انجمن بانوان مستقل . . .
(در باب فمینیسم و زنانه نویسی)
(این متن ممکن است موضوع نمایش را لو دهد)
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
1. روزی بزرگواری به من توصیه کرده بود: قهرمان داستانت را زن انتخاب نکن! و در توضیح این امر می گفت:
... دیدن ادامه ››
تو زن نیستی و درک درستی از زن بودن نداری همان طور که نویسنده ی زن هم به سادگی نمی تواند از یک کاراکتر مرد بنویسد. می گفت به استثنای چند غول ادبیاتی، حتی ادبای ریش و سبیل دار هم چنین ریسکی را قبول نکرده اند. بگذریم که بزرگوار دیگری که او هم استخوان خرد کرده ی ادبیات بود معتقد بود که این خبرها هم نیست و همین که بتوانی محدودیت های کاراکترت را درک کنی می توانی زنانه یا مردانه بنویسی. خواه نظر این درست باشد یا آن، من یاد گرفتم اثر را فارغ از این ماجراها ببینم، این که آیا عناصر نمایش سرجای خودشان قرار گرفته اند یا نه، علت و معلول با عقل جور در می آید یا نه، و این که شخصیت ها را باور می کنم یا نه. از این منظر جهان «انجمن بانوان مستقل» کاملا باورپذیر و اصولی از کار درآمده و باید به نویسنده اش تبریک گفت.
2. آیا هنوز هم بر سر تعریفی از فمینیسم اختلاف وجود دارد؟ آیا آن چه روی صحنه سالن ارغنون می بینیم نقدی بر شکل مزخرف و افراطی فمینیسم است؟ آیا در مورد فمینیسم هم مغلطه ی «اسکاتلندی واقعی»[1] صدق می کند؟ اصلا همین مساله که برای کسب حقوق برابر برای زنان حرکت می کنیم منجر به نابرابری بین زن و مرد نمی شود؟ آیا در جامعه ظلم برای مردان وجود ندارد؟ نگاه جنسیت گرایانه نسبت به افراد بشر (زن یا مرد) خود عامل تمایز و نابرابری است و این نابرابری همیشه هم به زیان زنان نیست. با تلقی نویسنده از فمینیسم کاری ندارم، و شاید این سوال را بشود از بازیگران زن کار پرسید که آیا این نگاه نسبت به زن و خواسته هایش برایشان پذیرفتنی بود یا خیر، اما به شخصه فکر می کنم فارغ از این که تلقی نویسنده نسبت به موضوع زنان چه بوده، اساسا این نمایش درباره ی زنان و زن بودن نیست.
3. شاید به جای زن بودن می شد هر x دیگری را در این گزاره قرار داد. شاید به جای حقوق زنان می شد هر حق دیگری را در این چهارچوب گنجاند. فرض کنیم گروهی از آدم ها (زن یا مرد) تصمیم گرفته اند تا در جامعه ای که گیاه خواری در آن ممنوع است فقط از گیاه تغذیه کنند! در این میان یکی تصمیم می گیرد خط شکن باشد، یکی به تصمیم گروه شک کرده چون حس می کند این تقاضا برای گیاه خواری آن چیزی نیست که روز اول برایش دور هم جمع شده اند. دست آخر او و امسال او زیر پای قدرت مسلط له می شوند. موضوع داستان کمی لوس بود نه؟! شاید این طور باشد اما در ساختار کلی فرقی با این نمایشنامه ندارد. به نظرم هنر این متن نشان دادن این موضوع است که چطور یک کنش اجتماعی به زوال و قهقرا می رود و مساله اصلا زن بودن یا نبودن نیست.
4. اما به رغم تمامی صحنه های درخشانی که در این کار دیده می شود، از بازی های خوب و هماهنگی بین کاراکترها و صداها، تا ضد نورهای به جا و میزانسن های درست کارگردان به ویژه در رعایت فاصله ها میان صداها و زنان و دقت در نوع پوشش (تفاوت چکمه صدای بانوی سوم با دیگر صداها)، دو مشکل جدی به زعم من در کار وجود دارد که هر دو به متن بر می گردد: اول این که ارجاع بیرون متنی به «قلعه حیوانات» بیش از اندازه گل درشت و غیر ظریف است و به متن آسیب رسانده. وقتی ما در متن به اندازه کافی کد برای ساختن یک جهان توتالیتر می دهیم چنین ارجاعی به یک کتاب شناخته شده به روانی متن ضربه می زند. مساله دوم این که متن به لحاظ موضوعی کشش زمانی بسیار بیشتر از 70 دقیقه را دارد، و همین مساله سبب می شود با وجود این که پایان بندی در کار به خوبی صورت گرفته اما من به شخصه انتظار داشتم داستان مدت زمان بیشتری ادامه پیدا کند. وقتی ظرف زمانی را در حد 60 تا 70 دقیقه در نظر می گیریم و داستان ظرایف زیادی برای گفتن دارد، به شخصه ترجیح می دادم شنیدن پس زمینه ی شخصیت ها به شکل مستقیم و از زبان بانوی اول حذف شود و شخصیت پردازی کاراکترها با خرده روایت های دیگری ادامه پیدا کند. با این همه هنوز هم متن حرف های زیادی برای گفتن دارد و از پس روایت قصه اش برآمده است.
سپاس از گروه نمایشی برای تلاشی که روی صحنه دارند. امیدوارم اجراهای موفقی را در شب های پیش رو از سر بگذرانند. نمایش «انجمن بانوان مستقل» نشان داد در روزهایی که کارگردان های استخوان خرد کرده بیشتر ترجیح می دهند سراغ متن های قدیمی و امتحان پس داده بروند نویسنده ها و کارگردان های جوان ما هم حرف های جدی برای گفتن در تئاتر دارند.