاست که نوید کاراکتری آینده-دار در حوزه¬ی نمایش¬های کمدی می¬دهد.
بازیگران نمایش که اکثریت¬شان تعلیم دیده¬ی شهروز دل¬افکار هستند، با تلاش به جا و دور از اغراق توانسته¬اند تکلیف خود را به بهترین شکل ممکن به سرانجام برسانند و لحظات مفرحی را برای تماشاگران رقم بزنند. چست و چالاکی بازیگران و بدن¬های نرم و آماده¬شان ¬کمک می-کند ریتم نمایش تا لحظه¬ی آخر حفظ شود و این برای بازیگران نوپایی که با انرژی تمام روی صحنه می¬درخشند، تا در توازن و تعادل صحنه دخیل باشند، فرصت برابری برای رقابت ایجاد می¬کند. بازیگری مبتنی بر تئوری و عمل روی صحنه در مواجهه با تماشاگر است. به قول رولن بارت، بازیگر با تماشاگرانش ـ یعنی با دیگر افراد جامعه ـ رابطه‌ای مکمل (ونه متضاد) دارد. او چیزی است که آنها نیستند و همراه با آنها یک ارگانیسم اجتماعی کاملاً متوازن را تشکیل می‌دهد. رفتاری که ما به هنگام اجرای نقش داریم، دو نوع پیام یا نشانه ارسال می‌کند: یکی اطلاعاتی که آگاهانه به دیگران می‌دهیم؛ یعنی تاثیری که سعی می‌کنیم بر دیگران بگذاریم، و دیگری اطلاعاتی که بدون توجه ما بیرون می‌ریزد؛ یعنی کارهای ناخودآگاهی که از ما سر می‌زند و نشان دهنده‌ی این است که احساس واقعی ما چیست. درهم‌آمیختگی این اطلاعات می-تواند ما را در برابر دیدگان کنجکاو تماشاگر قرار دهد تا توان و اندازه¬ی ما را در درک، کشف و عمل صحنه¬ای بسنجد.
طراحی لباس و موسیقی نمایش «رومئو و ژولیت» از نقاط عطف نمایش است هر چند انتظار می¬رفت با توجه به المان¬های به کار رفته در کانسپت اصلی نمایش، نشانه¬های زمانی و این زمانی در طراحی لباس لحاظ شود ولی با این وجود زیبایی و تزئین لباس¬ها و ماسک¬ها چشم-نواز است.
جهانِ درام، جهان سیر و سلوک است. سیر و سلوک آفرینشگر و هنرمند به دنیای ناشناخته‌ها و کشف آنها به طریقی که بتوانند به هدف و انگیزه‌ی نهایی که همانا شناخت و معرفت است، دست پیدا کنند. شناخت انسان از خود و از دیگری و نیز مواجهه‌ی انسان با خود و با دیگری، گفتگویی را شکل می‌دهد که هدف نهایی درام است. نمایش «رومئو و ژولیت» تلاش می¬کند در فضایی مفرح و شاد گفتگویی مهم با مخاطب داشته باشد و این برای یک اثر نمایشی قابل تامل است.
امیرعباس حیدری (amirabbasheydari)
سپاس بیکران از لطف قلم و قدمتون
جناب ولایی نازنین
بی حد از مهربانی شما در حضور و نظر سپاسگزارم
به یقین بخش مهمی از ارزش گذاری برای یک اثر در نقد خلاصه میشه و درایت و دقت و البته وسواس پرداخت شما به گروه، انرژی بخش و دلیل ادامه خواهد بود
مهربانی‌تون رو سپاس
❤️❤️❤️
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
قصه های در گوشی، حکایت قلب های تپنده است برای زمزمه های آهسته و عاشقانه اگر خطوط ارتباطی مختل نشود. این اختلال لعنتی همان «نشدن« است که به کرات راه نفس را می گیرد تا گفت و گویی به سرانجام نرسد تا نشود آنچه قرار است «بشود». پس بغض ها با ما خواهد بود و ما خو کرده به این بغض های در گلو مانده هستیم. با آنها زندگی می کنیم و با همان ها خواهیم مرد.
دختری که دانشجوی علوم ارتباطات است و با پسری که عقده ارتباط دارد و دزدانه به ارتباط دیگران سرک می کشد، جز از قصه ی ناگفته و در گوشی خود نمی توانند قصه ای دیگر را روایت کنند اما چرا این قصه شکل نمی گیرد و چرا قصه ی هیچکدام از ما شکل نمی گیرد.
حسین حیدری پور لایه به لایه ی قصه های در گوشی ما را به نرمی و آهستگی و در سکوتی دلنشین روایت می کند. روایتی خطیر از سکوت بی رحمانه ی جامعه در برابر گسست روابط و عزلت و گوشه گیری انسان معاصر که به تاخت همه ی قراردادهای اجتماعی را در هم می ریزد و نسخه نوینی برای بی پناهی اش می پیچد. قصه های در گوشی، روایت مکرر و دهشتناک انسان تنها و بی پناه عصر حاضر است.
ایجاز در حرکت و گفتار، به منظور همسان سازی و طراحی فضای دو کاراکتر نمایش است که حیدری پور توانسته با طراحی سکوت های بجا و به اندازه رکود و انجماد جهان دو کاراکتر نمایش را برای مخاطب ملموس تر کند. به نظر می آید برای نیل به این هدف لازم بوده مسیر نمایش از ناتورالیستی محض به رئالیسم کنش مندی حرکت کند تا حیدری پور جهان بینی خود را در مواجهه با محتوای موردنظر به چالش بکشد و آن را با مخاطب خود در میان بگذارد. تسری این مهم می توانست در دکور بهتر نمود داشته باشد تا طراحی صحنه معلق در میان طبیعت گرایی و واقعیت گرایی نباشد هر چند طراحی نور نمایش سعی در برطرف کردن این نقیصه دارد همچنان که ... دیدن ادامه ›› در این میان خلق کاراکترهای ملموس فضای ذهنی کارگردان توسط بازیگران توانمند نمایش قابل درک و دریافت است.
استفاده از لحن و حس متفاوت و پرورش صدا و سکون و حرکات موجز و کنترل شده برای خلق کاراکترهای نمایش قصه های در گوشی، ایمان دبیری و مرجان آقانوری را سربلند از اجرای نقش ها نموده است و به نظر می رسد هر دو جز آن دسته از بازیگرانی هستند که روی صحنه بر رفتار بدنی و گفتاری خود به شدت کنترل دارند و این نشان دهنده ی آن است که هر دو شناخت خوبی از حضور در صحنه دارند.
با آرزوی موفقیت برای کلیه عوامل تولید و اجرای نمایش قصه های در گوشی.
نگار امیری (negaramiri)
سلام جناب ولائی عزیز
ممنون از اینکه به تماشای نمایش «قصه های در گوشی» نشستید
و ممنون بابت زمانی که برای نگارش درباره نمایش در اختیار ما قرار دادید
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
سپاسگزارم جناب ولایی نازنین از حضور و نگاه و قلم شما🙏🌹
۰۹ خرداد ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نگاه علی رضا نراقی به نمایش اپرای شیپور
منتشر شده در سایت ایران تئاتر
دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
....................................‌‌
نگاهی به نمایش «اپرای شیپور» نوشته و کار فریدون ولایی
پایانِ وهمِ شیرینِ قدرت بی‌قدرتان

اپرای شیپور
علی‌رضا نراقی: نمایش «اپرای شیپور» به نویسندگی و کارگردانی فریدون ولایی مدتی است که در سالن چهارسو تئاتر شهر به صحنه رفته ... دیدن ادامه ›› است. نمایشی ضد جنگ و انتقادی درباره رویارویی دو گروه نظامی فرضی بر سر یک جزیره فرضی که از قضا نامی کنایه‌آمیز و برای ما خاورمیانه‌ای‌ها قابل‌شناسایی دارد؛ «میدل ایسلند». نمایش در عین انتزاع و قراردادی بودن در همه ارکان معنایی متن و اجرا با زمانه و جغرافیای خود پیوندی انضمامی و بنیادین دارد. «اپرای شیپور» نمایشی است که با ترکیب انتزاع متنی و فانتزی اجرایی و سبک کمدی بزن‌وبکوب و نشانه‌های کلامی و صحنه‌ای نوعی بازی و نمایشگری مضاعف را به درون واقعیت مفروض تماشاگر می‌برد و اتصالی نو میان مخاطب با وضعیت سیاسی‌اش ایجاد می‌کند. نمایش آشکارا با دغدغه‌ها و مصائب سیاسی امروز منطقه ما درگیر می‌شود و به شکلی تئاتریکال تلاش دارد تحلیلی از این وضعیت ارائه کند.

