در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال خورشید دهقان | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:01:17
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
واژه واژه ، سطر سطر
صفحه صفحه
فصل فصل
گیسوان من سفید می شوند
همچنان که سطر سطر
صفحه های دفترم سیاه می شوند
خواستی که با تمام حوصله
تارهای روشن و سفید را
رشته رشته بشمری
گفتمت که دست های مهربانی ات
در ابتدای راه خسته می شوند
گفتمت که راه دیگری
انتخاب کن:
دفتر مرا ورق بزن!
نقطه نقطه ، حرف حرف ،
واژه واژه ، سطر سطر
شعرهای دفتر مرا
مو به مو حساب کن!


از: قیصر امین پور
بیتا نجاتی (tina2677)
گیسوان من سفید می شوند و سطر سطر صفحه های دفترم، سیاه
وه،چه زیبا و صحیح فرموده.
۰۶ آبان ۱۳۹۲
من تازه تیوالی را خرسند کردید
به "خورشید "حضور خود
سلامت را
بر این کلبه
به نور خودابد کردید
مرا دینیست بر گردن
که گویم:مشام زندگانی را
ز عطر بوی ماه مهر
به دین خود ابد کردید متشکرم
.............................
.راستی ... دیدن ادامه ›› این سروده از حضور گرمتون و سروده دیگرم متاثر از انتخاب قشنگتون
که در پارت یادگاری چند لحظه دیگر به قلم ئر می آورم را تقدیم وجود.............
۰۷ آبان ۱۳۹۲
نوبهار عزیمز واقعا ممنون .. بسیار زیبا بود دوست عزیزم .. عالی
۱۱ آبان ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
واژه واژه ، سطر سطر
صفحه صفحه
فصل فصل
گیسوان من سفید می شوند
همچنان که سطر سطر
صفحه های دفترم سیاه می شوند
خواستی که با تمام حوصله
تارهای روشن و سفید را
رشته رشته بشمری
گفتمت که دست های مهربانی ات
در ابتدای راه خسته می شوند
گفتمت که راه دیگری
انتخاب کن:
دفتر مرا ورق بزن!
نقطه نقطه ، حرف حرف ،
واژه واژه ، سطر سطر
شعرهای دفتر مرا
مو به مو حساب کن!
از: قیصر امین پور
به به عالی بود
..........
ممنون از خورشیدخانم
۰۷ آبان ۱۳۹۲
خوشحالم امیر هوشنگ جان که خوشتون اومد :)
۰۷ آبان ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امروز چه دلتنگم!

امروز چه دلتنگم!

مثل من که مثل من، گم ترانه، کمرنگم

امروز چه دلتنگم!

خاکستریم انگار!

همخاطره زنبق،یک لحظه پس از رگبار

امروز چه دلتنگم!

از جنس تکاپوی مصنوعی فواره

بر حاشیه تکرار

امروز چه ... دیدن ادامه ›› دلتنگم!

مبهوت و کبود و گس!

برحضور مجروحم،چه فاخته،چه کرکس

چه سرخ خیابان و چه قهوه ای کوچه

شکل سایه ابرم،بودنی سیاه و بس

بر مرکب چوبینم،از کوچ نمی مانم

همساعت میدانچه بردایره میرانم

بی حوصله،

بی رویا،

دریاچه اندوهم!

تدفین جلگه و جنگل،

سوگواری کوهم!

آه! ای من جان خسته!

عصیان فروخفته!

انفجار پنهان و افسانه ناگفته

امروز که دلتنگم،ناگهانه طغیان کن!

شهر بهت و بهتان را،به حادثه مهمان کن!

از : ؟؟؟
دلم تنگ و دلم تنگ و دلم تنگ
گریبان غمت را می‏زند چنگ...

دلم خون و دلم خون و دلم خون
از این دنیای دون، دنیای وارون
منزوی
۲۳ مهر ۱۳۹۲
محمود جان بی نهایت ممنون زیبا بود :) مرسی دوست عزیز
۰۶ آبان ۱۳۹۲
خواهش خورشید عزیز
۰۶ آبان ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست
آه! بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق
وسکوت تو جواب همه مسئله هاست
فاضل نظری
در دلم هستی و بین من تو فاصله هاست
۱۴ مهر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دعایت می کنم، عاشق شوی روزی
بفهمی زندگی بی عشق نازیباست
دعایت می کنم با این نگاه خسته، گاهی مهربان باشی
به لبخندی تبسم را به لب های عزیزی هدیه فرمایی
بیابی کهکشانی را درون آسمان تیره شب ها
بخوانی نغمه ای با مهر
دعایت می کنم، در آسمان سینه ات
خورشید مهری رخ بتاباند
دعایت می کنم، روزی زلال قطره اشکی
بیاید راه چشمت را
سلامی از لبان بسته ات، جاری شود با مهر
دعایت می کنم، یک ... دیدن ادامه ›› شب تو راه خانه خود گم کنی
با دل بکوبی کوبه مهمانسرای خالق خود را
دعایت می کنم، روزی بفهمی با خدا
تنها به قدر یک رگ گردن، و حتی کمتر از آن فاصله داری
و هنگامی که ابری، آسمان را با زمین پیوند خواهد داد
مپوشانی تنت را از نوازش های بارانی
دعایت می کنم، روزی بفهمی
گرچه دوری از خدا، اما خدایت با تو نزدیک است
دعایت می کنم، روزی دلت بی کینه باشد، بی حسد
با عشق، بدانی جای او در سینه های پاک ما پیداست
شبانگاهی، تو هم با عشق با نجوا
بخوانی خالق خود را
اذان صبحگاهی، سینه ات را پر کند از نور
ببوسی سجده گاه خالق خود را
دعایت می کنم، روزی خودت را گم کنی
پیدا شوی در او
دو دست خالیت را پرکنی از حاجت و
با او بگویی:
بی تو این معنای بودن، سخت بی معناست
دعایت می کنم، روزی
نسیمی خوشه اندیشه ات را
گرد و خاک غم بروباند
کلام گرم محبوبی
تو را عاشق کند بر نور
دعایت می کنم، وقتی به دریا می رسی
با موج های آبی دریا به رقص آیی
و از جنگل، تو درس سبزی و رویش بیاموزی
بسان قاصدک ها، با پیامی نور امیدی بتابانی
لباس مهربانی بر تن عریان مسکینی بپوشانی
به کام پرعطش، یک جرعه آبی بنوشانی
دعایت می کنم، روزی بفهمی
در میان هستی بی انتها باید تو می بودی
بیابی جای خود را در میان نقشه دنیا
برایت آرزو دارم
که یک شب، یک نفر با عشق در گوش تو
اسم رمز بگذشتن ز شب، دیدار فردا را به یاد آرد
دعایت می کنم، عاشق شوی روزی
بگیرد آن زبانت
دست و پایت گم شود
رخساره ات گلگون شود
آهسته زیر لب بگویی، آمدم
به هنگام سلام گرم محبوبت
و هنگامی که می پرسد ز تو، نام و نشانت را
ندانی کیستی
معشوق عاشق؟
عاشق معشوق؟
آری، بگویی هیچ کس
دعایت می کنم، روزی بفهمی ای مسافر، رفتنی هستی
ببندی کوله بارت را
تو را در لحظه های روشن با او
دعایت می کنم ای مهربان همراه
تو هم ای خوب من
گاهی دعایم کن
" کیوان شاهبداغی"
چند تا الان معرفی می کنم. وقتی خوندی اگه دوست داشتی باز هم معرفی می کنم.
1 - سیذارتا نوشته هرمان هسه
2 - کوری نوشته ژوزه ساراماگو
3 - یک روز قشنگ بارانی (مجموعه 5 داستان کوتاه از اریک امانوئل اشمیت
4 - استادان بسیار، زندگی های بسیار از دکتر برایان ال وایس
5 - اکسیر از دیپاک چوپرا
6 - هفت قانون معنوی موفقیت از دیپاک چوپرا
اگر بگویی که زمینه مورد علاقه ات چیه بهتر می تونم در همون زمینه بهت کتاب معرفی کنم.
۰۸ مهر ۱۳۹۲
خب پس اینها هم به قول تو قشنگند هم به یاد موندی :-)
۲۰ مهر ۱۳۹۲
تو هم ای خوب من
گاهی دعایم کن
۱۲ آبان ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه‌رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می‌گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ار نه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصة فردوس و تمنای ... دیدن ادامه ›› بهشت
گفت‌و‌گویی و خیال ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه‌ی عقل
هر کجا نامه‌ی عشق است، نشان من و توست
سایه ز آتشکده‌ی ماست فروغ مه و مهر
وه ازین آتش روشن که به جان من و توست
هوشنگ ابتهاج
تا انتهای مبهم آهم نمی رسی افسوس
هرگز به طعنه های نگاهم نمی رسی افسوس
چشمت غروب خسته یک آسمان مغبوط است
هرگز به روشنایی شب ماهم نمی رسی افسوس
انگار واژه ها همه طعم کنایه داشت
وقتی که قصه ها همه بوی گلایه داشت
وقتی که زخم من میان مرهم تو داد می کشید
در چشم تو سکوت وسوسه فریاد می کشید
اینک منم که از تحمل ماندن گریخته
مرداب هر چه مانده به دریا نریخته
اینک منم که از تحمل ماندن گریخته
مرداب هر چه مانده به دریا نریخته

افشین یداللهی
وقتی که زخم من میان مرهم تو داد می کشید
در چشم تو سکوت وسوسه فریاد می کشید
.................
اثر زیبایی انتخاب کردی ...تشکر
۱۲ آبان ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید

من عاشق چشمت شدم ، نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
آندم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود

وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم ... دیدن ادامه ›› زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو ، نه آتشی و نه گِلی
چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی

من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر
چیزی در آنسوی یقین شاید کمی هم کیش تر
آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود
دیگر فقط تصویر من در مردمکهای تو بود

من عاشق چشمت شدم...

افشین یداللهی
کارهای دکتر افشین یدالهی عالیست. همیشه امضاء شاعر داخل شعرهایش هست و اگر بدون نام شاعر هم شعر را بخوانی متوجه می شوی که از اوست. شعری را هم که برای مجموعه تلویزیونی شب دهم گفتند بسیار عالیست که با این بیت آغاز می شود:
مرز در عقل و جنون باریک است
کفر و ایمان چه به هم نزدیک است
۰۲ مهر ۱۳۹۲
Titraaje paayaanie madare sefr daraje...
۰۶ مهر ۱۳۹۲
مدار صفر درجه رو ندیدم راستش :)
۰۶ مهر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید