"مرزهای زبان من، نشانگر مرزهای جهان من است"
ویتگنشتاین
در "ضیافت" افلاطون، اریستوفانس ادعا میکند که در آغاز جهان به
... دیدن ادامه ››
جز زن و مرد جنسی دیگری به نام آندروگونوس (نرماده) هم وجود داشتهاست. این موجودات چنان قدرتمندند و از خود راضی بودند که خشم زئوس را برانگیخت و مجبورش کرد آنان را از میان نیمه کند. نهایتاً نرماده از بین میرود و به نر و ماده تقسیم میشود. از دیدگاه او انسان دارای اشتیاق درونی پنهانی است که تا به ذات اولیه خود بازنگردد و جفت خود را پیدا نکند آرام نخواهد شد و روی خوشی نخواهد دید. از این به بعد هر زن و مردی در جست و جوی نیمه ی جدا شده اش به سر می برد تا وحدت و یکی بودن گذشته را باز یابد.
زبان تمشک های وحشی روایتی غیر خطی و سورئال از شروع یک رابطه عاشقانه تا بزرگ شدن فرزندی حاصل از آن عشق ابتدایی است. عشقی که با رد شدنش از صافیِ واقعیت های انسانی ما، می تواند واهی بودن دست کم بخشی از تصورات و خیالات شور انگیز ابتدایی ذهن ما را از عاشقی و روابط انسانی به چالش بکشد. تمشک ها روایتی است ادیپ وار از آن که می کوشیم با سرنوشت محتوم خویش مذبوحانه مبارزه کنیم. سرنوشتی محتوم که این بار بر خلاف ادیپ به جای مبارزه برای نکشتن پدر و همبستر نشدن با مادر، نشان دهنده ی تنهایی گریز ناپذیر ما به دلیل فهم ناپذیر بودن زبان یکدیگر و به ناچار درک جهان یکدیگر و ناتوانی ما در انتخابِ بودن و جلوگیری از تولد خود در جهانی است که شاید آنی نباشد که میخواهیم تا یادمان نرود همه ی ما بعد از واقعه ی برج بابل به این دنیا قدم گذاشته ایم و رفع ژرف ترین بُعد تنهایی ما هرگز جزئی از برنامه نبوده است:
"و الوهیم (خدایان) گفتند: اوه! آنها یک ملت هستند و یک زبان دارند و برای همین توانسته اند از عهده این کار (ساخت برج بلند بابل) برآیند. حالا هر نقشه ای که دارند و هر چه را اراده کنند نمی توان متوقف کرد. بیایید با هم به پایین برویم و زبانشان را گیج کنیم تا کسی زبان دیگری را نفهمد."
سفر پیدایش
تنها بخشی از متن این نمایش عالی که به نظرم مینیمال بودن و عمق اگزیستانس تنهایی تغییر ناپذیر و عدم پرسش گری انتخابِ زیستن و تمایل ما به شرکت در مهمانی دنیا را از نظر من کم می کرد وارد کردن عوامل سیاسی و حکومتی به دلایل گسست زبانی و درک نکردن همدیگر بود که گرچه حقیقی است اما حکومت ها تغییر می کنند اما در هر شرایطی و هر یوتوپیایی باز تنهاییِ فرد فرد ما کم می شود اما هرگز از بین نمی رود.
به قول آلن دوباتن:
“No one really understand anyone else”