یک زمین سبز؛ جزیره‌ای که بر سر مالکیت آن جنگ است و همچون یک میز بیلیارد است که برنده آن هنوز روشن نیست. جنگنده‌ها همان توپ‌های گرد و روان بیلیارد هستند و چوب بازی همان واقعیت و فضای مجازی است که بازی را به گردش درمی‌آورد
یک زمین سبز؛ جزیره‌ای که بر سر مالکیت آن جنگ است و همچون یک میز بیلیارد است که برنده آن هنوز روشن نیست. جنگنده‌ها همان توپ‌های گرد و روان بیلیارد هستند و چوب بازی همان واقعیت و فضای مجازی است که بازی را به گردش درمی‌آورد؛ همان رسانه‌های خبرسازی که بازی را حجم و شکل می‌دهند و البته همواره زنده نگه می‌دارند و اجازه نمی‌دهند گردش جنگ توقف پیدا کند؛ اما دست‌هایی که بازی می‌کنند نیز پنهان‌اند، قابل‌شناسایی نیست، عاملیت از آن آن‌هاست که از دسترس ما و رزمنده‌ها دورند؛ اما در طول نمایش سربازان خوش‌خیال و دوست‌داشتنی، خیال و سودای تصاحب عاملیت پیدا می‌کنند؛ در جست‌وجوی زندگی، نزدیکی و دگرگون ساختن بازی. این شاید توصیفی فشرده است از جهان نمایش «اپرای شیپور» که یک کمدی فانتزی است که با آشوب در صحنه، تصویری متفاوت از دنیای آشفته ما می‌سازد.

نمایش یا همان جنگ میان دو گروه نظامی، نظمی است تحمیلی اما نیروی آنارشیستی انسان‌های نظم‌گریز در برابر این نظم برساختی می‌ایستد. تیپ‌هایی که هم گویای سلسله‌مراتب نظامی در جنگ هستند و هم گروه‌های کلی‌شده اجتماعی را نمایندگی می‌کنند، در مقابل هم قرار گرفته‌اند و جنگ و ماندگاری در آن همچون صوتی گوش‌خراش به‌طور مداوم به آن‌ها یادآوری می‌شود؛ و اگر این یادآوری شوم نباشد، آن‌ها جای جنگیدن با هم پیوند می‌خورند و زندگی را به‌عنوان نیروی مقابل جنگ شکل می‌دهند. در حقیقت در این دوگانه‌ای که «اپرای شیپور» می‌سازد، نظم نیروی جنگ یا همان مرگ است و آنارشی و گریز از نظم نیروی زندگی و سازندگی. امکان رهابخشی‌ای هم که نمایش ارائه می‌کند همین است که شاید این جنگنده‌ها بتوانند به جای فرمان‌برداری، زیر میز بزنند، با هم مهربانانه زندگی کنند و جزیره را مال خود سازند؛ آن‌ها می‌خواهند همچون قدرت بی‌قدرتان در برابر بالادستی‌های خود و دستان زورگویش ابتکار عمل را به دست گیرند؛ اما گویی فراموش کرده‌اند که آن‌ها تنها چند گوی غلتان هستند که به‌واسطه مهره سفید و چوب‌ها و دسته‌ای نامرئی تکان می‌خورند و اگر مهره سفید را بیرون کنند، دیگر چوب و دستی هم نخواهد بود، حرکتی هم در کار نخواهد بود و دیگر میز بیلیارد یا همان جزیره هم به کار نخواهد آمد و این پایان قدرت شیرین بی‌قدرتان است. قدرتی که در ذهن شیرین است اما درنهایت ایده‌ای ذهنی است، درنهایت ابتکار عمل در دستانی است که آن‌ها از دیدن و درکش عاجزند.

جزیره در آب غرق خواهد شد و سربازان خوش‌خیال حتی همچون خاطره‌ای محو در ذهن جزیره باقی نخواهند ماند.

طبیعتاً این جهان فانتزی با تیپ‌های ساده‌شده‌اش را ولایی در قالب موقعیت‌هایی کمیک پیش می‌برد، اما این کمدی، یک کمدی بزن‌وبکوب است که گاه مفهوم را در لحظات خود مستحیل می‌سازد
طبیعتاً این جهان فانتزی با تیپ‌های ساده‌شده‌اش را ولایی در قالب موقعیت‌هایی کمیک پیش می‌برد، اما این کمدی، یک کمدی بزن‌وبکوب است که گاه مفهوم را در لحظات خود مستحیل می‌سازد؛ گاه در تیپ‌سازی و رفتن به درون طعنه‌های روز و خنده گرفتن از مخاطب افراط می‌کند و البته در میزانسن آن‌چنان هم شسته‌رفته و تروتمیز نیست. بخشی از این عدم پاکیزگی میزانسن و اغتشاش صحنه‌ای به آن آنارشیسم درونی و آرمانی نمایش بازمی‌گردد، به جنگ که در منظم‌ترین حالت هم مخل نظم و موجد آشفتگی است؛ اما درهرحال نباید بازنمایی اجرایی ایده تبدیل به نقصی اجرایی شود و خود اجرا را از یکدستی و روندی فکر‌شده بیرون کند. اتفاقی که گاه به لحاظ کیفیت اجرایی به نمایش «اپرای شیپور» لطمه زده است؛ اما تمام این نواقص مانع ارتباط و اتصال تماشاگر با کار و ایده درونی‌اش نشده است و این در موفقیت نمایش مهم‌ترین نکته است.
سپهر، امیر مسعود و احسان مشعل چی این را خواندند
یاسمن حسینی و عمادالدین محبی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یادداشت کارگردان
بله اتفاقا این نمایش، اپرای شیپور نیست. اپرای بوق است. بوق ممتد. برای گوش هابی که نمی خواهند بشنوند.
جدا از همه ی بی مهری ها و عداوت حاکمان کلان فرهنگی و هنری، پیش داوری ها و حب و بغض های بی حد و حصر به ظاهر همکار و همراه کمر تئاتر این مملکت را شکسته است.
این یک داستان نیست، حکایت دردآور تئاتر این روزهای ماست که پیش از تماشای اثر درباره اش سم پاشی می شود و من به شخصه معنی و مفهوم اینهمه کینه و آزار خود و دیگران را نمی فهمم و اینکه این رفتار قبیح دردآور چه عایدی می تواند برای این افراد داشته باشد، آن را هم من می فهمم.
عادت گروه است که پس از اجرا روبروی ورودی تئاترشهر می نشینیم و در مورد اجرا باهم گپ و گفت می کنیم. پنجشنبه پس از اجرا من زودتر از تئاترشهر زدم بیرون و تازه نشسته بودم که فردی بیرون آمد و بهم خسته نباشید گفت و من متوجه شدم که امروز نمایش اپرای شیپور را دیده است و با شور خاصی در مورد نمایش صحبت می کرد و از اینکه چنین موضوعات جذاب و دوست داشتنی روی صحنه است و من خرسند بودم که کار را دوست داشته است. اما لابلای صحبت هایش فرمودند اتفاقا من چند روز پیش یه استوری گذاشتم که دیگه چقدر باغ آلبالو و یه چند تا باغ زردآلو و برای همین کار شما برای من جذابیت و حرف تازه ... دیدن ادامه ›› ای داشت!
من یک لحظه یاد اسکرین شاتی از یک استوری افتادم که مدیر روابط عمومی برای من فرستاده بود و به ایشان گفتم بله تو اون استوری برای کار ما هم یه تیکه ای پرونده بودین. ایشان فرمودند والا دوستی در مورد کار شما به من چیزی گفته بودن و الا من کار شمارو ندیده بودم و امروز دیدم و نظرم عوض شد.
حالا شما خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
بله اتفاقا این نمایش، اپرای شیپور نیست. اپرای بوق است. بوق ممتد. برای گوش هابی که نمی خواهند بشنوند.
راستی کارایی تئاتر چیه؟ مگر نه اینکه باید بسترساز اخلاقیات انسانی باشد؟
جماعت تئاتری ما چه کرده ایم با خود و دیگران؟
آب در هاون کوبیده ایم؟
سپاس از حضور پرمهر و دلگرم کننده تماشاگران عزیز روز دوازدهم اجرای اپرای شیپور
عمادالدین محبی و یاسمن حسینی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یادداشت کارگردان:
در اینکه هر نمایشی می تواند نقاط ضعف و قوتی داشته باشد، هیچ شکی نیست. چرا که شرایط تولید و ارائه یک اثر بسته به عوامل بسیار زیادی است که در حوصله این یادداشت نیست. اثر با اقبال عمومی
و یا عدم آن شناخته می شود و معطوف به تعریف و تمجید یا تقبیح و سرکوب دیگران نیست. بنابراین تنها کلید اعتبار یک اثر تماشای آن قبل از قضاوت است.
نمایش اپرای شیپور راه خود را از اقبال تماشاگرش پیدا کرده است و پر بودن صندلی های سالن در چند روز اخیر مبین این نکته است و من در عجم از حمله به این اثر با کلماتی سخیف و نامعتبر توسط عده ای که اتفاقا برای گذاشتن چنین کامنت هایی از چند ساعت پیش تیوالی شده اند و یقین دارم با دیدن سالن پر از تماشاگر دست به کار می شوند تا مانع از حضور تماشاگر بشوند.
به نظرم دوره اینجور هجمه ها و سنگ اندازی های چاله میدونی گذشته است و دست اینگونه افراد معلوم الحال برای همه رو شده است و الا چطور پس از اقبال عمومی اثر و پس از اینهمه نقد و نظر درست به یکباره چنین حمله ها و هجمه هایی شروع می شود.
من به هیچ عنوان دچار توهم توطئه نشده ام و یا درصدد دفاع از اثر حاضر نیستم اما ما همگی این قصه ها را ازبر شده ایم و پیشینه اش را می دانیم. ... دیدن ادامه ›› حال هم این بماند که حسادت مرزهای انسانیت را جابجا می کند و هم این که سرچشمه چنین قصه هایی از کجاست.
ما دستبوس تماشاگرانی هستم که با منطق و دلیل نقاط ضعف و قوت اثر را برای ما روشن کنند و بی هیچ حب و بغضی نقد اصولی و اساسی از کار داشته باشند که به جان دل خواهیم پذیرفت.
بگذار هنر بمیرد قبل از آنکه انسانیت.
یک روی سخنم با تماشاگرنماهایی بود که اکثرا جمله شأن شبیه هم بود با این مضمون بی مایه ترین و سخیف ترین تئاتری بود که دیدیم. حیف وقت و پولی که صرف کردیم.
و نمی دانستند کسی که هزینه کرده برچسب خریدار جلوی اسمش باید باشد و صد البته خریدار نبودند و از چند ساعت پیش تیوالی شده بودند.
و چون همین موارد را سوتی داده بودند، کامنت های خود را حذف کردند.
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
سلام. من نمایش شما را ندیده ام فقط می خواستم راجع به قسمتی که نوشتید منتقدین کار شما برچسب خریدار ندارند و اینکه تازه عضو تیوال شده اند تا به نمایش شما حمله کنند، بگم که غیر از تیوال اصولا امکان خرید از گیشه هم وجود دارد یا دوستی که عضو تیوال هست بلیط برای دیگری تهیه کند. پس دلیل نمی شود که فرد نمایش را ندیده باشد.
و مسئله دوم، اگر شما نظر افرادی که تازه عضو تیوال شده اند را قبول ندارید، قاعدتا می بایست به تعداد نسبتا زیاد کاربران جدیدی که از کار شما تعریف کرده اند هم توجه کنید!
موفق باشید
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
فریبا
سلام. من نمایش شما را ندیده ام فقط می خواستم راجع به قسمتی که نوشتید منتقدین کار شما برچسب خریدار ندارند و اینکه تازه عضو تیوال شده اند تا به نمایش شما حمله کنند، بگم که غیر از تیوال اصولا امکان ...
سلام بله حق با شماست و این احتمال هم وجود داره. اما صحبت من سر موضوع دیگری بود و اینکه در یک زمان مشخص اکانتی دست و پا میشه و سم پاشی انجام میشه و بعد کامنت پاک میشه.
همچنین بنده مخالف هرگونه تعریف و تمجید تیتروار نظیر عالی بود، دلچسب بود و... نیز هستم. ما در تئاتر به نقد نیاز داریم. نقد درست و اصولی. اگر خوب بود چرا و اگر مزخرف بود نیز چرا.
برقرار باشید.
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
استوری اینستاگرامی جناب دامون قنبرزاده نویسنده و منتقد
پس از تماشای نمایش اپرای شیپور
سپهر، امیر مسعود و Ali Kefchi این را خواندند
یاسمن حسینی، مصطفی رنجبری و عمادالدین محبی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سری اول عکس های رضا جاویدی عزیز از نمایش اپرای شیپور 🌺❤️
امیر مسعود این را خواند
رویا کاظمی، عمادالدین محبی و مریم برومند این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فریدون ولایی (fereydounvelaei)
درباره نمایش سلفی i
نگاه سیدعلی تدین صدوقی به نمایش سلفی
منتشر شده در سایت ایران تئاتر

نگاهی به نمایش «سلفی» نوشته و کار فریدون ولایی
سایه‌ها به‌مثابه ضمیر ناخودآگاه و نفس انسان
سیدعلی تدین صدوقی: نمایش «سلفی» همان‌طور که از نامش پیداست درواقع اشاره به خود است. شاید بتوان «سلفی» را به خودی معنی کرد یا با خود بودن. نمایش نیز حول این موضوع می‌گردد «آنچه به خود و به درون مربوط می‌شود یا از درون برمی‌آید».
«سلفی» یک پرفورمنس است که با سایه‌بازی تلفیق شده است. فریدون ولایی در مقام نویسنده و کارگردان انگشت روی موضوعی می‌گذارد که مبتلابه بشر و جامعه بشری از ابتدا تاکنون است. او این درون و یا ضمیر ناخودآگاه و یا به‌زعم راقم این سطور «منِ ذهنی» را دست‌مایه کار خویش قرار داده است. این ضمیری که ... دیدن ادامه ›› چونان سایه از بدو تولد با ماست. سایه درواقع هماره علامت پرسشی برای انسان بوده و هست از یونان باستان و حتی پیش‌‌تر، در فرهنگ‌های مختلف سایه جایگاه خاصی را داشته و با مراسم مذهبی و خرافات و سنن و آیین ویژه نیز عجین شده است. یونانیان سایه را روح آدمی می‌دانستند، این اعتقاد در فرهنگ‌های دیگر نیز رسوخ پیدا کرد؛ تا جایی که می‌گفتند کسی که سایه‌اش کوتاه می‌شود یعنی آنکه دارد به اواخر عمرش نزدیک می‌شود.
بسیاری هم سایه را به اشباحی در شب تعبیر کرده‌اند. اشباحی که به‌یک‌باره هنگام نیمه‌شب در گوشه اتاق‌مان ظاهر می‌شوند و به ما خیره می‌نگرند؛ و یا مانند بختک روی‌مان می‌افتند. بعضی‌ها نیز سایه‌ها را حافظ انسان‌ها دانسته‌اند؛ اما بیشتر همان اشباحی هستند که در نیمه‌های شب آدم‌ها را به هراس می‌اندازند و یا بالای سرشان می‌ایستند و به آن‌ها خیره می‌نگرند و یا چون بختک روی‌شان می‌افتند و ... خیلی از افرادی که سایه را دیده‌اند شب‌ها نمی‌توانند بخوابند. آن‌ها می‌گویند از ترس خشک‌مان می‌زند و نفس‌مان بند می‌آید. این اشباح کاملاً از سایه هستند و همان‌طور که به‌یک‌باره ظاهر می‌شوند، به همان سرعت هم غیب می‌شوند، حتی بعضی‌ها به سایه درون آینه‌ها اعتقاد دارند و می‌گویند این سایه‌ها هنگام شب از درون آینه به ما می‌نگرند. شاید به همین دلیل باشد که مادربزرگ‌های ما در قدیم می‌گفتند که شب‌ها در آینه نگاه نکنید، خوب نیست و شگون ندارد.
مرد دیگر چون بازیچه‌ای در دستان سایه است؛ او خود با دست خویش سایه‌اش را فربه کرده، راه را برایش باز کرده و حالا دیگر حریف او نمی‌شود
اما «کارل گوستاو یونگ» در روان‌شناسی پیشرفته بخش مهمی از تحقیقات و تئوری‌های خود را بر اساس سایه استوار می‌کند. او سایه را کلاً ضمیر ناخودآگاه انسان می‌داند و معتقد است که تا انسان از سایه‌اش یعنی از ناخودآگاهش به خودآگاه نیاید در ظلمات و تاریکی می‌ماند و این ضمیر ناخودآگاه و یا همان سایه است که عنان او را به دست می‌گیرد و هر طور که دلش بخواهد فرد را به این‌سو و آن‌سو می‌برد و خواسته‌های خود را به او تحمیل می‌کند؛ درواقع فرد آلت دست سایه می‌شود و هرگز به دانایی و آگاهی و روشنایی نمی‌رسد و این همان موضوع مهمی است که فریدون ولایی به شکلی امروزی و در قالب نمایشی بی‌کلام و پرفورمنس و سرشار از حرکت بیان کرده و آن را در مقابل‌مان به صحنه می‌کشد؛ هرچند که در ابراز این مفاهیم روان‌شناسانه و انسان‌شناختی در جاهایی الکن می‌ماند و در سطح پیش می‌رود؛ زیرا این مفهوم و لایه‌های زیرین متن و بن اندیشه است که در پرفورمنس امروزی می‌باید تبدیل به حرکت شود.
تئوری سایه‌ها در حال حاضر یکی از مسائلی است که ذهن بسیاری از اهل‌فن را درگیر خویش کرده است. سایه را می‌توان به «نفس» نیز تشبیه کرد؛ نفسی که با خواسته‌هایش می‌تواند انسان را به قهقرا و به سقوط فکری و اخلاقی و ... بکشاند.
«منِ ذهنی» درواقع همان سایه‌های درون ما هستند، همان ضمیر ناخودآگاهی که «یونگ» از آن یاد کرده است. ناخودآگاهی که تا آن را نشناسی و به خودآگاه تبدیلش نکنی در سیاهی و ظلمت و نادانی خواهی ماند و بازیچه دست نفسی که چونان سایه تو را از درون و بیرون احاطه کرده، می‌گردی.
ولایی سعی دارد این معنا را با فردی که صبح از خواب برمی‌خیزد و سایه خویش را مقابل خود می‌بیند، نشان‌مان دهد؛ فرد ابتدا در مواجهه با سایه می‌ترسد، سپس آرام‌آرام به سایه خود خو می‌گیرد، سایه از او صبحانه‌اش را طلب می‌کند، در ادامه مرد ابتدا با ترس و سپس با نوعی شعف از سر کشف چیزی تازه غذایش را با او شریک می‌شود اما سایه بیشتر و بیشتر می‌خواهد و هر بار فربه و فربه‌تر می‌شود تا آن‌که مرد را چون برده‌ای، اسیر خواسته‌های خود می‌کند. مرد دیگر چون بازیچه‌ای در دستان سایه است؛ او خود با دست خویش سایه‌اش را فربه کرده، راه را برایش باز کرده و حالا دیگر حریف او نمی‌شود. این نفس و این منِ ذ‌هنی چنان بزرگ شده است که همه وجود فرد را در برمی‌گیرد و خواسته‌هایش از چپ و راست بر سر مرد آوار می‌شود و او چاره‌ای جز برآوردن خواسته‌های سایه یا نفس و اطاعت بی‌چون‌وچرا از او را ندارد. مرد دیگر برده‌ای از برده‌های سایه شده است و از چنگال او رهایی نمی‌یابد.
و اینجاست که به اهمیت جمله مولا علی (ع) پی می‌بریم؛ جمله‌ای که توگویی برای هر لحظه و هر زمان گفته شده و کاربرد دارد؛ «من عرفه نفسه، فقد عرفه ربه» هرکس که نفس خویش را شناخت، رب خویش را شناخته است؛ و رب همان مربی و تربیت‌کننده است که باید او را شناخت. مربی درواقع می‌تواند وجه الهی انسان باشد که می‌باید با توجه به تعالیم دینی و اعتقادی و اخلاقی و انسانی و عرفانی نفس خویش را تربیت کند. آیا این به تعبیری دیگر همان جمله یونگ نیست که گفت: باید ضمیر ناخودآگاه خود را بشناسی و آن را به خودآگاه تبدیل کنی وگرنه در سیاهی یا ظلمت خواهی ماند و به روشنایی و دانایی نمی‌رسی، به دیگر سخن این همان تربیت ضمیر ناخودآگاه است.
شناخت سایه یا سایه‌های درون‌مان همان شناخت نفس و شناخت خویشتنِ خویش است.
نمایش به لحاظ اجرایی اما می‌توانست بهتر عمل کند؛ حرکات بازیگر اصلی در جاهایی در سطح مانده است، یعنی تنها با حرکاتی که گاه به‌سوی تکرار نیز می‌رود سعی دارد چیزی را نشان‌مان دهد اما لازم بود که در مورد چهره، میمیک، حس، کنش و واکنش، تحول حسی و... می‌باید بیشتر کار می‌شد. این شاید به‌نوعی مبتلابه دیگر بازیگران نیز هست. از سویی بعضی از موارد زیاده از حد تکرار می‌شود و این در حالی است که مخاطب متوجه قضایا می‌شود. درواقع تکرار بیش‌ازحد در راستای تفهیم یک موضوع شاید تأثیر معکوس بگذارد. از سویی این تکرار ریتم نمایش را مخدوش کرده و زمان آن را نیز بی‌جهت طولانی می‌کند‌؛ هرچند که بخشی از این‌ موارد مربوط به بازیگر است.
شناخت سایه یا سایه‌های درون‌مان همان شناخت نفس و شناخت خویشتنِ خویش است
