درود بر شما جناب کیانی که در این راحت الحلقوم های امروز و زرق و برق ها,
ذهن مخاطب را درگیر میکنید , بهتر میدانم حرف آخر را همین ابتدا بزنم لذت
... دیدن ادامه ››
بردم , اما آنچه که در ادامه می آورم نتیجه دست و پا زدن های ذهن است برای کشف و شهود , از آنجا که متن و اجرا لایه های فراوانی داشت و به راحتی میشد در یکی از آن ها گرفتار شد و از لایه بعدی غافل شد شاید من هم در این هزارتو گم شدم .
من برای فهم بهتر خود شخصیت ها را تقسیم بندی میکنم
دسته اول مهمانهای هتل : هر کدام از شخصیت های هتل یک داستان دارند که در نقاطی با هم همپوشانی پیدا میکنند از جنس موضوعات روزمره زندگی همه ما , مردی که در گذشته اش گرفتار شده , مردی که گذشته اش را فراموش کرده,
مثلث عشقی , مردی که همه چیز را خط کشی شده و در چارچوب هایش میبیند و مردی که به دنبال معاشرت با اطرافیانش است و و و.... "چقدر اینها به موضوعات زندگی خودمان شبیهند"و هر کدام از آنها خود را در مرکز زندگی میبینند . اما کاملا دچار روزمرگی اند و زمان برایشان ثابت شده است هر از گاهی با صدای سوت قطاری" حرکت " تلنگری میخورند به ساعت خود نگاهی می اندازند و دوباره روز از نو روزی از نو !!! بیشتر شبیه عروسک های خیمه شب بازی اند تا انسان های واقعی
رییس و پیشکارش: اینان در حقیقت صاحبان هتل هستند به ظاهر برای شادمانی و رفاه میهمانان تلاش میکنند و در مقابل میهمانان نیز برایشان کف و هورا میکشند اما این به اصطلاح رییس هتل که حتی از روی آنچه دیکته شده هم نمیتواند بخواند و پیشکارش هم اورا مورد تمسخر قرار میدهد چگونه میتواند برای میهمانان بهترین را رقم بزند .
پیشخدمت : او خود گرفتار مشکلات و انتخاب هایش است اما فرق او با دیگران در شربتی جادویی است که گاه و بیگاه می آورد و میبرد اما آنجا که باید و نیاز است نیست بیشتر به دلخواه خودش است انگار ....
نویسنده ! تایپیست ! : اگر مردی که از ابتدا پشت ماشین تحریر نشسته است را نویسنده اثر بدانیم میتوان گفت داستان که رو به سوی آنارشی میرود خودش هم عنان کار از دستش خارج میشود و فقط مات و مبهوت شخصیتهایش میگردد , دیگر نه جنسیت مهم است و نه کاراکترها و شاهد شورش شخصیت ها بر نویسنده خالق اثر هستیم که از این پوچی به تنگ امده اند و میشورند و میمیرند
اگر اورا یک اپراتور بدانیم و آن مرد عجیب داستانسرای اصلی باشد میتوان گفت حتی خالق شخصیت ها هم اختیار کامل بر آنها نداشته و چیز دیگری گاهی نوشته ها را خط میزند کم میکند یا زیاد ," جبر " , اما هر دوی آنها زمانی که آدمکها از نقش تکراری و بیهوده خود بیرون میزنند و مرگ را برمیگزینند کاری از دستشان برنمی آید و تنها شاهدی بر ماجرا میگردند.