در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال سروش امیراکبری | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:04:29
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
خسته نباشید . توقعم از کار بالاتر بود. انسجام کار بنظرم پایین بود و مفاهیم در هم شده بود و گم میشد‌. مفاهیمی ک تک تک خوب و جذاب بودن ولی در کنار هم یک شلختگی میدادن. نقطه قوت کار از نظرم صدا و موسیقی آقای عبدالکریمی بود در نقش او ک خیلی خلاقانه و عالی بود و بلوندی و مفاهیم حول بلوندی واقعا خ ب و جذاب بود. هانا اوا براون و کشاورز همه یک مفاهیمی داشتن ولی کوتاه و کم اثر. کاش مانور کار بیشتر حول عصا و بلوندی و چاپلین و هیتلر پیش میرفت و کار عمیق تر و در عین حال جمع و جور میشد
کاملا با شما موافقم،واقعا نمیفهمم چرا دیالوگ ها و مفاهیم سعی بر پیچیده کردن موضوع و روند داستان داشت مسائل بین چاپلین و شباهت ها و تفاوت های این دو شخصیت میتونست با ادبیات ساده تر و روان تر بیان بشه که اثر لازم هم روی مخاطب بذاره و به نظرم دوئل به اندازه‌ی لازم بین چاپلین و هیتلر خوب از کار در نیومده بود و به جای اینکه این موضوع اصل داستان قرار بگیره شده بود حاشیه‌ی نمایش دیالوگ های گاهی شعار زده.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیشب این نمایش رو دیدم و دوست داشتم. فرم بسیار جذتب و خاصی داشت. جلوی آینه هر کی میرفت نقش عوض میشد.اون دو صندلی پشت به هم رو دقیق نفهمیدم که چه اتفاق و مشخصه ای رو داشت برای نقش ها. لب خونی ها خیلی جذاب بود. ذهن آشفته و پریشون مرضیه یه جاهایی میتونست بیشتر بهش پرداخته بشه و انتقال پریشونیش به مخاطب بیشتر باشه مثل فصل سوم اگر اشتباه نکنم در سمفونی مردگان که ذهن به هم ریخته آیدین با روانمون بازی میکرد. بازی ها رو دوست داشتم. قصه میتونست محکم تر و جذاب تر هم باشه و تیکه های پازل بیشتری تا آخر نمایش به هم وصل شه ولی همین قصه ساده با فرم عالی که داشت ما رو تا آخر با نمایش همراه کرد و به فکر فرو برد
خسته نباشید
سلام و عرض ادب
ممنونم از لطف و محبتتون
ارادت
۲۵ دی ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ممنون از گروه و زحمتی ک کشیدن ولی کار رو اصلا دوست نداشتم
در حد بازی های دوران راهنمایی و دبیرستان بود ک با رفیقامون انجام میدادیم. یک تفنگ بر میداشتیم و باند میشدیم میومدیم جلو هم‌. به مبتدی ترین شکل و خنده دار اسلحه میگرفتن جلو سر هم. اونم موقع بحث های خانوادگیشون
تعجب کردم دیدم کار دراماتورژ داره چون اصلا نمیخورد بهش. نقطه قوت کار هم اونجایی بود ک صحنه نصف شد و نوبتی با روشن شدن چراغ رو هر گروه از بازیگرا دیالوگ میگفتن و بازی میکردن و بعد چراغ خاموش میشد و طرف دیگه روشن
امیدوارم در کل واسه وقت و هزینه تماشاچیا احترام بیشتری قائل بشه روی صحنه ها.
خیلی خوب بود. کارگردانی و بازی ها عالی بودن. مدام خیره بودم ب صحنه . فکر میکردم و بعد از تموم شدن نمایش تازه واسه من شروع شد و صحنه هارو با واقعیات جامعه خودم تطبیق میدادم. که چقدر از این اشراف زاده ها و دکتر ها و سروان ها و ویتسک ها و ماری ها اطرافمون هست. و چه ویتسک هایی هر روز در حال تولد هستن و چ ماری هایی در حال مردن