از این‌ها که بگذریم حرکات و طراحی حرکت نیز می‌توانست با ظرافت و دقت بیشتری صورت پذیرد. باید گفت متن و مفهوم متن و آنچه ولایی در پی گفتن آن است بر کل کار ارجحیت پیدا کرده است؛ درواقع کارگردان بیشتر ذهنش معطوف مفاهیم متن و زیرمتن نمایش بوده است که البته مفاهیمی انسانی فلسفی روان‌شناختی و ژرف است و ولایی از پس این مهم برآمده است. در بخش سایه‌بازی اما او موفق عمل کرده و خلاقیت‌های خاص خود را داشته است.
می‌توان گفت نمایش «سلفی» کاری درخور، امروزی، مدرن و قابل ستایش است که زبانی جهان‌شمول دارد و در هر مکان و هر زمانی و برای هر مخاطبی قابل‌ ارائه است.
هر چند که نمایش در سال‌های قبل در جشنواره‌های خارجی شرکت کرده و جوایزی نیز برده است اما می‌باید مورد حمایت مسئولان ذی‌ربط قرار بگیرد و مخاطب بیشتری این کار را ببینند چراکه کاری است که بدون شعارزدگی و در سطحی مطلوب موضوعی کاملاً علمی و روان‌شناختی و فلسفی و انسانی و اعتقادی را مطرح می‌کند. اندیشه «فریدون ولایی» به‌عنوان نویسنده و کارگردان در جای‌جای نمایش مشهود است و چنانچه مورد حمایت قرار بگیرد می‌تواند خلاقیت‌های خاص خود را که به دلیل مسائل و مشکلات مادی از آن صرف‌نظر کرده است به منصه ظهور برساند و در این راستا دست به تولید کارهایی استانداردتر و تفکر‌برانگیز در زمینه‌های مختلف انسانی، اجتماعی، اعتقادی و... بزند
سپهر و امیر مسعود این را خواندند
کامران فریدی و سجاد ایران دوست آذر این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فریدون ولایی (fereydounvelaei)
درباره نمایش سلفی i
سلام و عرض ادب
به اطلاع دوستان و علاقمندان می رساند با توجه به نوع اجرای نمایش سلفی، ما پشت صحنه ی خاصی را در این اجرا تجربه کرده ایم و به نظر می آید اگر تجربه ی دیگری در حین اجرا داشته باشیم، خالی از لطف نخواهد بود.
ما می توانیم به تعداد بسیار محدودی تماشاگر در پشت صحنه ی اجرای خود داشته باشیم تا روند قصه از زاویه نگاه دیگری روایت شود. بنابراین از دوستان تماشاگری که یک بار نمایش سلفی را در جایگاه متعارف مخاطب تماشا کرده اند، در صورت علاقمندی می توانند با هماهنگی شخص بنده شاهد اجرای نمایش سلفی از پشت صحنه باشند. بدیهی با توجه به فضای اندک در هر اجرا امکان میزبانی دو نفر از تماشاگران عزیز را در پشت صحنه خواهیم داشت. امیدوارم لحظات جذابی را برای مخاطبان عزیز و به ویژه دانشجویان محترم تئاتر رقم بزنیم.
با سپاس
فریدون ولایی
کارگردان نمایش
ما دونفریم و بی‌اندازه از نمایش لذت بردیم … چطور میتونیم دیدنِ نمایش از آنسوی پرده را با شما هماهنگ کنیم ؟ 🌹
۰۶ آذر ۱۴۰۱
فریدون ولایی
سلام وقت به خیر. روزی که تشریف میارین اعلام بفرمایید در خدمتتون هستیم. شماره بنده 09045979171
سپاسگزارم 🌱
۰۶ آذر ۱۴۰۱
چه کار جالبی 👌
۰۸ آذر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فریدون ولایی (fereydounvelaei)
درباره نمایش سلفی i
سری عکس های جدید آیدا عظیمی
از نمایش سلفی
فریدون ولایی (fereydounvelaei)
درباره نمایش سلفی i
به نام و به پاس و پا به پای مردم، نمایش سلفی روزهای ۲۴, ۲۵ و ۲۶ آبان اجرایی نخواهد داشت. از روز جمعه ۲۷ آبان اجراهای نمایش از سر گرفته خواهد شد.
دمتون گرم. آدینه ازتون یاد بگیره که این سه روز هم داره اجرا می‌ره :)))))))))
۲۴ آبان ۱۴۰۱
با سلام
شب اول اجرا رو دیدم،فوق العاده بود،روایت هنرمندانه از دلیل هر انچه این روزها در جامعه در جریان است.لفظ اعتراضی برازنده این نمایش است.پیشنهاد میکنم حتما ببینید
برقرار باشید
۰۱ آذر ۱۴۰۱
با سلام .
اجرای نمایش سلفی یکی از بهترین اجراهای صامتی بود که من تو این مدت نمایش ها دیدم و این خیلی جذاب بود مخصوصا بازی خانم معبودی خیلی خیلی تو بیشتر دیده شدن این نمایش و زیباییش تأثیر داشت . من که خیلی خیلی لذت بردم .
۰۷ آذر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فریدون ولایی (fereydounvelaei)
درباره نمایش سلفی i
عکس های آیدا عظیمی
از تمرینات نهایی مایش سلفی
سپهر، امیر مسعود و مریم برومند این را خواندند
کامران فریدی و محسن احمدی اربابی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فریدون ولایی (fereydounvelaei)
درباره نمایش سلفی i
یادداشت کارگردان:
۱- همه ی ما دل و جان و روحمان با وقایعی است که بیرون از سالن های تئاتر و در قلب جامعه اتفاق می افتد و بی شک همراه و همسو با مردم و مخاطبین عزیز تئاتر حال دلمان به هیچ عنوان خوب نیست و صد البته با اجرا کردن نمایشی در داخل سالن تئاتر به هیچ عنوان قصد عادی سازی شرایط را نداریم اما پاره ای از مسائل نظیر تعهدات قبلی گروه هم هست که گاها از عهده ی گروه اجرایی خارج است و ما علیرغم به تاخیر انداختن اجرا مجبور به عمل به تعهدات خود هستیم. با این وجود تمام سعی گروه بر این مهم استوار است که شکل و محتوای ارائه شده با روح زمان حاضر منطبق بوده و تافته ی جدا بافته ای از شرایط حال حاضر جامعه نباشد. قضاوت این ادعای پس از تماشا با مخاطب عزیز خواهد بود.
۲- تعدادی از ما سالیان سال است که کار و زندگیمان در تئاتر خلاصه شده است و جز این نه کار دیگری بلد هستیم و نه درآمد دیگری می توانیم داشته باشیم. واقعیت این است که معیشت ما دچار بحران شدیدی شده است و زندگی اکثرمان مختل شده است. با احترام به همه ی نظرات درست و یا نادرست چاره ای جز اجرا برایمان نمانده است. به پیشنهادات کارساز دوستان دغدغه مند برای تامین نان شب امروز و فردایمان به جد گوش خواهیم داد. حتی اگر ...
۳- به همه ی نظرات موافق و مخالف به شدت احترام می گذاریم و هرگز از انتخاب عمل کسی آزرده نخواهیم شد چرا که معتقدیم اعتراضات اکنون جامعه برای کلمه کلیدی «انتخاب» ... دیدن ادامه ›› جاری است.
۴- نمایش «سلفی» تجربه ای جدید و متفاوت با تکیه بر عنصر مهم و جذاب نور و سایه در تئاتر است که سعی بر آن دارد کانسپت متکثر تکرار بر اساس کهن الگوی سایه و شخصیت را برای انسان معاصر یادآوری نماید. کهن الگویی که به زعم یونگ در همه ی انسانها در طول تاریخ تکرار و تکرار خواهد شد.
 یونگ معتقد بود که سایه ی شخصیت، یک کهن الگو است.
۵- این نمایش با عنوان قبلی «سایه ها و باد»، پیش از این در جشنواره های متعددی اجرا و جوایزی را کسب کرده است:
- سی و یکمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر
- دوازدهمین جشنواره بین المللی تئاتر کوفار کشور بلاروس
- هفدهمین جشنواره ی بین المللی تئاتر کارادنیز کشور ترکیه
- چهاردهمین جشنواره ی بین المللی تئاتر اسلاویای کشور صربستان
- دعوت شده به جشنواره بین المللی تئاتر کاستنبرک کشور بوسنی
- دعوت شده به جشنواره بین المللی تئاتر تریست تکت ایتالیا
۶- امیدوارم بتوانیم ساعتی حال خوب به تماشاگران عزیزمان که پر از درد و غم و اندوه هستند، هدیه کنیم.

مخلص و خاک پای مردم نجیب و آگاه ایران زمین
فریدون ولایی
فریدون ولایی (fereydounvelaei)
درباره نمایش کَر i
گفتگو از کیارش وفایی
منتشر شده در سایت ایران تیاتر به تاریخ 22 دیماه

گفت‌وگوی ایران تئاتر با فریدون ولایی کارگردان نمایش «کَر»
همیشه مرزها شنوا یا ناشنوا بودن انسان را ممکن می‌کند
ایران تئاتر: اهمیت شناخت انسان در شرایط متفاوت فضایی را ایجاد می‌کند تا دگرگونی‌های به وضوح عیان شده و هر تمایز دلیلی بر فاصله واقعی و خیالی انسان‌ها نسبت به بکدیگر باشد. اصولا این لازمه‌ها از جهاتی شبیه به یک رویا و از زاویه‌ای دیگر واقعیتی تو در تو است که هر لایه آن عنصر تغییر را تداعی می‌کند. شاید بتوان گفت جهان انسان‌ها یکی از مرموزترین مکان‌هایی که در هستی قرار دارد و به یقین کره زمین همچون موجودات روی آن تمایزهای زیادی نسبت به کرات دیگر را ... دیدن ادامه ›› رقم می‌زند.

فریدون ولایی در نمایش «کَر» در مقام نویسنده و کارگردان کوشیده است جهان انسان‌ها را با هزارتوهای بی‌شمارش به تصویر بکشد تا از این طریق بتواند مرز بین خیال و واقعیت را به حداقل رسانده و تحلیلی متمایز را ارائه کند. اهمیت این کنش نیز در راستای میل و نیاز انسان به جهان درون و بیرون یکی از مزیت‎های جهان این اثر است که تاکید به آن نیز خرده فلسفه‌هایی از باور را عیان می‌سازد. نمایشنامه‌های «پی آواز حقیقت»، «غزل آخرین انزوا»، «فهم فراموشی»، «ققنوس سربی» از جمله آثاری هستند که او به نگارش در آورده است. همچنین این نویسنده نمایش‌هایی چون «خورشید شام»، «آنالیز»، «پایکوبی در بلندی»، «آوازی نرم برای جهان»، «سایه‌ها و باد»، «دایره»، «کَر» و... را در مقام کارگردان روی صحنه آورده است. حال به بهانه اجرای نمایش «کَر» در سالن سایه تئاتر شهر که تا هفته ابتدایی بهمن‌ماه ساعت 17:30 روی صحنه است با وی گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.



ضرورت آنکه در دوران معاصر اکثر نویسندگان و کارگردان‌ها به جهان انسان‌ها و باورهای آنها برای نگارش و تولید آثارشان می‌پردازند چیست؟ آیا این نگاه برگرفته از دغدغه‌های شخصی آنها می‌آید و یا دلایل دیگری دارد؟

مهمترین دغدغه یک هنرمند به معنای واقعی کلمه باید تمرین و ممارست واکنش و توجه به کنش‌هایی باشد که در جهان پیرامونش جریان دارد. جهان اطراف ما سرشار از اضطراب‌ها و تشویش‌هایی است که به راحتی نمی‌توان از کنار آنها عبور کرد. لذا زمینه و زمان‌های مقتضی ایجاب می‌کند که نگاه کنکاش‌گری به دغدغه‌های اکنون داشته باشیم. حال هر زمان و مکانی فرزند خودش را تربیت می‌کند و نگاه بنده چه تلخ و چه شیرین حاصل شرایطی است که باعث به وجود آوردن موقعیت‌های حاضر است. بنابراین واقعیت موجود اساس توکل و اندیشه‌ام را شکل می‌دهد و در این صورت است که نمی‌توانم به آن چیزی که نیست فکر کنم و به آنچه که هست شکل دیگری بدهم. تعریف شرایط از حوزه اختیارتم بعنوان خالق اثر خارج است و در اینجا تنها می‌توانم روایتگر شرایط موجود شوم. در واقع بنده روایتگر شرایطی هستم که در جهان پیرامون رخ می‌دهد. سنجش جریان حاکم برای اجتماع و زاویه نگاهم بعنوان خالق اثر مسئله‌ای است که تنها مربوط به بنده است و شاکله اثرم را تعیین می‌کند و آن را در اختیارم قرار می‌دهد. حال این موضوع به نوعی شکل می‌گیرد که به صورت خواسته یا ناخواسته بعنوان جزئی از این کل می‌شوم و می‌توانم جریانی از شکل کلی داشته باشم. هنرمند تافته جدا بافته‌ای از اجتماع حاضر نیست، زیرا در کنار سایر اعضای جامعه با دیگران به زیستن خود ادامه می‌دهد. لذا بنده بعنوان خالق یک اثر هنری به نوعی زمان و مکان واحدی را دیگران تجربه می‌کنم. در واقع داده‌های یک جامعه منجر به تحلیل اطلاعات آن جامعه توسط خالق اثر هنری می‌شود که در طی این پروسه تاریخ تحلیل جامعه حاضر در قالب یک اثر عیان خواهد شد. البته هر درام که نوشته و به روی صحنه می‌رود به نظرم بخش مهمی از تاریخ یک جامعه را مکتوب می‌کند.

حال با توجه به این تعریف تصور می‌کنید مخاطب در این راستا با چه رویکردی می‌تواند با اثری اجتماعی روبرو شود؟ آیا صرفا درباره این موضوع تنها مسائل و دغدغه‌های انسانی دخالت دارد که مخاطب بتواند با جزئیات اثر بهتر ارتباط برقرار کند؟

تمثیل حضرت مولانا در آینه دیوار صیقل شده توسط صورتگران چینی همواره یکی از تمثیل‌های به یادماندنی است که به نظر می‌رسد درام‌نویس زمانی که به سمت خلق یک اثر دراماتیک می‌رود باید به آن نگاهی اندازد. حال هر اثر هنری آینه تمام نمایی برای افراد جامعه‌ای است که قرار آن اثر در مسیر نگاهشان قرار بگیرد.یکی از رازهای ماندگاری اثر هنری این است که آن اثر آفریده شده از جنس همان مخاطب‌هایی باشد که سهمی در شکل‌گیری آن داشته باشند. لذا زمانی که به اشتراک‌های یک اثر فکر می‌کنیم طبیعتا آمال، آرزوها، خواسته‌ها و یا دغدغه‌های طرف مقابل را نیز باید حائز اهمیت باشند تا بتوانیم به معنای مشترکی منجر شود. با توضیح باید اشاره داشته باشم که در نمایش «کَر» در نقطه‌ای ایستاده‌ایم که مخاطب نیز در آن نقطه می‌ایستد و این خود گویای آن است که اثر و مخاطب جدا از یکدیگر نیستند، بلکه قرار است حرکت گروه نمایشی و مخاطب در نقطه‌ای مشترک ایجاد شود. در واقع در این نمایش هیچ قضاوتی صورت نمی‌گیرد و تنها منعکس کننده موقعیتی خواهیم بود که به نظرم همه به آن دچار شده‌ایم و مخاطب جز این موضوع مورد دیگری را در صحنه نخواهد دید. بنابراین محتمل است که نه مخاطب ما را قضاوت خواهد کرد و نه ما مخاطب را داوری نخواهیم کرد. علاقه دارم در اثری که تولید می‌کنم مخاطب خود را ببیند که این خواسته در نمایش اتفاق می‌افتد. توجه به وجوه مختلف دغدغه انسان معاصر برای دوری از چند پارگی و رسیدن به انسجام وحدت گفتمان از جمله نکاتی بود که سعی داشته‌ام در این اثر به آن اشاره کنم تا نگاهمان یه سویه و تک بعدی نباشد. طبیعتا دغدغه‌های انسانی موجود در این اثر یکی از ابعاد به اشتراک گذاشته شده با مخاطب است و این نمایش مسائل دیگری در خود دارد که باید به آن پرداخته شود. روان‌شناسی رفتاری شخصیت‌ها در تعامل با دیگران که نشات گرفته از روان‌شناسی جمعی جامعه است موضوعی دیگر از موارد مورد اشاره بوده که تعریف جامعه‌شناسانه از رفتارهای فردی را به تصویر می‌کشد. حال این مهم یکی از مباحث شکل می‌دهد که منجر به گسست روابط در خانواده موردنظر است. مسئله نشنیدن در این نمایش گفتمان افراد با یکدیگر را از مسیر خود خارج کرده و هر انسانی در عصر تنها در ذهن خود زندگی می‌کند و این مصیبتی است که عصر حاضر با حضور خود در چمبره تکنولوژی، صنعت و انباشت اطلاعات کاذب برای افراد بشری رقم زده است.

جهان متن نمایش «کَر» ساختاری دارد که در آن جزئیات با داشتن اهمیت نسبت به کلیت روایت تاثیرات قابل توجه‌ای را فراهم می‌آورد تا فضاسازی اثر یکی از اهرم‌های روایی باشد. علت این تصمیم را می‌توان به جهان‌بینی و دغدغه‌های شما نسبت به جهان پیرامون که به شخصیت‌ها منتقل کرده‌اید قلمداد کرد؟

نمایشنامه «کَر» روایت جزئیات دغدغه‌ها، آمال و اشتغال‌های کاذب شخصیت‌هایی است که در نهایت در مجموعه‌ای منسجم به کلیتی در فرم و محتوا منتهی خواهد شد. هر کدام از شخصیت‌ها جهان خاص خود را دارند که در آن زندگی می‌کنند، اما این زندگی در کنار دیگران جریان دارد و هیچ کسی برای دیگری اهمیت پیدا نمی‌کند و هر شخص دنیای خود را تجربه می‌کند. کنار هم بودن به معنای با هم بودن نیست و این مسئله شرایط خطرناکی را به وجود آورده است که منشا آن برای همه مبهم جلوه می‌کند. شاید ناآگاهی حاصل از شرایط و موقعیت جاری و یا میراث به جا مانده از گذشتگان این اتفاق را رقم زده است. لذا نکته‌ای که وجود دارد این بی‌خبری شرایط حاصل شده را پیچیده‌تر کرده است. اکنون مسئله ما چگونگی پیدایش این فاجعه نیست، بلکه نحوه برخورد و رفتار متقابل ما با این فاجعه است که جهان نمایش «کَر» را شکل می‌دهد. فضاسازی اثر دقیقا به سمتی می‌رود که بتواند عامل فاجعه را ترسیم کند. این نمایش ساختاری سینوسی دارد که نشان دهنده علائم حیاتی شخصیت‌های اثر و به طبع از آن کلیت جهان نمایش را در اختیار دارد. حرکت آدم‌هایی که در یک مسیر مشخص و لابیرنت تعیین شده مسیر رفت و برگشت بیهوده‌ای را تداعی می‌کند که ابتدا و انتها ندارد. ریتم و تمپو نمایش نیز نشانگر آن حرکت سینوسی است تا تصویرگر نبض کلیت نمایش باشد با وجود اینکه هنوز می‌زند، اما افت و خیزهای خودش را دارد تا در لایه‌های بعدی به یک گروتسک برسد. قطعا در این مسیر جهان‌بینی خالق اثر در روابط بین شخصیت‌ها دخالت دارد، اما این موضوع به آن معنی نیست که شخصیت‌ها در جهان خود زندگی نمی‌کنند. بنده اعتقادم بر آن است که پس از خلق اثر مرگ مولف حتمی است و آنچه روی صحنه اتفاق می‌افتد حاصل گفتمان شخصیت‌ها و جهان آنها است که مولف تنها در خلقشان دست دارد.

مزیت آنکه جهان اثر با داده‌های متن نمایشنامه به شکل مستقیمی تحت تاثیر جهان شخصیت‌ها است چیست؟ آیا این تمرکز در روایت سبب شده است که مخاطب بیشتر بتواند با زندگی آنها در نمایش ارتباط برقرار کند؟

معتقد هستم در یک اثر دراماتیک موقعیت نمایشی به درستی و صحیح خلق می‌شود همه چیز در راستای آن جهان خلق شده حرکت کرده و به انسجام می‌رسد. موقعیت خلق شده در نمایش «کَر» تمام شخصیت‌ها را با خود درگیر می‌کند و در نهایت اثر با رویکرد تعامل بیشتر با مخاطب مواجه خواهد شد. جهان شخصیت‌های این اثر، جهان متعارفی است که مخاطب با آن همذات پنداری کرده و از این طریق با مسئله اصلی نمایش نزدیکی پیدا می‌کند تا به یک چالش نهایی دست پیدا کند. در واقع تمام دغدغه بنده آن بوده که جهان شخصیت‌ها در راستای کشف جهان نمایش توسط مخاطب قرار بگیرد تا از این مسیر به یک فهم مشترکی از موقعیت ایجاد شده در نمایش برسد.

موقعیت مکانی در این نمایش یکی از کارکردهای مهم در روایت است که باعث شده هر شخصیت به فراخور نیاز و تاثیرش در روایت ماجراها و اتفاق‌های خود را از درون و بیرون تشریح کند. دلیل این موضوع فارغ از بحث روایی چه کارکردهایی با خود به همراه داشته است؟

برون‌ریزی شخصیت‌ها از آن اتفاق‌های دراماتیکی است که باید جهت ایجاد تغییر و تحول در کلیت اثر صورت بگیرد که در این نمایش به شکل صریح در راستای خلق کنش کلان اثر رخ می‌دهد. لذا هر کدام از شخصیت‌ها برای خود جهان متفاوتی از دیگری را متصور می‌شود که به آن اصرار دارند. اصرار در واگویه داستان خود توسط شخصیت‌ها به جوهره درام این نمایش باز می‌گردد که از آن به مسئله نشنیدن دیگران تاکید دارد که بحران اصلی اثر است.

موقعیت محور بودن اثر در درام از جمله تصمیم‌های درستی است که در ازای به وجود آمدن اتفاقی آن را وضعیت مبدل می‌سازد تا از آن بعنوان محرکی برای پیشبرد روایت استفاده کند. تصور می‌کنید مواردی چون کنش و واکنش‌ها از سوی شخصیت‌ها و ارتباط آنها با فضای نمایش تحت تاثیر این عنوان است؟

بادی در خانه‌ای افتاده و موقعیتی خطرناکی را برای افراد خانه رقم زده است. حال وقتی باد شدید است طبیعتا گفتمان دچار مشکل شده و اختلال در شنوایی ایجاد می‌شود. مسئله مهم برای بنده درباره این پدیده طبیعی در ازای شنیدن و نشنیدن در جریان این باد ناخواسته است که مانع از به وجود آمدن گفتگو خواهد شد. گفتگو یک امر دو سویه است، در حالی که جهان نمایش معرف گفت تا گفت است که نمود بیشتری پیدا می‌کند. لذا تخیل بنده از این پدیده و تبعات آن موجب زایش نمایشنامه «کَر» شد. حال در این موقعیت باید شخصیت‌هایی وجود داشت که موقعیت موجود با بحرانی نشات گرفته از این محرک شکل دراماتیک ببخشد. بنابراین چنین داده‌هایی سبب شد تا عناصر موجود با چنین مشخصاتی تعریف شوند. بدیهی است که در این مسیر باید به کنش‌هایی پرداخته می‌شد که بتوانند محرک جریان اصلی درام باشد و در این میان حضور شخصیت‌ها و جهان ذهن و روابط بین آنها ساختار کلی را به وجود آورد.

تصویرسازی‌ها و برون‌ریزی شخصیت‌ها نیز برگرفته از موقعیت‌های نمایشی است که قادر خواهد بود با داشتن فضای قابل درک مخاطب را بیشتر از یک شاهد با خود همراه سازد. دلیل آنکه این طراحی را در جهان نمایش به کارگرفته‌اید چیست؟

در طراحی فضا باید به نکته‌ای دست می‌یافتم که هم‌زمان با جریان درام و موقعیت شکل گرفته مسیر درست را مشخص کرده تا در خدمت فرم و محتوا قرار بگیرد. ایده اصلی در نمایش آن بود که این درام باید ارتباط مستیمی با یک پنجره در خانه شخصیت‌ها داشته باشد. در واقع پنجره برزخی میان جهان درون و بیرون است. لذا جهان ذهنی و واقعی که شخصیت‌ها با خود به همراه دارند در این طراحی نمود پیدا کرده و ما به آنچه که قصد داشته‌ایم دسترسی پیدا کرده‌ایم.

جهان اثر در مرزی بین خیال و واقعیت بنا نهاده شده تا شخصیت‌ها بتوانند آنچه که در زندگی نمایشی خود تجربه کرده‌اند را برای سایرین شرح داده و حتی در مواقعی از آنها دفاع کنند. علت این رویکرد از نوع رفتارهایی است که برای آنها در نظر داشته‌اید و یا اقتضای روایت این موضوع را طلب کرده است؟

هر اثر هنری اگر برای مخاطب یا موقعیت مکانی و زمانی خاصی خلق شود تاثیر و گیرایی چندانی نخواهد داشت. ایجاد محدودیت و گزینش مخاطب برای یک اثر هنری قابلیت چندانی ندارد و به طور حتم رسالت خود را از دست خواهد داد. لذا دلیل آنکه داستان نمایش «کَر» در این جغرافیا رخ می‌دهد سببی برای عدم وجود چنین داستانی برای جوامع دیگر نیست، بلکه اصولا پرداختن به یک مسئله درونی در یک جامعه نباید وحدت گفتمان و یا ارتباط با جوامع دیگر را از خود صلب کند.

تاکید جهان اثر به هویت انسان‌ها و همچنین خواسته‌های آنها که شخصیت‌ها بعنوان نمونه ما به ازایی این موارد را در رفتار و حرف‌هایشان بیان می‌کنند اشاره دارد. آیا این گزینش از سوی شما بعنوان نویسنده و کارگردان نوعی نگاه جهانشمول است؟

شخصیت‌های اثر در فضایی بین خیال و واقعیت زندگی می‌کنند. حال جهان خیال، جهان ذهنی آنها است و در صدد کوچ از دنیای خیال و رویا به جهان واقعی می‌آیند. در واقع دنیای خیال آنها مملو از ایده‌آل‌هایی است که در واقعیت به آنها دست نیافته‌اند که این موضوع نقصی بزرک را برای هر شخصیت رقم زده است. لذا شخصیت‌ها خواهان تغییر و تحول هستند، اما شرایط و وضعیت به وجود آمده آنها را به یک ایستایی رسانده است. لذا بر اساس گاهی صدای ذهن هر شخصیت را می‌شنویم و فراتر از آن حتی اگر گفت‌وگویی بین آنها رخ بدهد مجدد صدای جهان ذهنیشان را خواهیم شنید. شخصیت‌ها بر این باور هستند که غوطه ور شدن در جهان خیال آسان و محسوس‌تر از واقعیتی است که بجز درد و محنت چیزی برایشان نخواهد داشت. بنابراین آنها دائم در حرکت بیم واقعیت و خیال هستند تا به سمت ایده‌آلی که می‌خواهند خیز بردارند تا وضعیت خود را تغییر دهند.

آمبیانس‌ها و نریشن‌های موجود در نمایش از دیگر موارد روایی است که به شکل جلوه‌های صوتی تاثیرات قابل توجه‌ای را در روند رفتارها و واکنش‌های هر شخصیت در جهان اثر دارند. آیا این تاکید به نوعی گویای فضای ذهنی شخصیت‌ها است که در روندی موازی بین خیال و واقعیت زندگی می‌کند؟

شاه‌پیرنگ نمایش «کَر» بر اساس کشمکشی که شخصیت‌ها با عامل بیرونی پیدا می‌کنند بنا نهاده می‌شود، اما در طول نمایش این خرده پیرنگ‌ها هستند که به کنش موجود سمت و سو می‌دهند و آن را به جریانی تا مرز ضد پیرنگ تبدیل می‌کنند. لذا هر کدام از شخصیت‌ها با داستان‌های مینی‌مالیستی که دارند بخشی از روایت را به جلو هدایت کرده و در حالی که با عامل بیرونی در کشمکش بوده به شدت محصور جهان ذهنی خود هستند. خرده پیرنگ‌ها بر اساس طراحی که دارند منجر به رعایت موتیفی در کلیت داستان شده‌اند تا اثر به یک هارمونی ساختاری دست پیدا کند.

خرده پیرنگ‌های طراحی شده در جهان متن با رویکردی دراماتیک به جهان اثر وارد می‌شود تا بتوانند جهان معاصر و انسان‌های اکنون را به شکلی مورد اشاره قرار بدهند با این دانسته که نوسان‌های ریتم نیز تحت تاثیر آن قرار می‌گیرد. آیا این موضوع برگرفته از تئاتر مدرن است؟

روایت حاضر در این نمایش که یک روایت مدرن و ساختارشکن از یک موقعیت دراماتیک است ساختار مدوری دارد و همان‌گونه که از اتمسفر موجود در اجرا مشخص است درام در یک بی‌وزنی و اندام‌واره یک سازه واقعی اتفاق می‌افتد که این مسئله ایجاب می‌کند در حالی که داستان اثر نسبت به یک واقعیت ملموس شکل می‌گیرد، اما جهان ذهنی مشتق از واقعیت سهمی بزرگی در این پیکره دارد. بنابراین جهان ذهنی شخصیت‌ها بخشی از واقعیت درونی آنها است که در قالب خیال و تصور بروز پیدا می‌کند.

آیا می‌توان شخصیت‌های این نمایش را بعنوان راوی تعریف بدهیم که اتفاق‌های جهان پیرامون خود را با تاسی گرفتن از واقعیت‌ها پیش روی مخاطب شرح می‌دهند؟ انسجام موقعیت‌ها چه تاثیری در این تعریف نسبت به داده‌های جهان اثر دارد؟

هر انسانی در این جهان روایت خود را از این جهان اثر داشته و شخصیت‌های این نمایش روایت خود را از جهان پیرامون خود دارند. لذا آنها جز از واقعیت ملموس پیرامون خود که قطعا تجربه افراد بیرون از درام نیز است شرح دیگری را روایت نمی‌کنند. حال در این نمایش جهان داخل و خارج درام روایتی همسان از خود و هم نوع دارند که جدا از یکدیگر نیستند. صدا و سکوت صحنه نمایش «کَر» و صدا و سکوت بیرون از صحنه این اثر نیز خواهد بود که بی‌شک تاثیر و تاثری نسبت به هم خواهند داشت. به نظرم وجود این هم پوشانی است که واقعیت یکسان و همسان داخل و خارج از صحنه را تعریف می‌کند.

شیوه اجرایی شما بعنوان کارگردان با در نظر گرفتن چه نکاتی شکل گرفته است؟ میزانسن‌ها تا چه اندازه از این تمهیدات تاثیر گرفته است؟

از ابتدا قرار بر آن نبود که نمایشنامه «کَر» یک نمایشنامه ابزورد باشد، اما شرایط متن به گونه‌ای پیش رفت که به این مفهوم منتهی شد. حال در بخش کارگردانی تا زمانی که طراحی در ذهنم ته‌نشین نشود امکان طراحی و میزانسن برایم وجود ندارد، بنابراین از طراحی صحنه به ایده کارگردانی خواهیم رسید. لذا در این راستا طراحی حرکت و نور نیز شکل نهایی به خود گرفت. مهمترین مسئله در زمینه کارگردانی که می‌توانستم به آن فکر کنم ریتم اثر بود که همسان با ایده ذهنی‌ام باید شکل درستی به خود می‌گرفت. زیبایی‌شناسی در خلق تصاویر با استفاده از نشانه‌گان آمبیانس‌ها و همچنین جلوه‌های صوتی که کلیتی منسجم در فرم را به نمایش بگذارد از اولویت‌های کارگردانی بنده بود.
فریدون ولایی (fereydounvelaei)
درباره نمایش کَر i
نگاهی به نمایش «کَر» به کارگردانی فریدون ولایی
زندگی، سوت قطاری است که در خواب پُلی می‌پیچد
ایران تئاتر، کیارش وفایی:

شرایط جهان هستی در شیوه و زندگی انسان‌ها نقش تعیین‌کننده‌ای دارد به گونه‌ای که گاهی باور آنها را تحت تاثیر قرار داده و وضعیت‎هایی را پیش می‌آورد که هیچ کدام از جزئیات آن قابل انکار نیست. حال این رویه تا اندازه‌ای مرزی مشخص را ایجاد می‌کند تا هر انسان بتواند در مقام یک موجود فکور نگاهی متفاوت به داده‌ها و داشته‌هایش اندازد با این دانسته که تشابه‌های زیادی در اوج تمایزها لحاظ شده است. لذا در این ترکیب همیشه خیال به جای واقعیت و بالعکس تاثیرات عمیقی را حادث ... دیدن ادامه ›› می‌کنند.

