«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
دیر زمانیست که فریاد های این بیمار
محتقن شده و دیگر یارای آنم نیست که حتی با زمزمه ای کوتاه،
در صدد به حرف کشیدن دل بر آیم و اندکی حجره ی محنت را خلوت سازم ...
🍂
Ph_ent_203
۲ نفر
این را
امتیاز دادهاند
دختر!
امروز اون روزیه بلند شی و به افتخار خودت دست بزنی .
تو یه هنرمندی که از مداخله توی هنرای مختلف دست نکشید و تونست موفق بشه .
من به تو افتخار میکنم بابت اینکه حتی در کنار منفور ترین افراد زندگیت به موازات اینکه ضمیرت روشن به شئم حضورشون بود مشفقانه رفتار کردی و توی اجرای این پی یس عالی بودی .
تو توی پروسه ی شکستن دلت نقاش حاذقی بودی که طبیعی ترین منظره رو از یه لبخند قشنگ ترسیم کرد. تو در خلال رنج هایت راوی داستان مجعول سراسر شعف احوالت بودی و حالا شخصیتی که خلق کردی تندیسیه که فقط هنر تو از پسش بر میومد 😌♥️
بخند کودک همسایه ...
من اندوههای زیادی را دیدم که سر پیچ همین خیابان
چشم انتظار بزرگسالی تو هستند.
...
تنگ در آغوش گرفته ام
تنگ دلخوشی هایم را
می دوم
هم پای باد آخر زمستان
آنقدر می دوم
تا غصه از نفس بیفتد
قبل از بهار
به درختی خواهم رسید
که هما بر آن آشیانه کرده
رؤیا از شاخه هایش تاب می خورد
و هستی زیر سایه اش با شادی عروسک بازی می کند
دل خوشی هایم را همانجا میکارم
باران که بیاید
سارا (دشت)پر از یاس و سوسن می شود(◕ᴗ◕✿)
| اندوه کسی را
| نکشت ...
| اما مارا؟
| از همه چیز تهی ساخت...
(•‿•)
بخند کودک همسایه
من اندوههای زیادی را دیدم که سر پیچ همین خیابان
چشمانتظار بزرگسالی تو هستند
رویا شاهحسینزاده