در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال بهمن پارسی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 17:16:57
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
من قراره نقش یه آدم شُل و بی اخلاق رو بازی کنم، یه آدمی که هم شُله و هم بی اخلاق. ولی بی اخلاقی خودش از شُل بودن نتیجه میشه. بنابراین فقط کافیه که شما شُل بودن رو خوب بازی کنین.
(مطمئنم کلمات رو پس و پیش نوشتم. اگه دوستی بهتر یادش بود، یاری کنه)
امیر مسعود این را خواند
تبسم استاد این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خوش شانس بودم که آخرین اجرای این کار رو تونستم ببینم و ازش لذت ببرم. در واقع انگیزه من برای دیدن این کار، بیشتر متن بود تا بازیگرا. فیلم کشتار رومن پولانسکی که از روی نمایش نامه دیگه ای از یاسمینا رضا ساخته شده، اون قدر من رو جذب کرده بود که مشتاق بشم برای دیدن این کار. و البته این انتظار خوش‌بختانه بی‌جا نبود.
و به نظر من یه متن خوب می تونه حتی از یه عده نابازیگر هم سوپراستار بسازه، چه برسه به بازیگرای حرفه‌ای. و فکر می کنم قانع شده ام که از این به بعد کارای خانم اردوئی رو پیگیر باشم، البته با این امید که باز هم متن های به همین خوبی دست بگیرن.
فقط یه چیزی در این نمایش منو آزار داد که مربوط به اجرای برنامه یا عوامل اون نبود و در واقع مختص به این کار هم نبود. شاید این نوعی ریزبینی افراطی باشه ولی من نه فقط تو این کار، بل حداقل تو یه تیاتر جدی دیگه مثه مرگ فروشنده و یکی دو تای دیگه، که در واقع مجال هایی هستن برای ور رفتن با مفاهیمی کمی جدی تر، دیدم همشهری هایی رو که نصف مدت نمایش در حال خنده بودن. نمی دونم شاید من به قدر کافی حس طنز ندارم ولی شاید هم مشکل چیز دیگه ایه.
شاید، فقط می گم شاید، فقط دنبال این هستیم که محملی پیدا کنیم برای خندیدن، برای جدی نگرفتن و جدی نگاه نکردن، و شاید برای بی تفاوتی. یه حرفی احمد میرعلایی می‌زنه که به مذاق من شیرینه. البته شاید کلمات رو کمی پس و پیش بگم. می‌گه: تصمیم گرفتم که دیگه جهان سومی نباشم. و توضیح می‌ده: می خوام سیاست‌زده بودن و سکس‌زده بودن رو ... دیدن ادامه ›› رها کنم.
و من فکر می‌کنم شاید ریشه هر دوی این‌ها یکی باشه: عمیق نگاه نکردن؛ سطحی حرف زدن، احساس کردن و زندگی کردن. و شاید همینه ریشه همه تیره‌روزی های امروز ما. فقط میگم شاید...
عمو فرهاد قصه ها و امیر مسعود این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام
چهارشنبه کار رو دیدم. باید بگم که صرفا براساس یه برداشت غریزی و نه یه درک زیبایی شناسانه، من از کار لذت بردم هر چند که یه نقاط ابهامی هم برام ایجاد کرد. در واقع همین ابهام هاست که منو مجبور کرده این کلمات رو بنویسم.
گاهی فکر می کنم زندگی کردن تو یه جامعه بسته با همه زنج هایی که ایجاد می کنه شاید حداقل یه کارکرد داشته باشه. اونم همین آفرینش هنره. آفرینش یه بیان متعالی که بتونه از سد سانسور های رسمی و اجتماعی رد بشه و زیبایی رو بازتاب بده.
توی این کار هم یه لحظاتی بود که حس کردم انگار نویسنده و اجراکننده کار حداکثر سعی شون رو کردن که حرف شون رو در بیشترین تعداد لایه های محافظی که ممکن باشه بپوشونن تا اونچه رو که می خوان بتونن بگن. البته این تلاشی قابل احترامه و همین همتی که صرف اجرای کار شده، تحسین برانگیزه ولی مخاطره چنین روش اجرایی در اینه که ممکنه در یه لحظاتی پیچیدگی، تسلط و خاصیت پوشانندگی فرم چندان غالب بشه که خودش مانعی بشه برای وصل شدن مخاطب به اون محتوای مورد نظر. این اتفاقیه که دیشب یکی دو بار برای من رخ داد و در واقع به ابهام انجامید.