لازمه و هویت یک جامعه در عصر امروز بسیار به هویت انسان و نکاتی که از آنها برای خلق رویدادهای موردنظرش استفاده می‌کند وابسته است. حال این نگاه در هر جغرافیایی تعریف مشخص و مدونی دارد که بنابر مواردی چون اجتماع، سیاست، تاریخ، اقتصاد، فرهنگ و... مسجل می‌شود. لذا در این راستا تاکید بیشتر بر اهمیت مولفه‌های اجتماعی بنا نهاده شده است، زیرا همه چیز از رفتار، باور و جهان درون انسان‌ها نشات می‌گیرد که تبعات آن با درج اتفاق‌هایی به جهان پیرامون بازتاب داده می‌شود. شاید اهمیت تاکید بر باورهای انسانی یکی از داده‌های مهم است که می‌توان از این طریق موارد بسیاری را هدایت و به نتیجه رساند. اصولا خاصیت توده‌های انسانی در سراسر جهان برای درک متقابل از شرایط هر عضو آن تحت تاثیر آمال و آرزوها، خواسته‌ها و نیاز انسان را به سوی تجلی و یا نزول سوق می‌دهد. بنابراین جهان انسان‌ها، جهانی سرشار از راز و رمزهای بی‌شمار است که در هر کدام از آنها می‌توان به نکته یا نکاتی دست یافت که حرفی برای گفتن دارد. تمایزهای رفتاری و نحوه نگاه کردن به جهان هستی نیز از دیگر مشخصه‌های قابل اشاره در زندگی انسان‌ها است که بخشی از نیازها، پیشرفت‌ها و باقی خواسته‌ها را تا اندازه زیادی تامین می‎کند و بیانگر آن است که رمزآلود بودن داشته‌های جوامع بشری نیز تا ابد ادامه پیدا خواهد کرد. البته این موضوع از سویی سبب آن خواهد شد که انسان تا همیشه موجودی کاشف و در پی حقیقت باشد تا بتواند در ازای عمر طی شده خود ماندگاری مناسبی را به ثبت برساند. انسان معاصری که در عصر مدرنیته و اکنون به زیست خود ادامه می‌دهد نیز در کنار شناسه‌های کلاسیک و مرسوم توانسته دغدغه‌های درونی خود را بیرونی کرده و در راستای میل به رسیدن از آنها استفاده نماید تا همچنان در اوج تغییر شیوه به راهکاری مناسب برای خود دست پیدا کند. شیوه‌ای که در آن انسان وضعیتی متغیر همراه با داشته‌های ثابت دارد، زیرا ذات این موجود فکور تا ابد یک شکل باقی خواهد ماند.

نمایش «کَر» با در نظر داشتن شرایط جهان اکنون داده‌های خود را در روایت پایه‌ریزی کرده است تا از این طریق بتواند ارتباط بهتری را جهت شرح ماجراهای خود با مخاطب برقرار کند. دلیل این رویکرد از نگاهی می‌تواند برگرفته از تحلیلی دراماتیک باشد و از زاویه دیگر عنصر روایت بتواند به سویی برود که در آن ملاک و شاخص، انسان قرار بگیرد. حال اهمیت این طراحی در جهان متن بسیار مشهود است، زیرا شخصیت‌های این نمایش به گونه‌ای طراحی شده‌اند که هر کدام از آنها دچار تعریف و مفهومی هستند که در وجودشان خرده فلسفه‌هایی نسبت به جهان درون و پیرامون وجود دارد. بنابراین در این راستا روایت در جهان اثر با استفاده از مولفه‌هایی درونی چون باور، رفتار، ارتباط و وضعیت، شرایطی را حاصل می‌کند که در آن موقعیت‌های نمایشی تاکیدی بر آنها داشته باشد تا هر وضعیت با دخالت عناصر قابل توجه به موقعیت و در نهایت به رویکردی از کلیت جهان شخصیت‌ها اشاره کند. البته باید این نکته را یادآور شد که هدف از این به وجود آوردن ثبت قراردادهای تعیین شده آن است که جهان اثر به شکل مستقیمی تحت تاثیر جهان شخصیت‌ها قرار بگیرد. با این تاکید که فضاسازی نمایش به گونه‌ای رخ بدهد که در آن هر رفتار یا ارتباط دلیل موجه‌ای برای شرح دیدگاه یا تصمیم هر شخصیت در موقعیت باشد بی‌آنکه بخواهد توصیه یا پیشنهادی را برای مخاطب مطرح کند. لذا در این راستا نوع و جنس دیالوگ‌ها به گونه‌ای نگارش شده است که قابلیت دارد جهان اثر را به فراخور موقعیت و برون‌ریزی شخصیت‌ها نسبت به شرایط معرفی کرده و از موقعیت مکانی نمایش بعنوان کارکردی چندگانه بهره بگیرد. هدف از بهره گرفتن موقعیت مکانی چندگانه در اثر آن است که فارغ از آنکه مخاطب بداند شخصیت‌ها در خانه خود مسائل را طرح و تشریح می‌کنند آگاه شود که آن خانه مرکز رخ دادن اتفاق‌هایی است که در آن رازهایی فاش و در مقابل چیزهایی پنهان می‌شود. در واقع جهان نمایش با استفاده از لازمه‌های یک اثر موقعیت محور توانسته است تصویرسازی‌ها و کنش و واکنش‌های هر شخصیت را در ساختار کلی هدایت کرده و جهان اثر را در مرزی بین واقعیت و خیال بنا کند. البته از نگاه دیگر باید اذعان داشت که محدوده مشخص موقعیت مکانی این اثر توانسته بیشتر از آنکه باید شخصیت‌ها را با برون‌ریزی‌ها و دغدغه‌هایشان پیش روی مخاطب نمایان سازد تا بتواند با پیش آوردن درک درست، حس همذات‌پنداری را نیز فراهم آورد.

نریشن‌ها و آمبیانس‌های موجود در این اثر جزو کارکردهایی صوتی در روایت هستند که به نوعی مخاطب را از شرایط و موقعیت‌های جدید آگاه می‌سازند. لذا این کارکردها از سویی هم راستا با نوع برون‌ریزی‌ها و ارتباطی که هر شخصیت با سایرین برقرار می‌کند موثر هستند، زیرا همان طور که اشاره شد جهان اثر در مرزی بین واقعیت و خیال قرار دارد که در آن حتی صدای ذهن شخصیت‌ها کارکردی اثرگذار قلمداد می‌شود. از نکات جالب جهان این نمایش باید به طراحی صحنه آن اشاره داشت که بر اساس داده‌های ذهنی، نویسنده خانه شخصیت‌ها را در طبقه‌ای از یک ساختمان بلند مرتبه تعریف می‌کند که زاویه دید آنها نسبت به اتفاق‌های جهان پیرامونشان از بالا به پایین است. حال این نوع نگاه از سویی گویای تشریح شرایط از فاصله‌ای معین است و یا ترس از نزدیک بودن به اتفاق‌ها که این دوگانگی نیز معنای بار فلسفی بودن یا نبودن را مطرح می‌کند. خرده پیرنگ‌های موجود در جهان متن با دقت زیادی در روایت و جهان اثر گنجانده شده تا بعنوان اهرم‌های روایی از نگاه دراماتیک در شیوه اجرایی اثرگذار جلوه کند.

اوج و فرودهای داشته‌های روایت که به یقین تحت تاثیر موقعیت و فضاسازی است در درام این نمایش شرایطی را محرز می‌کند که بر اساس آن دغدغه‌ هر شخصیت بنابر رویکردی شخصی به اجتماع اشاره داشته باشد، مانند دغدغه پسر خانواده که رسیدن به خواسته‌هایش را در مهاجرت می‌داند و یا دختر بزرگ خانواده که سعی دارد با دلایل مدنظر خود همسرش را متوجه عدم خیانت نسبت به او کند. حال با وجود این شرایط باید گفت که شخصیت‌ها در این اثر بعنوان نیز راوی هستند تا بتوانند اتفاق‌های جهان پیرامونشان با کنش و واکنش‌های گوناگونی در موقعیت‌های مختلف بازگو کنند. لذا هدف از این تاکید در اثر آن است که در ابتدا انسجام موقعیت‌های نمایشی رعایت شود و در ادامه بر اساس مولفه زمان آنها از گذشته به حال سفر کرده و ثمره حاصل شده را به تماشا بنشینند. با این دانسته که جهان اثر به نوعی با در اختیار داشتن این داده‌ها قصد دارد که بگوید جهان معاصر برای انسان‌ها امروز بیشتر از آنکه بخواهد با هم بودن را رقم بزند آنها را ترغیب به تنهایی می‌کند.

حال با توجه به تمام نکات مطرح شده می‌توان گفت که نویسنده و کارگردان این اثر دلیل استفاده از میزانسن‌های سیال را به این جهت در اثر لحاظ کرده است که بتواند بار معنایی جهان نمایش خود را نسبت به جهان متن و شیوه اجرایی با قدرت بیشتری منتقل نماید تا مخاطب با کلاف ذهنی گره خورده سالن را ترک نکند.
 

زمینه‌های فعالیت

سینما
هنرهای تجسمی
تئاتر
شعر و ادبیات

تماس‌ها

f.velayi@gmail.com