در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | مریم ستوده درباره نمایش بازی بی پایان:
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 12:13:18
عرفان ستاری جاوید این را خواند
رضا تهوری و رسا دانیالی این را دوست دارند
برای دیدن نمایش (بازی بی پایان ) بکارگردانی اردلان شجاع کاوه ، و نوشته خانم الیزا اورمی ، وارد سالن مهر حوزه ی هنری میشوم . جز من چند نفر دیگر هم آمده اند. به بروشور نگاهی می اندازم از طرح و رنگ و گرافیگ چیزی سر در نمی آورم ، از میان اسمها دو نفر را می شناسم : کارگردان اثر جناب اردلان شجاع کاوه چهره ی محبوب سریالهای تلویزونی که اساسا او را بنام بازیگر می شناسم و خسرو شهراز بازیگر شناخته شده عرصه ی تئاتر. دلم گرم می شود که با حضور این عزیزان اجرایی خوب و دیدنی را شاهد خواهم بود. آنطور که شنیده ام این اولین کار نمایشی ست که اردلان شجاع کاوه کارگردانی میکند وبدون تجربه قبلی دست باین کار زده است . درمقابلم دکور نمایش توجه ام را جلب میکند ، طراحی صحنه فیلمهای فضایی را برایم تداعی میکند و بگونه ایست که تصور میکنم موجوداتی فضایی را قرار هست روی صحنه ببینیم ، طراحی صحنه برگرفته از سایت هایی ست که این روزا کپی کردنش متداول شده است ، دکور (شیک و تر وتمیز) است . نمایش با پخش تصاویری از درختان انبوه که بعد مشخص میشود باغی ست بزرگ آغاز میشود ، دوربین مارا به ساختمانی بزرگ وقدیمی با معماری خاص میرساند و داخل ساختمان یا خانه را معرفی میکند اشیایی را می بینیم و به کتابخانه میرسیم ، در واقع جناب شجاع کاوه عزیز قصد دارد فضای اصلی نمایش را به ما معرفی کند و اینکه قرار است ماجرا دراین محل بوقوع بپیوندد، فیلم که تمام می شود ما به همان صحنه ی شیک ... دیدن ادامه ›› رسیده ایم که در واقع همان خانه ی قدیمی ست ، دو فضای کاملا متفاوت و لایتچسبک که اصولا هیچ ارتباطی باهم ندارند و تا پایان در این فضا ی شیک نمایش را بآخر میرسانیم . درست متوجه منظور کارگردان محترم نمی شوم ! اگر فضای نمایش همانی ست که در فیلم دیدیم چرا در پایانِ فیلم به این طراحی صحنه میرسیم واگر فضای نمایش همین دکور شیک و زیباست ( که اساسا در طول نمایش کاربردی ندارد) چرا آن فیلم پخش میشود !!! و خبری از آن فضا و قصر قدیمی و وسایل نیست !؟ تنها یک مبل و یک عسلی که روی آنها پارچه ای سفید کشیده شده در صحنه وجود دارد! در واقع طراحی صحنه هیچ فضایی رو به تماشاگر القا نمیکند و در باروری فضای متن کمکی نمیکند .
نویسنده اثر خانم الیزا اورامی ست که توانسته است در بوجود آوردن یک موقعیت نمایشی ، روانشاسی و روانکاوی آدمها را بخوبی نشان دهد و تماشاگر را به چالش دعوت کند .در خلاصه‌ی داستان این نمایش آمده است: مردی در خلوت خود، در توهم و گناه، غوطه می‌خورد. او مراقبت می‌خواهد و صبر. پرستاری طلب می‌کند. پرستار می‌آید ....
ساختار متن خوب است و نویسنده موفق عمل کرده بااین وجود متن در پرداخت شخصیت میترا ضعیف عمل نموده و نیز نمایش درپایان به مشگل برخورد میکند و درست به پایان نمی رسد !
خانم الیزا اورامی بازیگر نقش میترا هم هست که متاسفانه تجربه ی لازم را برای ایفای نقش میترا ندارد خیلی سطحی و بدون تحلیل با نقش روبرو شده و اساسا مناسب نقش نیست ، او بعنوان نویسنده اثر اساسا میترا را اشتباه بازی میکند ! میترا از یک کلینک که بدون شک وابسته به (سازمانی ، ارگانی ، اداره ای، شرکتی ) هست به خانه فرخ ( درجه دار عالی رتبه بازنشسته ارتش) وارد میشود ، از همان ابتدای ورود به چیزی که شباهت ندارد پرستار است ! او با مانتویی شیک و سر و رویی آراسته و آرایشی زیبا و کیفی قشنگ به قصد مراقبت از بیمارش وارد خانه می شود،انگار به میهمانی و شب نشینی آمده است .اصولا این حضور فیزیکی و ریخت وقیافه فاصله زیادی با پرستار نمایشی که خود نوشته است دارد ! طراحی لباس یک پرستار چیزی نزدیک به (لباس کار، اونیفورم ، لباس فرم) باید باشد با ساکی که وسایل شخصی و احیانا لوازم کارش در آن جای دارد ، از همه مهمتر آرایش او باید آنقدر ساده و معمولی باشد که معنا ومفهوم دیالوگ فرخ رنگ نبازد و بی ارزش نشود ! وقتی فرخ میگوید: آرایش چشمای شما خیلی ناشیانه ست ! ما قبل از هرفکری پرستار را می بینیم که بسیار زیبا گریم شده است ! مهمتر اینکه نوع پوشش و آرایش پرستار در واقع جایگاه طبقاتی اورا مشخص میکند واینکه می فهمیم او از طبقه پائین جامعه است ،از یک نویسنده بعید است که موقعیت نمایشی شخصیت خود را درک نکند، تناقض در بازیش بیداد میکند در دیالوگی میگوید : نمی ترسد ! ولی ترس مبنای بازیش است ! او کرارا این اشتباه را می کند ، او میترا را بسیار ضعیف و ناتوان و ترسو بازی میکند در حالیکه دیالوگها چیز دیگری میگوید . در کار او خبری از حفظ ریتم وتمپو نیست اینقدر که تماشاگر کلافه می شود. او زنانگی در رفتار و بازیش دیده نمی شود !
و اما پریوش را بگونه ای درست تر می بینیم بازی راحت و بی تکلف خانم دیانوش آصف وزیری، پریوش را باور پذیر نشان میدهد فیزیک مناسب او برای ایفای نقش پریوش عالی ست طراحی گریم ولباس هم برای او درست عمل شده وبر وقار و متانت بازی او می افزاید بدون تردید اگر کارگردان بگونه ای درست از حضور پریوش استفاده کرده بود بازی او چشم نوازتر می بود.
حضور فرخ (خسروشهراز) با میزانسنی اشتباه آغاز می شود صدایش از بیرون پرستار را میخکوب می کند حس دیالوگها بگونه ایست که دوست داریم چهره ومیمیک فرخ را در اولین رویارویی با پرستار ببینیم بعد از حدودا ٤ دقیقه بالاخره فرخ را می بینیم این صحنه که در واقع شروع دیالوگ های نمایش است بسیار خوش ریتم از جانب خسروشهراز اداره می شود او بازیگری باهوش و خلاق است ودر ایجاد انرژی صحنه مهارت دارد . یاد صحبتهای استاد رامتین شهبازی افتادم که در خصوص بازی خسروشهراز گفته : شهراز بازیگری است که روی صحنه انرژی مثال‌زدنی دارد و این انرژی را به نفع نقش به خوبی تا انتهای اجرا کنترل می‌کند.این کنترل انرژی اوج و فرودهایی را برایش به ارمغان می آورد که کارگردان می تواند بخش مهمی از حفظ ریتم را هنگام حضور وی روی صحنه بر اساس بازی او تنظیم کند….
دراین اجرا هم او را باهمان قدرت و صلابت می بینیم خسروشهراز علیرغم سن بالایش کوبنده است وخوش ریتم و هیجان را درصحنه حفظ میکند اوست که گرمی وشادابی بازی را تا بآخر ادامه میدهد .
اردلان شجاع کاوه چهره تلویزیونی سالهای
نه چندان دور در کارگردانی بیشتر نگاهی تصویری دارد و موفق عمل نکرده است ، میزانسن های سینمایی و تکراری و اشتباه ، حرکت های بی انگیزه و اضافی بازیگران به صرف قرار گرفتن در خطوط مشخص شده کارگردان ، منطق میزانسن را بهم ریخته و باعث میشود تماشاگر وحتی خود بازیگر، ارتباط لازم را از دست بدهند . کلیشه ای برخورد کردن با شخصیت (پریوش) و استفاده کردن از سایه برای نشان دادن جریان ذهنی شخصیتِ فرخ از پیش پا افتاده ترین اکت های تئاتری ست که امروزه برای تماشاگر جذاب به نظر نمی رسد. کارگردان از همان ابتدا روح پریوش را به تماشاگر معرفی می کند و تعلیقِ ناب نمایش را از دست میدهد . طراحی عذاب آور نور و استفاده نادرست از نور، دیده نشدن چهره و میمیک بازیگر، عدم هماهنگی در اجرای نور و صدا و تصویر ، عدم استفاده درست از گریم و
لباس ،عدم استفاده از عوامل اجرایی تئاتری موارد ودلایلی هستند که شاهد اجرایی موفق نباشیم.

۲۶ شهریور ۱۳۹۶
سپاس از قلم شیوا و روانتان.
۲۶ شهریور ۱۳۹۶
بالاخره آقای شجاع کاوه دل به دریا زد و وارد عرصه ی کارگردانی شد هم به ایشان تبریک می گویم و هم خسته نباشید می گویم به گروه خوبشان. نقد خانم ستوده را خواندم و با بخش هایی از آن موافقم ولی نمایش را دوست داشتم و به عنوان اولین کار کارگردانی آقای شجاع کاوه آن را اثری قابل تأمل و خوب دیدم. برعکس به نظر من طراحی صحنه و بازی بازیگران از نقاط قوت نمایش بود. شاید یکی دو جا در متن نمایشنامه ابهاماتی وجود داشت خصوصا آن قسمتی که دو ماجرای قتل با هم تلاقی می کند و تماشاگر را سردر گم می کند در هر حال شاید بهتر باشد به کار اول یک کارگردان کمی منعطف تر و مهربانانه تر نگاه کنیم زیرا برای کسب تجربه و ارائه ی آثاری در خور توجه منتقدین! راهی بس ناهموار و دشوار در پیش دارد. هر چند خضوع و خشوع ذاتی کارگردان اثر خصوصا در مواجهه با نقدهای منتقدین عزیز جای شک و تردید نمی گذارد که باید سال های سال با او همراه شد و از این پس به جز بازیگری از کارگردانی ایشان هم لذت برد.
۲۸ شهریور ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید